کلمه جو
صفحه اصلی

lesson


معنی : عبرت، درس، درس دادن به، تدریس کردن
معانی دیگر : آموزه، کلاس، جلسه ی درس، درس عبرت، گوشمالی، تنبیه، گوشمالی دادن، نکوهیدن، گزینه ی انجیل (که در مراسم کلیسایی قرائت می شود) (lection هم می گویند)، درس دادن

انگلیسی به فارسی

درس، درس دادن به، تدریس کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a period of instruction in which particular things are taught, or a particular thing or set of things that are to be learned or studied.
مشابه: exercise, material, task

- I have a forty-five-minute piano lesson every Saturday.
[ترجمه medoky] من هر پنجشنبه 50 دقیقه کلاس پیانو دارم
[ترجمه Mjavad] من هر شنبه یک کلاس پنجاه و پنج دقیقه ای پیانو دارم
[ترجمه Niloofar] من هر پنجشنبه چهل و پنج دقیقه کلاس پیانو دارم
[ترجمه .] من هر شنبه یک درس پیانو چهل و پنج دقیقه ای دارم
[ترجمه ترگمان] من هر شنبه یه درس پیانو دارم
[ترجمه گوگل] من هر پنج شنبه یک درس پنجاه دقیقه پیانو دارم
- My first tennis lesson was a disaster, but I'm getting better every week.
[ترجمه ترگمان] اولین درس تنیس من یک فاجعه بود، اما هر هفته بهتر می شوم
[ترجمه گوگل] اولین درس تنیس من یک فاجعه بود، اما هر هفته بهتر شدم
- She's giving French lessons to make some extra money.
[ترجمه ترگمان] او درس های فرانسوی می دهد تا مقداری پول اضافی بگیرد
[ترجمه گوگل] او درس های فرانسوی را برای پول اضافی به شما می دهد
- The book is divided into twelve lessons.
[ترجمه شری] کتاب به دوازده درس تقسیم شده
[ترجمه ترگمان] کتاب به دوازده کلاس تقسیم می شود
[ترجمه گوگل] این کتاب به دوازده درس تقسیم شده است

(2) تعریف: a specific assignment to a student.
مترادف: assignment
مشابه: exercise, homework, reading, studies

- Have you finished your lessons?
[ترجمه شری] ایا درساتونو تموم کردین
[ترجمه ترگمان] درس های شما را تمام کرده اید؟
[ترجمه گوگل] آیا درس های خود را به پایان رسانده اید؟

(3) تعریف: any experience that leads to a gaining of knowledge.
مشابه: experience

- Getting a speeding ticket was a lesson to him.
[ترجمه ترگمان] گرفتن جریمه سرعت غیرمجاز براش یه درس برای اون بود
[ترجمه گوگل] گرفتن بلیط با سرعت بالا یک درس برای او بود

(4) تعریف: a specific example that teaches or improves one.
مترادف: example
مشابه: deterrent, hint, message, model, moral, notice, standard, warning

- We can only hope that we've learned from the lessons of history.
[ترجمه ترگمان] ما فقط می توانیم امیدوار باشیم که از درس های تاریخ آموخته ایم
[ترجمه گوگل] ما فقط می توانیم امیدوار باشیم که از درس های تاریخ آموخته ایم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lessons, lessoning, lessoned
(1) تعریف: to teach.
مترادف: educate, instruct, school, teach, tutor
مشابه: edify, enlighten, guide, inform

(2) تعریف: to warn or reprimand.
مترادف: admonish, caution, lecture, reprimand, warn
مشابه: correct, rebuke, reprove

• study session; exercise, assignment given to a student; something to be studied and learned; experience which brings knowledge or wisdom; scolding, rebuke; portion from a sacred text which is read during a religious service
instruct, teach a lesson; rebuke, scold, reprove
a lesson is a short period of time during which people are taught something.
if an experience teaches you a lesson, it makes you realize the truth or realize what should be done.
if you teach someone a lesson, you punish them for something they have done, so that they do not do it again.

مترادف و متضاد

عبرت (اسم)
example, edification, lesson

درس (اسم)
study, lecture, lesson

درس دادن به (فعل)
lesson

تدریس کردن (فعل)
profess, lesson, prelect

Synonyms: admonition, censure, chiding, deterrent, exemplar, helpful word, message, model, moral, noble action, notice, precept, punishment, rebuke, reprimand, reproof, scolding, warning


information taught


Synonyms: assignment, chalk talk, class, coaching, drill, education, exercise, homework, instruction, lecture, period, practice, quiz, reading, recitation, schooling, study, task, teaching, test, tutoring


helpful example, communication


جملات نمونه

The first lesson is to learn the English alphabet.

درس اول آموزش الفبای انگلیسی است.


I have learned the first two lessons in the book.

من دو درس اول کتاب را یاد گرفته‌ام.


if the teacher's lesson is a whisper of kindness...

درس معلم ار بود زمزمه‌ی محبتی ...


1. i'll lesson those crazy students!
حسابی خدمت آن دانشجویان دیوانه خواهم رسید!

2. this lesson is easy
این درس آسان است.

3. this lesson is segmented into three brief parts
این درس به سه بخش مختصر تقسیم شده است.

4. a moral lesson
درس اخلاق

5. my french lesson is beginning in ten minutes
کلاس فرانسه ی من ده دقیقه ی دیگر آغاز می شود.

6. that bitter lesson sank into my mind
آن تجربه ی تلخ در مغزم جایگزین شد.

7. the first lesson is to learn the english alphabet
درس اول آموزش الفبای انگلیسی است.

8. learn one's lesson
درس عبرت گرفتن

9. he learned his lesson at life's school of hard knocks
او درس های خود را در مکتب مصایب سخت زندگی یاد گرفت.

10. i know this lesson inside out
این درس را خوب بلدم.

11. if a teacher's lesson is . . .
درس معلم ار بود . . .

12. if the teacher's lesson is a whisper of kindness. . .
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی . . .

13. read someone a lesson (or lecture)
کسی را سرزنش کردن

14. teach someone a lesson
1- درس دادن به کسی 2- درس عبرت دادن به کسی،کسی را تنبیه کردن

15. he should not slur his lesson
نباید درس خود را سرسری بگیرد.

16. let this event be a lesson to you!
بگذار این رویداد برایت درس عبرتی باشد!

17. the teacher assigned a new lesson for tomorrow
معلم درس تازه ای را برای فردا تکلیف کرد.

18. that joker must be taught a lesson
به اون دلقک باید درس عبرت داد.

19. i did this to teach him a lesson
این کار را کردم که برای او درسی باشد.

20. i hope this experience will be a lesson to you
امیدوارم این پیشامد برای تو درسی باشد.

21. the principal gave the offending students a lesson
رییس مدرسه شاگردان خاطی را تنبیه کرد.

22. the teacher asked the student to recite that day's lesson
معلم از شاگرد خواست که درس آن روز را از بر بگوید.

23. This lesson adds to the value of the book.
[ترجمه ترگمان]این درس به ارزش کتاب می افزاید
[ترجمه گوگل]این درس به ارزش کتاب اضافه می کند

24. Our first lesson on Tuesdays is French.
[ترجمه ترگمان]اولین درس ما در سه شنبه ها فرانسه است
[ترجمه گوگل]اولین درس ما در روز سه شنبه فرانسوی است

25. This lesson is divided into four units.
[ترجمه ترگمان]این درس به چهار واحد تقسیم می شود
[ترجمه گوگل]این درس به چهار واحد تقسیم شده است

26. If you fail,don't forget to learn your lesson.
[ترجمه ترگمان]اگر شکست بخوری، فراموش نکن که lesson یاد بگیری
[ترجمه گوگل]اگر شکست بخورید فراموش نکنید که درس خود را یاد بگیرید

27. Having my car stolen really taught me a lesson - I'll never leave it unlocked again.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه ماشینم به من درسی داده شد، هرگز آن را باز نخواهم گذاشت
[ترجمه گوگل]داشتن ماشین من به سرقت رفته واقعا درس من را به من آموخت - من هرگز آن را باز نخواهم کرد

28. The accident taught him an important lesson.
[ترجمه ترگمان]تصادف درسی مهم به او داد
[ترجمه گوگل]این حادثه یک درس مهم را به او یاد داد

29. What did we do last lesson?
[ترجمه ترگمان]آخرین درسی که گرفتیم چی بود؟
[ترجمه گوگل]ما درس آخر را انجام دادیم؟

30. The first lesson in driving is how to start the car.
[ترجمه ترگمان]اولین درس رانندگی این است که چگونه خودرو را شروع کنیم
[ترجمه گوگل]اولین درس در رانندگی این است که چگونه ماشین را شروع کنید

have you studied your lessons for today?

درس امروزت را مطالعه کرده‌ای؟


My French lesson is beginning in ten minutes.

کلاس فرانسه‌ی من ده دقیقه‌ی دیگر آغاز می‌شود.


I also gave private lessons.

من درس خصوصی هم دادم.


music lessons

کلاسهای درس موسیقی


let this event be a lesson to you!

بگذار این رویداد برایت درس عبرتی باشد!


I did this to teach him a lesson.

این کار را کردم که برای او درسی باشد.


I'll lesson those crazy students!

حسابی خدمت آن دانشجویان دیوانه خواهم رسید!


The principal gave the offending students a lesson.

رئیس مدرسه شاگردان خاطی را تنبیه کرد.


اصطلاحات

teach someone a lesson

1- درس دادن به کسی 2- درس عبرت دادن به کسی، کسی را تنبیه کردن


پیشنهاد کاربران

درس

تجربه

مثال: lessons learned

تجربیات به دست آمده

موضوعی برای یادگیری

قطع کردن و به زیر انداختن

a time when you learn something with a teacher

lesson 2 is easier than lesson 3
درس دوم از درس سوم راحت تر است 🆖

کلاس مثاparticipating in The Guittar lessons به معنی شرکت در کلاسهای آموزش گیتار

درس
مثال : music lesson درس موسیقی

کلاس درس

تدریس

《 پارسی را پاس بِداریم》
lesson
مینه یِ باریک وَ ریشه ای این واژه را اَز زَبانِ کُهَن تَرِ ژِرمَنی که آلمانی باشَد می تَوان دَریافت زیرا زَبانِ باستانی گَزیرَکِ ( جَزیره ) بِریتانیا زَبانِ سِلتی یا کِلتی ست که
هَم اَکنون زَبان هایِ اِسکاتِستانی ( اِسکاتلَندی ) ، ایرِستانی ( ایرلَندی ) وَ وِیلزی باز مانده یِ آن می باشَند ، دَر زَبانِ آلمانی خواندَنِ نَبیگ ( کِتاب ) و مانَندِ آن را lesen ( لِزِن ) گُفته وَ به آهِسته ( یَواش ) leise ( لَیزِه ) می گویَند ، پَس lesson گونه ای خواندَن آرام وَ زیرِ لَب اَست که
دَر زَبانِ پارسی دَرس وَ آموزه می نامَند شوربَختانه دَر زَبانِ پارسی خانَدَن ( خواندَن ) را دَر جایِ دُرُست به کار نِمی بَریم ، خاندَن با سِدایِ بُلَند آواز سَر دادَن اَست که به دُرست می گوییم آواز خواندَن یا خوانَنده ولی برایِ بَرابَر نَهادِreader دَر اِنگِلیسی وَ Leser ( لِزِر ) دَر آلمانی خوانَنده می گوییم دَر هالی که همین واژه را بَرایِ singer اِنگلیسی وَ Saenger ( زِنگِر ) آلمانی هَم بَهره می بَریم هَر چَند دَر اُفته یِ ( مورِدِ ) دویوم واژه هایی هَم چون : آوازخوان ، سَرایَنده، نَغمه سَرا هَم داریم که دَر زَبانِ گُفت وُ گو کَم تَر به کار می رَوَند که دَر اینجا نَهاده یِ جُستار ( موضوعِ بَحث ) نیست. دَر زَبانِ اِنگلیسی واژه های زیر به مینه یِ سُرود ، آواز وَ . . .
cant , cantabile, cantata, cantation, canticle, cantillate, canto به کار می رَوَند که هَمِگی
هَم ریشه با سِتاکِ پارسی : خان، خوان ، خاند ، خواند اَست . هَم چِنین واژه یِ phone وَ بَرگِرِفته هایِ آن هَم به این خوشه واژِگان رَپت وُ وَست وُ وَند دارَد.
دَر زَبانِ پارسی واژه یِ لَند دَر آمیزه یِ غُر وُ لَند بود و باش دارَد که چِهرِ بُرونی و مینه یِ دَرونی آن هَمانَند با واژه های اِنگِلیسی وَ آلمانی بوده وَ به مینه یِ : زیرِ لَب گُفتَن ، آهِسته سُخَن گفتَن اَست که شایَد با واژه یِ لَب وَندیده یا رَپتیده ( مُرتَبِط ) باشَد که بایَد بیش تَر دَر این باره پَژوهیده شَوَد ، دَر هَر هال می تَوان اَز سِتاکِ " لَند " کارپایه بَرساخت :
لَندیدَن ، لَنداندَن وَ واژه های دیگَری اَز آن ها بَرگِرِفت :
لَنده یا لَنه ، لَندَنده یا لَنَنده ، لَندِش یا لَنِش وَ . . . که باَیَد روی آن بیش تَر هَم اَندیشی شَوَد.
هَم چِنین دَر lesson : less - on سِتاکِ less به مینه یِ کَم ، کَم تَر ( اَقَل، قَلیل ) با leise آلمانی هَمانَندی دیسی ( صوری ) و مَنه ای ( مَعنایی ) دارَد.

اسم lesson به معنای درس و دوره اموزشی
اسم lesson در این مفهوم به معنای مدت زمانی است که در آن به کسی چیزی آموزش داده می شود و یا چیزی که باید فرا گرفته شود. مثال:
?how can we make science lessons more interesting ( چطور می توانیم درسهای علمی را جذابتر کنیم؟ )
. he gives french lessons ( او درس فرانسه می دهد. )

اسم lesson به معنای درس عبرت
اسم lesson در این مفهوم اشاره دارد به تجربه ای که معمولا ناگوار است و به یک فرد می آموزد که دیگر آن را تکرار نکند و یا از تکرار آن جلوگیری کند. مثال:
. there is a lesson in this tragic accident ( درس عبرتی در این حادثه دلخراش ( تراژیک ) هست. )

منبع: سایت بیاموز

Oxford word skills basic
A period of time ( about an hour )

⁦✔️⁩عبرت، درس

Menopause 💥lessons💥 for men could save a marriage, says Rod Stewart
TheTimes. com@


کلمات دیگر: