کلمه جو
صفحه اصلی

greet


معنی : تبریک گفتن، سلام دادن، درود گفتن
معانی دیگر : سلام کردن، سلام و تعارف به جا آوردن، ملاقات کردن، پیشواز رفتن، خوش آمد گفتن، احوال پرسی کردن، ادای احترام کردن، (اسکاتلند) گریستن، مویه کردن، برخورد، تلافی، weep گریه، داد، فریاد، تاسف، تاثر

انگلیسی به فارسی

سلام کردن، درود گفتن، تبریک گفتن


( lament ، weep ) گریه کردن، تاسف خوردن، زاریدن، سوگواری کردن


سلام، تبریک گفتن، سلام دادن، درود گفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: greets, greeting, greeted
مشتقات: greeter (n.)
(1) تعریف: to meet or address with friendly or respectful words.
مترادف: hail
مشابه: address, meet, receive, salute, welcome

(2) تعریف: to react to or meet in a particular way.
مترادف: meet, welcome
مشابه: accept, confront, deal with, face, receive

- He greeted this news with a frown.
[ترجمه یسنا] او این خبر را با ترش رویی تبریک گفت
[ترجمه ترگمان] با اخم به این خبر خوشامد گفت
[ترجمه گوگل] او این خبر را با یک خندیدگی خوش آمد گفت

(3) تعریف: to make itself seen or heard by.
مشابه: confront, face, meet, welcome

- A beautiful sunrise greeted me as I awoke.
[ترجمه محمد حیدری] تا بیدار شدم طلوع خورشیدی به من خوش آمد گویی کرد.
[ترجمه زهرا حیدری] وقتی صبح از خواب بیدار شدم، خورشید زیبا با طلوعش به من خوش آمدگویی گفت
[ترجمه ترگمان] وقتی بیدار شدم، یک طلوع خورشید زیبا به من خوش آمد گفت
[ترجمه گوگل] یک طلوع خورشید زیبا، وقتی که بیدار شدم، به من سلام کرد

• welcome; salute; meet, receive
when you greet someone, you express friendliness or pleasure when you meet them, or when they arrive somewhere, for example by saying `hello' or by shaking their hand.
if you greet something in a particular way, you react to it in that way.
if something greets you, it is the first thing you notice in a place; used in written english.
see also greeting.

مترادف و متضاد

تبریک گفتن (فعل)
congratulate, greet

سلام دادن (فعل)
salute, greet

درود گفتن (فعل)
greet

welcome


Synonyms: accost, acknowledge, address, approach, attend, bow, call to, compliment, curtsy, embrace, exchange greetings, extend one’s hand, flag, hail, herald, highball, high-five, meet, move to, nod, pay respects, receive, recognize, roll out the red carpet, salaam, salute, say hello, say hi, shake hands, shoulder, speak to, stop, tip one’s hat, usher in, whistle for


Antonyms: say farewell, say goodbye


جملات نمونه

1. to greet someone in a mechanical way
ماشین وار به کسی سلام و تعارف کردن

2. hossein arose to greet the professor
حسین بلند شد که به استاد ادای احترام کند.

3. i wish to greet them personally
دلم می خواهد شخصا به آنها خوش آمد بگویم.

4. our fine neighbors who don't greet us back
همسایه های از ما بهترون که جواب سلام ما را نمی دهند

5. while quarreling, he saw his teacher but was ashamed to greet him
حین دعوا معلمش را دید ولی رویش نشد به او سلام کند.

6. Friends may meet, but mountains never greet.
[ترجمه A.A] کوه به کوه نمیرسه ، آدم به آدم میرسه
[ترجمه ترگمان]ممکن است دوستان یکدیگر را ملاقات کنند اما کوه ها هرگز به آن ها خوشامد می گویند
[ترجمه گوگل]دوستان ممکن است ملاقات کنند، اما کوه ها هرگز سلام نمی کنند

7. I will greet this day with love in my heart.
[ترجمه ترگمان]من این روز را با عشق در قلب خود ملاقات خواهم کرد
[ترجمه گوگل]من امروز با عشق در قلبم سلام خواهم کرد

8. He always got up to greet the dawn.
[ترجمه ترگمان]همیشه از خواب بیدار می شد
[ترجمه گوگل]او همیشه صبح به گرمی خوش آمد گفت

9. She sprang out of her chair to greet her father.
[ترجمه ترگمان]از روی صندلی اش بلند شد تا به پدرش خوش آمد بگوید
[ترجمه گوگل]او از صندلی خود به سمت پدرش خوش آمد گفت

10. A crowd was waiting at the dock to greet them.
[ترجمه ترگمان]جمعیت در کنار اسکله منتظر آن ها بود تا به آن ها خوش آمد بگوید
[ترجمه گوگل]یک جمعیت در حوالی ایستاده بود تا آنها را خوش آمد بگوید

11. People flocked in their thousands to greet their new princess.
[ترجمه ترگمان]مردم هزاران نفری جمع می شدند تا به شاهزاده خانم جدید خوشامد بگویند
[ترجمه گوگل]مردم هزارانشان را به سر می برند تا شاهزاده خانم جدید خود را تبریک بگویند

12. She rose slowly from her chair to greet us.
[ترجمه ترگمان]او آهسته از روی صندلی اش بلند شد تا به ما خوشامد بگوید
[ترجمه گوگل]او به آرامی از صندلی خود بلند شد و به ما سلام کرد

13. You must be there to greet your guests.
[ترجمه ترگمان]تو باید اونجا باشی تا به guests احترام بزاری
[ترجمه گوگل]شما باید به مهمانانتان احترام بگذارید

14. My parents were waiting to greet us at the door.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم منتظر بودند که در خانه به ما خوشامد بگویند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم منتظر بودند تا ما را در آغوش بگیرند

15. A reception party of soldiers was there to greet the visiting head of state.
[ترجمه ترگمان]چند سرباز از سربازان در آنجا حضور داشتند تا سر و کله شان پیدا شود
[ترجمه گوگل]یک حزب پذیرش از سربازان آنجا بود که به دیدار رئیس دولت میرود

They greeted her at the door.

جلو در به او سلام و تعارف کردند.


I wish to greet them personally.

دلم می‌خواهد شخصاً به آنها خوش آمد بگویم.


His speech was greeted with the audience's cheers.

صحبت او با هلهله‌ی حضار مواجه شد.


The enemy was greeted with a shower of bullets.

دشمن با رگباری از گلوله مورد استقبال قرار گرفت.


The sound of laughter greeted his ears.

صدای خنده به گوشش خورد.


They greeted him with open arms.

با آغوش باز او را پذیرفتند.


پیشنهاد کاربران

سلام کردن

احوال پرسی کردن

به کسی تبریک گفتن

تبریک گفتن

ادای احترام کردن

احوال پرسی

مواجه شدن

خوشآمد گفتن

احوالپرسی کردن, معرفی کردن ( خیلی کم )

استقبال کردن

خوش آمد گویی
Jim kissed John on the cheek as a way of greeting

غیر از معانی بالا :
به چشم کسی خوردن، به گوش کسی رسیدن، به مشام کسی رسیدن

میشه تبریک گفتن


یک معنی دیگر آن: واکنش نشان دادن به چیزی

درود گفتن

سلام
ای سلام عاشقونه
ای عزیز آشیونه
عشقمون کاشکی
همین جوری بمونه
خانم پاکسیما زکی پور

استقبال کردن
به پیشواز کسی رفتن

عرض ادب

Say hello / welcome

to say hello to someone or welcome them
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎

معنای دوستان:
⁦✔️⁩مواجه شدن،
به چشم کسی خوردن

Miles - long traffic delay ⭕greets⭕ drivers trying to get into the US from Mexico hours before Covid travel restrictions are relaxed for the FIRST TIME in 20 months
DailyMail. co. uk@


کلمات دیگر: