کلمه جو
صفحه اصلی

introverted


(روان شناسی) درونگرا

انگلیسی به فارسی

(روان شناسی) درونگرا


درونگرا


انگلیسی به انگلیسی

• turned inward, bent towards the inside; tending to focus on one's own thoughts and feelings (psychology)
introverted people find it difficult to talk to people and to make friends because they are quiet and shy.

مترادف و متضاد

reserved


Synonyms: bashful, cautious, close-mouthed, cold, collected, cool, demure, introspective, modest, offish, quiet, reclusive, restrained, secretive, shy, soft-spoken, solitary, standoffish, uncommunicative, withdrawn


جملات نمونه

1. His teachers perceived him as shy and introverted.
[ترجمه ترگمان]معلم او، او را خجول و درون گرا دید
[ترجمه گوگل]معلمان او او را به عنوان خجالتی و درونگرا شناختند

2. Machen was a lonely, introverted child.
[ترجمه لیدا] مکن, یک کودک تنها و درون گرا بود.
[ترجمه حمزہ علی وزیری] مکین یک کودک تنہا و خجالتی بود
[ترجمه گوگلم] کودک تنها ودرونگرا بود ( درونگرا یعنی اینکه متوجه عوامل درونی خود بودن نه بیرونی )
[ترجمه ترگمان]Machen یک بچه lonely و تنها بود
[ترجمه گوگل]مکین تنها یک کودک درونی بود

3. He is described as an introverted teenager, with a love of horses.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نوجوان درون گرا با عشق به اسب شناخته می شود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نوجوان درونگرا توصیف شده است، با عشق به اسب ها

4. First he distinguished the extroverted person from the introverted one - attitude types, as he called them.
[ترجمه ترگمان]ابتدا شخص extroverted را از نوع نگرش درون گرا، همانطور که او آن ها را می نامید، متمایز کرد
[ترجمه گوگل]ابتدا او فرد متمایز را از نوع درونگرا - نوع نگرش، به عنوان او آنها را به نام آنها را برجسته کرد

5. Nolan describes himself as introverted and serious.
[ترجمه ترگمان] نولان \"خودش رو به عنوان\" introverted \"توصیف میکنه\"
[ترجمه گوگل]نولان خود را به عنوان درونی و جدی توصیف می کند

6. The young girl, once so lively, became introverted and developed a nervous stammer.
[ترجمه ترگمان]دختر جوان، که زمانی به نشاط آمده بود، درون گرا شد و یک لکنت عصبی پیدا کرد
[ترجمه گوگل]دختر جوان، هنگامی که خیلی پر جنب و جوش شد، درونگرا شد و یک خشم عصبی ایجاد کرد

7. Conversely, some people are introverted, and seek out relationships with very few people and then only on their own terms.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، برخی از مردم درون گرا هستند و به دنبال روابط با چند نفر و سپس تنها براساس شرایط خودشان هستند
[ترجمه گوگل]برعکس، بعضی از افراد درونگرا هستند و روابط را با تعداد کمی از افراد دنبال می کنند و سپس فقط به شرایط خاص خود می رسند

8. I was probably more introverted than Arthur when we were children.
[ترجمه ترگمان]احتمالا وقتی بچه بودیم بیشتر از \"آرتور\" introverted بودم
[ترجمه گوگل]احتمالا بیشتر از زمانی که ما بچه بودیم بیشتر از آرتور بود

9. Peters is just too introverted to be a good manager.
[ترجمه ترگمان]پیترز خیلی درون گرا است تا مدیر خوبی باشد
[ترجمه گوگل]پترز فقط به عنوان یک مدیر خوب درگیر شده است

10. Most universities are disgracefully old - fashioned and introverted, run by self - interested bureaucracies, mediocre to their roots.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانشگاه ها خیلی محترمانه پیر و درون گرا هستند که توسط بروکراسی های مربوط به خود اداره می شوند و تا ریشه آن ها متوسط و متوسط هستند
[ترجمه گوگل]اکثر دانشگاه ها نسلی گمراه کننده و مدرن هستند که توسط بوروکراسی های خودشان مورد استفاده قرار می گیرند که به ریشه هایشان متکی هستند

11. Ida is the introverted, lunar nadi, and refers to the right hand side of the brain.
[ترجمه ترگمان]آیدا سالیانوا، nadi قمری است و به سمت راست مغز اشاره می کند
[ترجمه گوگل]Ida درونگرا، ناد قمر است و اشاره به سمت راست مغز است

12. Personality is a positive, optimistic, introverted, polite, good kind, helpful.
[ترجمه ترگمان]شخصیت یک شخصیت مثبت، خوش بین، درون گرا، مودب و مهربان است
[ترجمه گوگل]شخصیت مثبت، خوش بینانه، درونی، مودبانه، نوعی خوب، مفید است

13. The narrator, Gene, an introverted, studious Southerner, recalls his relationship with his best friend Phineas, known as "Finny, " a charismatic, gregarious athlete.
[ترجمه ترگمان]راوی، ژن، فرد درون گرا، جنوبی، جنوبی، رابطه اش با بهترین دوستش Phineas که به عنوان \"finny\" معروف است را به خاطر دارد که یک ورزش کار charismatic و gregarious است
[ترجمه گوگل]راوی، ژن، یک Southerner درونگرا و متکبر، رابطه خود را با بهترین دوستش فینیاس، شناخته شده به عنوان 'فانی'، یک ورزشکار خوش شانس و شاداب، به یاد می آورد

14. Introverted person as self-enclosed, do not want to open up the inner conflicts when there is a lack of normal and effective way to vent.
[ترجمه ترگمان]فردی که به عنوان خود محصور است، نمی خواهد در زمانی که فقدان راه عادی و موثر برای خالی کردن وجود دارد، درگیری های داخلی را باز کند
[ترجمه گوگل]فرد درونگرا به عنوان محرمانه خود، نمی خواهد درگیری های درونی را باز کند، در حالی که فقدان راه های عادی و موثر برای تخلیه وجود دارد

15. Introverted people are less likely to respond to happy faces.
[ترجمه ترگمان]افراد Introverted به احتمال کمتری به چهره های شادمان واکنش نشان می دهند
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به سرطان کمتر به چهره های شاد واکنش نشان می دهند

پیشنهاد کاربران

it means: when you are shy and you are not relax around people


کلمات دیگر: