کلمه جو
صفحه اصلی

wrenched

جملات نمونه

1. a wrenched back
کمر ضرب دیده

2. he wrenched the door off its hinges
در را با یک تکان از پاشنه درآورد.

3. they wrenched meanings to suit their own political purposes
آنها معانی را تحریف می کردند تا با هدف های سیاسی آنان جور دربیاید.

4. the storm wrenched young trees off the ground
توفان درختان جوان را از جا کند.

5. she fell and wrenched her ankle
او افتاد و مچ پایش پیچ خورد.

پیشنهاد کاربران

فاصله گرفت


کلمات دیگر: