کلمه جو
صفحه اصلی

witch


معنی : عفریته، ساحره، زن جادوگر، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن
معانی دیگر : (زن) جادوگر، (نادر - مرد) جادوگر، عجوزه، پیرزن زشت و بدجنس، رجوع شود به: water witch، (عامیانه - زن) فریبا، دلربا، افسونگر، لعبت، جادو کردن، سحر کردن (bewitch هم می گویند)، فریبنده

انگلیسی به فارسی

زن جادوگر، ساحره، پیره زن، فریبنده، افسون کردن،سحر کردن، مجذوب کردن


جادوگر، ساحره، زن جادوگر، عفریته، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a woman who practices or is believed to practice occult magic; sorceress. (Cf. warlock.)
مترادف: sorceress
مشابه: enchantress, hag, medium, necromancer, prophetess, sibyl

(2) تعریف: a woman considered to be old, ugly, and evil.
مترادف: crone, gorgon, hag
مشابه: beldam, harpy, harridan, virago

(3) تعریف: (informal) a woman who has a magical or bewitching effect, as through her beauty; enchantress.
مترادف: enchantress, siren
مشابه: charmer, fox, hag, seductress, temptress, vamp
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: witches, witching, witched
مشتقات: witchhood (n.)
• : تعریف: to affect, esp. to harm, by witchcraft; bewitch.
مترادف: bewitch, hex
مشابه: charm, enchant

• sorceress; follower of wicca; ugly or vicious woman (offensive slang)
affect by witchcraft, bewitch; charm, tempt; enchant
of sorcery, of witchcraft
a witch is a woman who is believed to have magic powers, especially evil ones.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] عصای سحرآمیز، عصای آب یاب.

مترادف و متضاد

عفریته (اسم)
afreet, sorceress, witch, hecate, hag, beldam, hellcat, harridan, carline, scold

ساحره (اسم)
witch, hag, hex, hellcat, lamia, fairy, sibyl

زن جادوگر (اسم)
witch

پیرهزن (اسم)
witch

مجذوب کردن (فعل)
attract, witch, fascinate, spellbind

افسون کردن (فعل)
witch, charm, fascinate, bewitch, enchant, voodoo

سحر کردن (فعل)
witch, fascinate, spellbind, enchant, conjure, practise magic, practise surcery

person who casts spells over others


Synonyms: conjurer, enchanter, magician, necromancer, occultist, sorcerer


جملات نمونه

1. the witch put a curse on them
ساحره آنها را نفرین کرد (دچار لعن کرد).

2. The central character is a malevolent witch out for revenge.
[ترجمه ترگمان]شخصیت اصلی، یه جادوگر بد برای انتقام گرفتنه
[ترجمه گوگل]شخصیت مرکزی یک انتقام جنجالی بدخواهانه است

3. The witch enchanted the princess with magic words.
[ترجمه ترگمان]جادوگر با کلمات جادویی پرنسس را طلسم کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده خانم را با کلمات جادویی تحریک کرد

4. The evil witch in this story is cursed by.
[ترجمه ترگمان] جادوگر شرور تو این داستان نفرین شده اس
[ترجمه گوگل]جادوگر بد در این داستان لعنت شده است

5. The witch disappeared in a puff of smoke.
[ترجمه ترگمان]ساحره در هاله ای از دود ناپدید شد
[ترجمه گوگل]جادوگر در یک پف دود ناپدید شد

6. The heartless witch cast a spell on the poor little girl.
[ترجمه ترگمان]جادوگر بی عاطفه یه افسون روی اون دختر بیچاره اجرا کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر بدون عصبانیت یک دختر کوچک فقیر را طلسم می کند

7. The little witch put a mock malignity into her beautiful eyes, and Joseph, trembling with sincere horror, hurried out praying and.
[ترجمه ترگمان]جادوگر کوچک با بدجنسی او را به چشمان زیبای خود انداخت و جوزف که از فرط وحشت می لرزید، با عجله از اتاق بیرون رفت و دعا خواند
[ترجمه گوگل]جادوگر کوچکی را به چشمان زیبای او می اندازد و یوسف با ترس و وحشت در حال تکان دادن، عجله کرد و دعا کرد

8. The witch put a magic spell on the prince and turned him into a frog.
[ترجمه ترگمان]ساحره یک افسون جادویی روی پرنس گذاشت و او را به قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر یک شاهزاده سحر آمیز را به شاهزاده تبدیل کرد و او را به یک قورباغه تبدیل کرد

9. The witch changed the prince into a frog.
[ترجمه ترگمان]ساحره پرنس رو تبدیل به قورباغه کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده را به یک قورباغه تبدیل کرد

10. The witch is supposed to have put a curse on the house.
[ترجمه ترگمان] جادوگر باید نفرین رو توی خونه گذاشته باشه
[ترجمه گوگل]جادوگر قرار است لعنت بر روی خانه قرار داده شود

11. witch on the TV.
[ترجمه ترگمان] جادوگر توی تلویزیون
[ترجمه گوگل]جادوگر در تلویزیون

12. In the story, a wicked witch put a curse on the princess for 100 years.
[ترجمه ترگمان]تو این داستان، یه جادوگر بدجنس صد ساله که نفرین رو روی پرنسس گذاشته
[ترجمه گوگل]در این داستان، یک جادوگر شرور 100 ساله لعنت به شاهزاده خانم کرد

13. They say she died after a witch cast a spell on her.
[ترجمه ترگمان] میگن بعد از اینکه یه جادوگر اونو طلسم کرد مرده
[ترجمه گوگل]آنها می گویند که پس از یک جادوگر، یک جادوگر به او زد

14. A witch had changed him into a mouse.
[ترجمه sina] یک جادوگر او را به موش تبدیل کرد.
[ترجمه جواد] جادوگری اورا مانند موش کرد
[ترجمه ترگمان]یک ساحره او را تبدیل به یک موش کرده بود
[ترجمه گوگل]یک جادوگر او را به یک ماوس تغییر داد

15. She's a witch, and she'll cast a spell on you if she catches you.
[ترجمه ترگمان]او یک جادوگر است و اگر او تو را بگیرد، افسونی روی تو اجر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او یک جادوگر است، و اگر شما او را جلب کند، به شما طلسم می دهد

پیشنهاد کاربران

جادوگر
ساحره
عفریته

زن جادوگر
Wizard=مرد جادوگر

زن جادوگر

جادوگر

زن جادوگر: witch
مرد جادوگر: vizard
Witch:ساحره، جادوگر

She's a very splendid lady and immensely 💥witch
زن خوش رنگ و آب و پرجلال و بی اندازه افسونگر و دلربایی ه

The Ballad of Tom Lin 1970🎥


کلمات دیگر: