کلمه جو
صفحه اصلی

glimpse


معنی : نظر اجمالی، لمحه، نگاه سریع، نگاه کم، نگاه انی، نگاه اجمالی کردن، اجمالا دیدن، بیک نظر دیدن، اتفاقا دیدن
معانی دیگر : برای لحظه ای دیدن، نگاه تند، نگاه گذرا، نمایانی زود گذر، اثر خفیف، (قدیمی) رجوع شود به: glimmer، برداشت کلی، دید، تصور اجمالی

انگلیسی به فارسی

نگاه کم، نگاه انی، نظر اجمالی، نگاه سریع، اجمالادیدن، بیک نظر دیدن، اتفاقا دیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a quick look; momentary or partial view.
مترادف: glance
مشابه: aper�u, look, peek, peep, sight

- I got only a glimpse of the queen as she rode by.
[ترجمه حامد نبازی] من فقط یک نگاه اجمالی به ملکه کردم زمانی که رد شد
[ترجمه ترگمان] همان طور که سوار بر اسب می راند، من فقط یک نظر ملکه را دیدم
[ترجمه گوگل] من فقط یک نگاه اجمالی از ملکه به عنوان او را رانندگی کردم
- The police asked if anyone had caught a glimpse of the fleeing suspect.
[ترجمه Error] پلیس از مردم سوال میکردکه آیا کسی مظنون فراری را جایی دیده است
[ترجمه ترگمان] پلیس پرسید که آیا کسی دیده که مظنون فراری است یا نه
[ترجمه گوگل] پلیس خواسته بود که آیا کسی یک نگاه اجمالی به مظنون فرار داشته باشد

(2) تعریف: a vague or faint idea or suggestion; glimmer.
مترادف: glimmer, inkling
مشابه: feeling, hint, notion

- As the doctor emerged from the operating room and strode confidently toward me, I felt a glimpse of hope.
[ترجمه ترگمان] وقتی دکتر از اتاق عمل بیرون آمد و با اطمینان به طرف من آمد، یک نظر امید را احساس کردم
[ترجمه گوگل] همانطور که دکتر از اتاق عمل خارج شد و با اطمینان به من نگاه کرد، احساس امیدواری کردم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: glimpses, glimpsing, glimpsed
• : تعریف: to get a quick look at; see partially or in passing.
مترادف: spot
مشابه: espy, lay eyes on, see, spy, view

- He accidentally glimpsed the answer to the puzzle.
[ترجمه ترگمان] او به طور تصادفی پاسخ معما را در نظر گرفت
[ترجمه گوگل] او به طور تصادفی پاسخ این پازل را دید
- She glimpsed her husband's face in the crowd.
[ترجمه ترگمان] چهره شوهرش را در میان جمعیت دید
[ترجمه گوگل] او چهره شوهرش را در جمعیت تماشا کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: glimpser (n.)
• : تعریف: to look quickly; glance (usu. fol. by at).
مشابه: glance, peep

- She glimpsed at the return address and quickly ripped open the envelope.
[ترجمه ترگمان] نگاهی به نشانی برگشت و سریع پاکت را باز کرد
[ترجمه گوگل] او در آدرس برگشت نگاه کرد و به سرعت پشته را پاره کرد

• brief view, glance; vague idea; faint light (archaic)
see briefly, momentarily catch sight of
if you glimpse something, you see it very briefly and not very well. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...the first glimpse i caught of fanny.
you can also say that you glimpse something when you experience or think about it briefly, and begin to understand it better. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...glimpses of his kindness.

مترادف و متضاد

نظر اجمالی (اسم)
glance, glimpse, side glance, once-over

لمحه (اسم)
glance, glimpse

نگاه سریع (اسم)
glimpse

نگاه کم (اسم)
glimpse

نگاه انی (اسم)
glimpse

نگاه اجمالی کردن (فعل)
glimpse

اجمالا دیدن (فعل)
glimpse

بیک نظر دیدن (فعل)
glimpse

اتفاقا دیدن (فعل)
glimpse

brief look


Synonyms: eye, eyeball, flash, gander, glance, glom, gun, impression, lamp, look-see, peek, peep, quick look, sight, sighting, slant, squint, swivel


Antonyms: stare


look briefly


Synonyms: catch sight of, check out, descry, espy, eye, flash, get a load of, get an eyeful, peek, sight, spot, spy, take a gander, take in, view


جملات نمونه

1. This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline.
امروز صبح اولین نظر را به ساحل زیبا انداختیم

2. One glimpse of the very feminine vision was enough to tell Romeo that he loved Juliet.
یک نظر اجمالی به آن تصویر زنانه، کافی بود که "رومئو" بداند که شیفته "ژولیت" است

3. The tall shrubs kept us from getting a glimpse of the new people who inhabited the beach house.
بوته های بلند مانع دید ما از افراد جدیدی شد که در خانه ساحلی ساکن بودند

4. i had a glimpse of her and then she disappeared in the crowd
در یک آن او را دیدم و سپس در جمعیت ناپدید شد.

5. to catch a glimpse of
نظر اجمالی افکندن به،برای لحظه ای دیدن

6. We only had a fleeting glimpse of the sun all day.
[ترجمه ترگمان]تمام روز فقط یک نگاه گذرا به خورشید داشتیم
[ترجمه گوگل]ما فقط یک نگاه اجمالی به خورشید در تمام روز داشتیم

7. I caught a glimpse of our new neighbor.
[ترجمه ترگمان] یه نگاهی به همسایه جدیدمون انداختم
[ترجمه گوگل]من یک نگاه اجمالی به همسایه جدید ما گرفتیم

8. Below us you could glimpse the rooftops of a few small villages.
[ترجمه ترگمان]در زیر ما می توانید سقف چند روستای کوچک را ببینید
[ترجمه گوگل]در زیر ما می توانید از پشت بام های کوچکی از روستاهای کوچک نگاه کنید

9. I caught a momentary glimpse of them.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای به آن ها نگاه کردم
[ترجمه گوگل]من یک نگاه اجمالی به آنها کردم

10. Fans crowded the street outside waiting for a glimpse of their hero.
[ترجمه ترگمان]طرفداران در بیرون خیابان ازدحام کردند و منتظر دیدن قهرمان خود شدند
[ترجمه گوگل]طرفداران خیابان را در انتظار نگاهی به قهرمان خود شلوغ کردند

11. The girls caught only a fleeting glimpse of the driver.
[ترجمه ترگمان]دخترها فقط نگاهی گذرا به راننده انداختند
[ترجمه گوگل]دختران تنها یک نگاه اجمالی سریع به راننده گرفتند

12. He caught a glimpse of her in the crowd.
[ترجمه ترگمان]او را در میان جمعیت دید
[ترجمه گوگل]او یک نگاه اجمالی از او را در جمعیت مشاهده کرد

13. The programme gives us a rare glimpse of a great artist at work.
[ترجمه ترگمان]این برنامه به ما یک نگاه نادر از یک هنرمند بزرگ در محل کار می دهد
[ترجمه گوگل]این برنامه به ما نگاهی نادر از یک هنرمند عالی در کار می دهد

14. He took a quick glimpse at the map.
[ترجمه ترگمان]نگاهی سریع به نقشه انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه اجمالی به نقشه داشت

15. He caught a glimpse of his former lover in the theatre last night.
[ترجمه ترگمان]شب پیش چشمش به معشوق سابقش افتاد
[ترجمه گوگل]او شب گذشته شباهت عاشق سابق خود را در تئاتر دید

16. I only caught a glimpse of the thief, so I can't really describe him.
[ترجمه ترگمان]من فقط یک نظر دزد را دیدم، بنابراین نمی توانم او را توصیف کنم
[ترجمه گوگل]من فقط یک نگاه اجمالی به دزد دیدم، بنابراین نمیتوانم واقعا او را توصیف کنم

17. We got just a brief glimpse of the car as it rushed by.
[ترجمه ترگمان]با عجله اتومبیل را تماشا کردیم
[ترجمه گوگل]ما فقط یک نگاه کوتاه از ماشین به عنوان آن را با عجله

18. She catches a glimpse of a car in the distance.
[ترجمه ترگمان]نگاهی به اتومبیلی در دوردست می اندازد
[ترجمه گوگل]او یک نگاه اجمالی از یک ماشین را در فاصله نگاه می کند

19. Necks were strained for a glimpse of the stranger.
[ترجمه ترگمان]گردن ها برای یک نظر بیگانه کشیده شد
[ترجمه گوگل]برای یک نگاه اجمالی به غریبه، گردنها کشیده شدند

He glimpsed at the letter, then threw it away.

یک نظر اجمالی به نامه انداخت و سپس آنرا دور افکند.


I had a glimpse of her and then she disappeared in the crowd.

در یک آن او را دیدم و سپس در جمعیت ناپدید شد.


اصطلاحات

to catch a glimpse of

نظر اجمالی افکندن به، برای لحظه‌ای دیدن


پیشنهاد کاربران

نگاه گذرا

نگاه کوتاه ، نگاه تند و تیز

نگاه سرسری

برای لحظه ای دیدن
از نظر گذراندن

نظر کردن/انداختن/افکندن

لحظه ای کوتاه که چشم آدم به چیزی می افتد.

glance

گوشه چشمی از

Glimpse at sb/sth
Glimpse of sb/sth
به معنای "نگاه اجمالی" یا "نگاه آنی" "نگاهی کوتاه"
توضیح انگلیسی: a look at sb or sth for a very short time , when u don't see the thing or person completely

Fans crowded the street waiting for a glimpse of their hero



"نگاهی اجمالی" به منظور درک چیزی از طریق تجربه ای کوتاه
A short experience of sth that helps u understand it

All great art allows us this: a glimpse across the limits of our self.
The programme gives us a rare glimpse of a great artist at work.
A fascinating glimpse into life in the ocean.

درک آنی

Get a glimpse
نگاه اجمالی داشتن

دید زدن. نگاه سرسری کردن

دید زدن کلی

نمای کلی

نیم نگاهی انداختن

✔️نظر اجمالی ( افکندن ) ، نگاه اجمالی کردن،
✔️ اجمالا دیدن، بیک نظر دیدن

💥Perfectly Preserved Pompeii Room Offers Glimpse Into💥 Ancient Life
. . .
History gets written by the victors, says the old adage. And unfortunately, the adage feels true. Much of history comes from the perspective of those in power. But a new discovery in Pompeii offers 💥a rare glimpse at💥 non - “elite” lives. A well - preserved room found at Civita Giuliana, a suburban villa located to the north of Pompeii, offers archeologists new perspectives into the daily lives of the slaves who populated the city at the time of its destruction


کلمات دیگر: