کلمه جو
صفحه اصلی

stave


معنی : چوب، چماق، حامل، بند شعر، شیارهای نازک چوب، شبیه لوله، میله نردبان، دنده بشکه، ریزش کردن، روی خط حامل نوشتن، کوبیدن، با چماق زدن، شکستن، ایجاد سوراخ کردن
معانی دیگر : (به ویژه بدنه ی قایق یا بشکه را) شکستن، سوراخ کردن، (تخته های باریک چوبی یا فلزی بدنه ی بشکه) چوب چلیک، تخته ی بشکه، پله ی نردبان، تخته ی نردبان، چوبدستی، عصا، شنگینه، کدین، (شعر به ویژه ترانه) رجوع شود به: stanza، (موسیقی) حامل (staff هم می گویند)، تخته زدن به، به تخته مجهز کردن، با چوب یا چماق زدن، لوله اب، ایجاد سورا  کردن، بشکل چوب دستی یاچماق وغیره دراوردن

انگلیسی به فارسی

میله نردبان، چماق، دنده بشکه، چوب، شیارهای نازک چوب، لوله اب، شبیه لوله، ایجاد سوراخ کردن، شکستن،ریزش کردن، بشکل چوب دستی یاچماق وغیره درآوردن، باچماق زدن، کوبیدن، (موسیقی) روی خط حامل نوشتن، حامل،بند شعر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a narrow, usu. curved wooden strip used to make barrels, casks, or the like.

(2) تعریف: a rod or pole.

(3) تعریف: in music, a staff.
مشابه: staff
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: staves, staving, staved, stove
(1) تعریف: to break by smashing or crushing and pushing in (often fol. by in).

- She staved in his ribcage.
[ترجمه ترگمان] سینه اش را بالا کشید
[ترجمه گوگل] او در قفسه سینه خود ایستاده بود

(2) تعریف: to smash and push in the staves of (a barrel, cask, or the like).

(3) تعریف: to provide with staves.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: stave off
• : تعریف: to be or come to be smashed or crushed and pushed in.

• thin strip of wood used to form the sides of a barrel or other similar structure; stick or staff; rung of a ladder or chair; set of verses in a poem or song; group of 5 horizontal lines and the 4 spaces between them on which music is written
break the staves of; smash a hole in; break, smash to bits; supply with staves; become crushed in
a stave is the five lines that music is written on.
a stave is a strong stick, normally used as a weapon.
if you stave off something, you manage, with difficulty, to stop it from happening.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نوار چوبی - نوار فلزی
[نساجی] تار یا ورد در بافت ساتین یا سرژه

مترادف و متضاد

چوب (اسم)
shaft, stick, bat, rod, wood, timber, stave, spunk

چماق (اسم)
stick, bat, club, cudgel, bludgeon, mace, truncheon, stave, maul, quarterstaff

حامل (اسم)
porter, transport, bearer, carrier, vehicle, vector, conveyor, stave, conveyer

بند شعر (اسم)
stave, stanza

شیارهای نازک چوب (اسم)
stave

شبیه لوله (اسم)
stave

میله نردبان (اسم)
stave

دنده بشکه (اسم)
stave

ریزش کردن (فعل)
stave

روی خط حامل نوشتن (فعل)
stave

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

با چماق زدن (فعل)
bludgeon, stave

شکستن (فعل)
fracture, chop, break, disobey, deflect, refract, shatter, stave, violate, cleave, fraction, nick, knap, pip, smite, crackle, infract

ایجاد سوراخ کردن (فعل)
stave, perforate

جملات نمونه

1. stave off
طفره رفتن،به تاخیر انداختن،(تا مدتی) جلوگیری کردن

2. he borrowed more money in order to stave off bankruptcy
برای جلوگیری از ورشکستگی پول بیشتری قرض کرد.

3. I will do my best to stave off his participation.
[ترجمه ترگمان]من نهایت تلاش خود را خواهم کرد که شرکت او را از بین ببرم
[ترجمه گوگل]من بهترین کار خود را برای رفع مشارکت خود انجام خواهم داد

4. A couple of teenagers were trying to stave in our shed door.
[ترجمه ترگمان]چند تا از جوان ها سعی داشتند از در آلونک ما رد بشوند
[ترجمه گوگل]یک زن و شوهر از نوجوانان سعی داشتند در درون دروازه ما بمانند

5. In a desperate attempt to stave off defeat, he reluctantly promised wholesale reform of the constitution.
[ترجمه ترگمان]وی در تلاشی مایوسانه برای دفع شکست، قول داد که اصلاحات اساسی در قانون اساسی را اصلاح کند
[ترجمه گوگل]او در تلاش مستحکم برای شکستن شکست، به وضوح وعده اصلاحات عمده قانون اساسی را داد

6. She brought some fruit on the journey to stave off hunger .
[ترجمه ترگمان]کمی میوه آورده بود تا از گرسنگی عقب بکشد
[ترجمه گوگل]او برای سفر به گرسنگی به ارمغان آورد

7. There was always the real ale to stave off the effects of ageing for a while.
[ترجمه ترگمان]همیشه آبجو واقعی می توانست اثرات سالمندی را برای مدتی از بین ببرد
[ترجمه گوگل]همیشه یک حقیقت واقعی بود تا اثرات پیری را برای مدت کوتاهی کنار بگذارد

8. The stave is budded and sports a few leaves as in some versions of the tarot.
[ترجمه ترگمان]حامل تعدادی برگ و چند برگ را در بعضی از نسخه های این tarot قرار می دهد
[ترجمه گوگل]در بعضی از نسخه های تاروت، چندین برگ برگزار می شود و چند برگ برگزار می شود

9. I touch the tip of the stave to the centre of her forehead.
[ترجمه ترگمان]به نوک انگشت تا وسط پیشانی اش تماس می گیرم
[ترجمه گوگل]من نوک پا را به مرکز پیشانیم وصل می کنم

10. The city has been just as quick to stave off potential security problems at its rock-walled transit center.
[ترجمه ترگمان]این شهر به همان سرعتی است که مشکلات بالقوه امنیتی را در مرکز ترانزیت محصور با دیواره خود دفع می کند
[ترجمه گوگل]این شهر نیز به همان اندازه سریع است که مشکلات امنیتی بالقوه را در مرکز ترانزیتی سنگ های گسلی مانع شود

11. Bank makes last effort to stave off interest rise. 00am: Pound at 7790.
[ترجمه ترگمان]بانک آخرین تلاش را می کند تا توجه خود را به خود جلب کند ساعت ۹ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/ ۵ \/
[ترجمه گوگل]بانک آخرین تلاش خود را برای افزایش سود افزایش می دهد پوند 00:00 در 7790

12. Though Saskia musters all her forces to stave off adolescence, hormones are against her.
[ترجمه ترگمان]با این حال ساسکیا وان all تمام نیروهای خود را وادار به دفع نوجوانی می کند، اما هورمون ها مخالف او هستند
[ترجمه گوگل]اگرچه ساسکیا تمام نیروهایش را برای از بین بردن نوجوانی دنبال می کند، هورمون ها علیه او هستند

13. To stave off the pangs and cool the tongue, tapas are eaten and La Ina is drunk.
[ترجمه ترگمان]برای دفع درد و خنک کردن زبان، tapas خورده می شود و لا Ina مست است
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن مفاصل و سرد کردن زبان، tapas خورده و لا Ina مست است

14. This could help stave off a damaging rise in interest rates.
[ترجمه ترگمان]این می تواند به دفع آسیب زیان آور در نرخ بهره کمک کند
[ترجمه گوگل]این می تواند به افزایش نرخ بهره منفی کمک کند

The side of the boat was staved in by the collision.

پهلوی قایق در اثر تصادم فرو شکسته شده بود.


He borrowed more money in order to stave off bankruptcy.

برای جلوگیری از ورشکستگی پول بیشتری قرض کرد.


اصطلاحات

stave off

طفره رفتن، به تأخیر انداختن، (تا مدتی) جلوگیری کردن



کلمات دیگر: