کلمه جو
صفحه اصلی

exposed


روباز، بی پناه، سرد، اشکار، پدیدار، درمعر­ نهاده

انگلیسی به فارسی

روباز، بی‌پناه، سرد، آشکار، پدیدار، درمعرض نهاده


در معرض، در معرض گذاشتن، افشاء کردن، نمایش دادن، بیپناه گذاشتن، بی حفاظ گذاردن، ظاهر ساختن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: exposedness (n.)
(1) تعریف: having no protection or shelter.
متضاد: covert, sheltered
مشابه: insecure

(2) تعریف: brought into open view; revealed.

(3) تعریف: vulnerable to danger.
مشابه: insecure, naked, vulnerable

• bare, naked, without covering or protection, vulnerable
if a place is exposed, it has no natural protection against bad weather or enemies, for example because it has no trees or is on very high ground.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نور دیده - نور خورده - حلقه های فیلمبرداری شده - فیلم نگاتیف / نور دیدن فیلم نگاتیف
[عمران و معماری] نمایان
[] بی حفاظ.

مترادف و متضاد

made public


Synonyms: apparent, bare, bared, brought to light, caught, clear, debunked, defined, denuded, disclosed, discovered, divulged, dug up, evident, exhibited, for show, found out, laid bare, made manifest, manifest, naked, on display, on the spot, on view, open, peeled, resolved, revealed, shown, solved, stripped, unconcealed, uncovered, unhidden, unmasked, unprotected, unsealed, unsheltered, unveiled, visible


Antonyms: concealed, guarded, private, protected, secret


in danger


Synonyms: accessible, in peril, laid bare, laid open, left open, liable, menaced, open, prone, sensitive, subject, susceptible, threatened, unguarded, unprotected, vulnerable


Antonyms: guarded, protected, safe, sheltered, shielded


جملات نمونه

1. he exposed two of the bank's managers
او دو تا از مدیران بانک را لو داد.

2. the trial exposed their crimes
محاکمه،تبهکاری های آنها را آشکار کرد.

3. to become exposed to infection
در معرض سرایت قرار گرفتن

4. our factory was exposed to the full brunt of foreign competition
رقابت (کارخانه های) خارجی کارخانه ی ما را شدیدا تحت فشار گذاشته بود.

5. some ancient peoples exposed unwanted infants
برخی از اقوام کهن نوزادان ناخواسته را رها می کردند و می رفتند.

6. the students were exposed to hindu culture and religion
دانشجویان تحت تاثیر فرهنگ و مذهب هندو قرار گرفتند.

7. this coast is exposed to severe northerly winds
این ساحل در معرض بادهای شدید شمالی قرار دارد.

8. our left flank was dangerously exposed to an enemy attack
جناح چپ ما به طور خطرناکی در معرض حمله ی دشمن بود.

9. prostitutes sat by the brook and exposed their thighs and breasts to the passersby
روسپی ها در کنار نهر نشسته و ران ها و سینه های خود را در معرض دید رهگذران قرار می دادند.

10. the medicine had lost its potency by being exposed to light
این دارو بخاطر قرار گرفتن در معرض نور قدرت خود را از دست داده بود.

11. He exposed his children to music throughout their formative years.
[ترجمه ترگمان]او در طول سال های شکل گیری خود فرزندانش را در معرض موسیقی قرار داد
[ترجمه گوگل]او در طول سال های شکل گیری او کودکان خود را به موسیقی تبدیل کرد

12. About 800, 000 children are exposed to poisons each year.
[ترجمه ترگمان]در حدود ۸۰۰ هزار کودک هر ساله در معرض مسمومیت قرار دارند
[ترجمه گوگل]حدود 800 هزار کودک در معرض سموم در هر سال هستند

13. The film has been exposed to light.
[ترجمه ترگمان]فیلم در معرض نور قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این فیلم در معرض نور قرار گرفته است

14. The crops will not grow on exposed hillsides.
[ترجمه ترگمان]محصولات در دامنه تپه ها رشد نخواهند کرد
[ترجمه گوگل]محصولاتی که در معرض تپه ها قرار نمی گیرند رشد نمی کنند

15. The place was completely exposed to the elements.
[ترجمه ترگمان]این مکان کاملا در معرض عناصر قرار داشت
[ترجمه گوگل]این مکان به طور کامل در معرض عناصر بود

پیشنهاد کاربران

exposed ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: نوردیده
تعریف: ویژگی فیلم یا ویدئویی که برای ثبت قیاسی یا رقمی تصویر بر آن، نوردهی شده باشد

در معرض قرار دادن

افشاء کردن

تحت تاثیر قراردادن، در معرض چیزی بودن

عیان، عریان، برملا، فاش، بی پرده، رسوا، برهنه

در معرض هوا

مواجهه

رسوا ( شدن )


در عکاسی به معنی نوردهی ست

در معرض چیزی بودن

بدون پوشش

بی پرده

در زمین شناسی: تحت تأثیر

⁦✔️⁩ ( صندوق اعتباری ) رو به ورشکستگی، در معرض ( خطر )

Evergrande - exposed 💥fund house Ashmore suffers fall in assets


کلمات دیگر: