کلمه جو
صفحه اصلی

lineament


معنی : سیما، طرح، نشان ویژه، طرح بندی، خطوط چهره، صفات مشخصه
معانی دیگر : قیافه، وجنات، ریخت، هنایش، رو، رخ، ویژگی، صفت مشخصه، (معمولا جمع)

انگلیسی به فارسی

نشان ویژه، خط، طرح، سیما، طرح بندی، خطوط چهره، صفات مشخصه


خط مقدم، طرح، نشان ویژه، سیما، طرح بندی، خطوط چهره، صفات مشخصه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: lineamental (adj.), lineamentation (n.)
(1) تعریف: (often pl.) a distinguishing shape or outline, esp. of a face or feature.
مشابه: outline

(2) تعریف: (usu. pl.) distinctive or characteristic features.

• feature (of the face, body, etc.); trait, characteristic
someone's lineaments are the outlines and features of their face; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] خطواره

مترادف و متضاد

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing

نشان ویژه (اسم)
characteristic, trait, lineament

طرح بندی (اسم)
layout, lineament

خطوط چهره (اسم)
lineament

صفات مشخصه (اسم)
lineament

جملات نمونه

1. Her actions were marked with the lineaments of her character.
[ترجمه ترگمان]رفتارش با خطوط چهره اش مشخص بود
[ترجمه گوگل]اقدامات او با خطی از شخصیت او مشخص شد

2. I recognized those haggard lineaments, those eroded temples.
[ترجمه ترگمان]خطوط چهره اش را شناختم و آن خطوط فرسوده را که ساییده شده بود شناختم
[ترجمه گوگل]من آنها را تشخیص دادم که معابد را فرسوده کرده اند

3. The invisible writing, the lineaments of me, which had been there beneath the surface all the time, became manifest.
[ترجمه ترگمان]خط نامریی، خطوط چهره من که همیشه در زیر سطح آن قرار داشت، آشکار شد
[ترجمه گوگل]نوشتن نامرئی، خطوط من که همیشه در زیر سطح قرار داشت، آشکار شد

4. In tracing the lineaments of his own sensibility, he has the key to understanding everyone else.
[ترجمه ترگمان]در ردیابی چهره حساسیت خود، او کلید درک هر کس دیگری را دارد
[ترجمه گوگل]در ردیابی خطوط حساسیت خود، او کلیدی برای درک دیگران است

5. On the basis of lineament interpretation of DEM, TM, NOAA and ground magnetics, this study suggests that lineaments spatially coupled with gold deposits distribution.
[ترجمه ترگمان]براساس تفسیر lineament از DEM، TM، NOAA و magnetics، این مطالعه نشان می دهد که خطوط چهره به صورت فضایی با توزیع رسوبات طلا جفت شده اند
[ترجمه گوگل]براساس تفسیر خطی DEM، TM، NOAA و مغناطیس زمین، این مطالعه نشان می دهد که خطی های فضایی با توزیع رسوبات طلا همراه است

6. The young girl had regular and delicate lineament.
[ترجمه ترگمان]این دختر جوان دارای صورت مرتب و ظریف بود
[ترجمه گوگل]دختر جوان دارای خط مشی منظم و ظریف بود

7. Objective To observe the effects of changing lineament with the milling-technique.
[ترجمه ترگمان]هدف مشاهده اثرات تغییر lineament با روش milling
[ترجمه گوگل]هدف بررسی اثرات تغییر خطی با تکنیک تراش

8. She has a beautiful lineament and golden hair which is gently floating on her back.
[ترجمه ترگمان]او یک چهره زیبا و موهای طلایی دارد که به آرامی بر پشتش شناور است
[ترجمه گوگل]او زیبایی خطی و موهای طلایی دارد که به آرامی روی پشت او شناور است

9. On the basis of lineament interpretation of High-resolution SPOT image in complex terrain region.
[ترجمه ترگمان]براساس تفسیر lineament از تصویر بالا از وضوح رزولوشن بالا در منطقه منطقه پیچیده
[ترجمه گوگل]بر اساس تفسیر خطی از تصاویر SPOT با وضوح بالا در منطقه پیچیده زمین

10. The lineament of the criminal has been found.
[ترجمه ترگمان]خطوط چهره جنایتکار پیدا شده است
[ترجمه گوگل]خط مشی جنایتکار پیدا شده است

11. Lineament maps derived from the remote sensing image by geological interpretation are useful tools for basic geological study and mineral prognoses .
[ترجمه ترگمان]نقشه های lineament که از تصویر سنجش از راه دور بدست می آیند، ابزارهای مفیدی برای مطالعه زمین شناسی اولیه و prognoses معدنی هستند
[ترجمه گوگل]نقشه های خطی که از تصویر سنجش از راه دور به وسیله تفسیر زمین شناسی حاصل می شود، ابزار مفید برای مطالعات زمین شناسی پایه و پیش بینی های معدنی می باشد

12. Imagery of the Lake District has been used to analyse the lineament pattern of the region.
[ترجمه ترگمان]Imagery از ناحیه دریاچه برای تجزیه و تحلیل الگوی lineament منطقه مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]تصویری از منطقه دریاچه برای تجزیه و تحلیل الگوی خطمشی منطقه مورد استفاده قرار گرفته است

13. No longer is it ill defined: it is marked with the lineaments of his character.
[ترجمه ترگمان]دیگر آن را بد تعریف نمی کند: چهره او با خطوط چهره اش مشخص شده است
[ترجمه گوگل]دیگر تعریف نشده است: با خطوط شخصیت او مشخص شده است

14. But where else shall I find a face of which every lineament, every fine even, reawakens the greatest and sweetest memories of my life?
[ترجمه ترگمان]اما در کجا باید یک چهره از آن ها پیدا کنم که هر کدام از آن ها، حتی بهترین و شیرین ترین خاطرات زندگیم باشد؟
[ترجمه گوگل]اما کجا باید چهره ی دیگری را پیدا کنم که هر رشته ای، هرچه عالم خوبی باشد، بزرگترین و شیرین ترین خاطرات زندگی من را بازتاب می دهد؟

I could read sorrow in their lineaments.

می‌توانستم غم را در چهره‌ی آنان بخوانم.


the lineaments of Christian life

ویژگی‌های زندگانی طبق آیین مسیح



کلمات دیگر: