کلمه جو
صفحه اصلی

writhed

انگلیسی به فارسی

ریختن، پیچ و تاب خوردن، بخود پیچیدن، ازرده شدن


پیشنهاد کاربران

پیچ خوردن

پخش شدن.
مثال:او پخش زمین شد


کلمات دیگر: