کلمه جو
صفحه اصلی

flood


معنی : دریا، سیل، طوفان، رود، سیل گرفتن، طغیان کردن، غرق کردن
معانی دیگر : تندآب، سیل زده کردن یا شدن، پراز آب کردن یا شدن، (آب دریا و رود و غیره) طغیان کردن، بالا آمدن (و اطراف را گرفتن)، سیل وار ریختن یا پرکردن، (موتور) خفه کردن، زیادی بنزین وارد موتور کردن، (مجازی) مقدار زیاد، مد، برکشند، کشند، (عامیانه) رجوع شود به: floodlight، (قدیمی) آب (در برابر: خشکی land)، (قدیمی) دریا، رود بزرگ، درشعر رو د، اشک

انگلیسی به فارسی

سیل، طوفان، (در شعر) رود، دریا، اشک


غرق کردن


سیل گرفتن، طغیان کردن


سیل، طوفان، رود، دریا، غرق کردن، سیل گرفتن، طغیان کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an overflowing of water onto land that is not normally under water.
مترادف: deluge, inundation
مشابه: cataclysm, cataract, freshet, torrent

- The flood destroyed homes and killed wildlife.
[ترجمه tara] آن سیل باعث نابودی آن خانه ها و مرگ حیوانات وحشی آن منطقه شد
[ترجمه .] سیل خانه ها را نابود کرد و حیات وحش را از بین برد.
[ترجمه ترگمان] سیل خانه ها را ویران کرد و حیات وحش را کشت
[ترجمه گوگل] سیل خانه ها را نابود کرد و حیات وحش را کشت
- Most of their possessions were lost in the flood.
[ترجمه علی جادری] بیشتر مایملک آنها در سیل از بین رفت .
[ترجمه AMIRKHALIL] بیشتر اموال شان را در سیل از دست دادند.
[ترجمه FS] بیشتر دارایی هایشان را سیل برد.
[ترجمه ترگمان] بیشتر مایملک آن ها در سیل گم شده است
[ترجمه گوگل] بیشتر اموالشان در سیل گم شد

(2) تعریف: a great outpouring or flow.
مترادف: spate, torrent
متضاد: trickle
مشابه: avalanche, deluge, gush, hail, outpouring, overflow, pour, stream, surge

- The new rule met with a flood of protest from teachers.
[ترجمه ترگمان] این قانون جدید با موج اعتراضی از سوی معلمان مواجه شد
[ترجمه گوگل] قانون جدید با سیل اعتراض معلمان مواجه شد

(3) تعریف: the incoming or rising tide. (Cf. ebb.)
متضاد: ebb
مشابه: cataract, current, flow, flux, tide

(4) تعریف: (cap.) the deluge described in the biblical account of Noah.
مشابه: cataclysm, deluge
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: floods, flooding, flooded
(1) تعریف: to cover or inundate with a flow of water.
مترادف: deluge, engulf, inundate, submerge, swamp
مشابه: cover, overflow, overrun, pour

- The rains flooded the fields.
[ترجمه ترگمان] باران در کشتزارها طغیان کرد
[ترجمه گوگل] باران رشته ها را آب گرفت
- He left the water running and flooded the bathroom.
[ترجمه ترگمان] او آب را رها کرد و حمام را غرق کرد
[ترجمه گوگل] او آب را ترک کرد و حمام را آب کرد
- The river floods its banks during the yearly monsoon.
[ترجمه علی جادری] رودخانه در طی باران های موسمی سالیانه , طغیان می کند .
[ترجمه ترگمان] این رود در طی باران های موسمی سالانه بانک های خود را به خطر می اندازد
[ترجمه گوگل] رودخانه سیلابهای خود را در طول سالیانه سالانه سیل می کند

(2) تعریف: to fill, overfill, or overwhelm with an abundant flow of something.
مترادف: deluge, inundate, swamp
مشابه: avalanche, engulf, glut, gush, load, overflow, overwhelm, pour, saturate

- Local radio stations were flooded with telephone calls.
[ترجمه ترگمان] ایستگاه های رادیویی محلی مملو از تماس های تلفنی بودند
[ترجمه گوگل] ایستگاه های رادیویی محلی با تماس تلفنی پر شده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become flooded.
مترادف: overflow
مشابه: overrun, submerge, swamp

- The valley flooded quickly.
[ترجمه ترگمان] دره به سرعت طغیان کرد
[ترجمه گوگل] دره به سرعت سیل شد

(2) تعریف: to rise, overflow, or pour in, or as if in, a flood.
مترادف: overflow, stream
متضاد: ebb
مشابه: cascade, debouch, flow, gush, overrun, pour, rise, surge

- The river has flooded twice this year.
[ترجمه ترگمان] رودخانه در سال جاری دو بار طغیان کرده است
[ترجمه گوگل] این رود در این سال دو بار آب گرفت
- Curious onlookers flooded into the courtroom.
[ترجمه علی جادری] تماشاچیان کنجکاو به داخل دادگاه هجوم آوردند .
[ترجمه ترگمان] تماشاچیان کنجکاو و کنجکاو وارد تالار دادگاه شدند
[ترجمه گوگل] تماشاچیان عجیب و غریب به دادگاه سیل شد

• inundation, deluge; torrent; great stream of water; overflow
inundate; brim over, overflow; submerge, engulf; gush, surge; overwhelm
if there is a flood, a large amount of water covers an area which is usually dry, for example when a river overflows.
if something floods an area or if an area floods, it becomes covered with water.
if a river floods, it overflows, usually after very heavy rain.
a flood of things is a large number of them.
if people or things flood into a place, large numbers of them come there.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سیل - طغیان - سیلاب
[برق و الکترونیک] شارش سیلابی هدایت شار الکترونی در سطح گسترده به طرف واحد ذخیره ی لامپ ذخیره ی بار .
[مهندسی گاز] سیل، طوفان، سیل گرفتن
[زمین شناسی] سیل، طغیان - در رسوب شناسی: اصطلاح که توسط میلنر (1940) برای توصیف پیدایش گونه های یک کانی در یک سنگ رسوبی استفاده شد که بیش از سایر کانی ها برای ساختن یک تجمع خالصی وجود داشته است. -
[خاک شناسی] سیل
[آب و خاک] سیل، سیلاب، سیل گرفتن

مترادف و متضاد

دریا (اسم)
main, channel, sea, holm, mare, flood, mere

سیل (اسم)
sill, flood, spate, torrent, flux, deluge, overflow, mudflow

طوفان (اسم)
gale, storm, flood, typhoon, hurricane, deluge

رود (اسم)
stream, flood, river

سیل گرفتن (فعل)
flood

طغیان کردن (فعل)
rise, uprise, rebel, flood, mutiny, overflow

غرق کردن (فعل)
flood, deluge, drown, whelm

overwhelming flow, quantity


Synonyms: abundance, alluvion, bore, bounty, cataclysm, cataract, current, deluge, downpour, drencher, drift, eager, excess, flow, flux, freshet, glut, inundation, multitude, niagara, outgushing, outpouring, overflow, plenty, pour, profusion, rush, spate, stream, superabundance, superfluity, surge, surplus, tide, torrent, tsunami, wave


inundate or submerge


Synonyms: brim over, choke, deluge, drown, engulf, fill, flow, glut, gush, immerse, overflow, oversupply, overwhelm, pour over, rush, saturate, surge, swamp, swarm, sweep, whelm


جملات نمونه

1. flood damage
آسیب (وارده در اثر) سیل

2. flood tide
بر کشند،مد

3. flood was threatening to engulf the village
دهکده در معرض خطر محاصره سیل قرار داشت.

4. flood water
سیلاب

5. flood water covered the fields
سیلاب مزارع را فراگرفته بود.

6. flood waters circumfused the hamlet
سیلاب دور دهکده را فرا گرفت.

7. flood waters have receded
سیلاب ها فروکش کرده اند.

8. a flood environed the garden
سیلاب باغ را احاطه کرد.

9. a flood of paper money has been issued
سیلی از اسکناس چاپ شده است.

10. a flood of publicity
سیلی از تبلیغات

11. a flood of words
سیلی از واژه ها

12. nor flood nor fire
نه سیل و نه آتش

13. roaring flood waters uprooted trees
سیلاب های خروشان درختان را از ریشه کندند.

14. the flood demolished the bridge
سیل پل را ویران کرد.

15. the flood destroyed many homes
سیل خانه های بسیاری را ویران کرد.

16. the flood exhumed other geological layers
سیل،لایه های زمین شناسی دیگری را نمایان کرد.

17. the flood had a destabilizing effect on prices
سیل ثبات قیمت ها را برهم زد.

18. the flood had created an emergency
سیل وضع فوق العاده ای را به وجود آورده بود.

19. the flood has isolated several villages
سیل چندین دهکده را منزوی کرده است.

20. the flood has weakened the foundation of the bridge
سیل پایه ی پل را سست کرده است.

21. the flood imprisoned them in the village
سیل آنها را در دهکده زندانی کرد.

22. the flood is bottoming out
سیل دارد فروکش می کند.

23. the flood left them homeless
سیل آنها را بی خانمان کرد.

24. the flood played havoc with the village
سیل دهکده را نابود کرد.

25. the flood swept cars into the sea
سیلاب ماشین ها را به دریا ریخت.

26. the flood that cut the thread of his life
سیلی که رشته ی زندگی او را پاره کرد.

27. the flood that resolved him to sell his house
سیلی که او را مصمم به فروش خانه ی خود کرد

28. the flood thundered down the field
سیلاب تندروار در دشت جاری شد.

29. the flood washed away five houses
سیل پنج خانه را برد.

30. the flood waters crested at 30 meters
سیلاب به اوج سی متر رسید.

31. to flood the carburetor
کاربوراتور را خفه کردن

32. a calamitous flood
سیل مصیب بار

33. a flash flood
سیل غافلگیر کننده

34. slowly, the flood waters abated
سیلاب کم کم فرو نشست.

35. the recent flood has undermined the wall
سیل اخیر پایه ی دیوار را سست کرده است.

36. the uprise of flood waters
طغیان سیلاب ها

37. after three days, the flood waters began to sink
پس از سه روز سیلاب ها شروع کردند به فروکش کردن.

38. damages caused by the flood
خسارات ناشی از سیل

39. heavy rains caused a flood in ghamsar
باران های سنگین در قمصر سیل ایجاد کرد.

40. natural disasters like earthquake and flood
سوانح طبیعی مانند زلزله و سیل

41. the damage done by the flood locally
آسیب محلی وارده توسط سیل

42. the distressing news of a flood in ghohrood
خبر رنج آور سیل در قهرود

43. it's idiocy to swim in these flood waters
شنا در این سیلاب ها خریت است.

44. they collected a purse to help the flood victims
آنها برای کمک به سیل زدگان پول جمع کردند.

45. the brain-drain was a dribble that turned into a flood
فرار مغزها چکه ای بود که به سیل تبدیل شد.

46. the unlucky man who had lost everything in the flood
مرد تیره بختی که همه چیز خود را در سیل از دست داده بود

Heavy rains caused a flood in Ghamsar.

باران‌های سنگین در قمصر سیل ایجاد کرد.


The flood destroyed many homes.

سیل خانه‌های بسیاری را ویران کرد.


flood water

سیلاب


a flood of words

سیلی از واژه‌ها


Rain water flooded the city.

آب باران شهر را فراگرفت.


My basement is flooded.

زیرزمین (خانه‌ی) مرا آب گرفته است.


The river is flooding.

رودخانه در حال طغیان است.


Music flooded the room.

موسیقی اتاق را فراگرفت.


to flood the carburetor

کاربوراتور را خفه کردن


اصطلاحات

the Flood

(انجیل) طوفان نوح


پیشنهاد کاربران

به معنی خیار شور

به معنای سونامی یا سیل

سرازیر شدن

Lots of water on the land

a flood: دریا

به معنی سیل جمعیت. . . very large number

به معنای سونامی یا سیل.
طغیان رودخانه یا دریا.

سیل؛ چیزی که انسان را غرق میکند طغیان دریا


طغیان دریا

lots of water on the land that is normally dry

become flooded
مواجه شدن

بیرون آمدن آب دریا یا همان در فارسی طغیان دریا


رَوان آب ، روان آبه

به معنی سیل

lots of water onthe land that is normally dry
کانون زبان
درس ۵
Reach 3
به معنی سیل

مستغرق/غرقه/غوطه ور کردن

سیل ( آب گرفتگی )

تغییر جهت دادن

سونامی🌹

سیلاب

در reach 3 به معنای : سیل

به معنای سیل🌊

completely fill or suffuse.
اشباع شدن

It was a slap
سیلی بود
Or یا
سیل بود it was a flood

we have been flooded with letters to read
یه عالمه نامه برای خوندن رو سرمون ریخته

دریا بغلم بغلم کن😂
دریا

معنی سیل در کتاب کانون زبان ایران ریچ 3

به معنی خفه کردن ماشین هم هست

A bright flash of light in the sky.
Plz like
Reach 3
Click on my name

lots of water on the land that is normally dry
یعنی سیل

سیل، طوفان

an overwhelming quantity of things or people happening or appearing at the same time.
خیل عظیم، موج
the new rule provoked a flood of complaints
قانون جدید موجی از اعتراضات را برانگیخت.

به عنوان فعل نیز به کار میرود
مثال از فیلم "بتمن آغاز میکند":
He floods our streets with crime and drugs
او خیابان های ما را از جنایت و مواد مخدر پر کرده

سیل، آبی که از باران زیاد به دست بیاید




آب گرفتگی


سِیلیدَن =
م. ث =
جمعیت رو مشاهده می کنیم که می سیلند داخل ورزشگاه.

سیلاندن =
م. ث =
روشنفکران فرنگ رفته بودند که بسیاری از واژگان فرانسوی رو سِیلانیدَند داخل زبان فارسی.

سیل وار آمدن. هجوم آوردن

سیل
Flood with light=روشنایی بسیار زیاد

مقدار زیاد، حجم زیاد ( a flood of sth )

flood = غرقاب
آبی که انسان و کشتی را در خود غرق میکند

خفه کردن ( مثلا با سوالات زیاد کسی رو خفه کردن )


کلمات دیگر: