کلمه جو
صفحه اصلی

fudge


معنی : سخن بی معنی وبیهوده، جفنگ، اهسته حرکت کردن، پنهان شدن، فریفتن، سرهم بندی کردن
معانی دیگر : تقلب کردن، دستکاری کردن، از خود در آوردن، طفره رفتن، (عمدا) پاسخ مبهم دادن، این دست و آن دست کردن، سر دواندن، حرف چرند، چرت و پرت، یاوه، فاج (آب نبات نرم از کره و شیر و شکر و شکلات و غیره)، (چاپ - روزنامه) خلاصه ی آخرین خبرها (که در آخرین لحظه به کلیشه ی صفحه افزوده می شود)، غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد، نوعی رنگ قهوه ای

انگلیسی به فارسی

غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد،سخن بی معنی وبیهوده، جفنگ، نوعی رنگ قهوه ای، سرهم بندی کردن، فریفتن، آهسته حرکت کردن، طفره رفتن، پنهان شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a soft, dense candy or frosting made by cooking sugar with other ingredients, such as butter, chocolate, milk, nuts, and flavorings.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fudges, fudging, fudged
• : تعریف: to tamper with, so as to obtain a desired result.
مشابه: doctor, manipulate

- The researcher fudged the experimental data.
[ترجمه ترگمان] محقق داده های تجربی را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه گوگل] پژوهشگر داده های آزمایشی را تخریب کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to resort to tampering or cheating so as to obtain a desired result.

- I could only get the right answer by fudging.
[ترجمه ترگمان] من فقط می تونستم جواب درست رو از \"fudging\" بگیرم
[ترجمه گوگل] من فقط می توانم پاسخ درست را با فتوگرافی بدست آورم

(2) تعریف: to avoid a question or an issue; be evasive.
مشابه: lie

- These politicians are good at fudging when asked the difficult questions.
[ترجمه ترگمان] این سیاستمداران در fudging در هنگام پرسش از سوالات دشوار خوب هستند
[ترجمه گوگل] این سیاستمداران هنگامی که از پرسش های دشوار پرسیدند، خوب هستند

• type of candy; nonsense, foolishness
forge, falsify; cheat; talk nonsense; dodge, evade
fudge is a soft, brown sweet made from butter, milk, and sugar.
if you fudge something, you avoid making clear or definite decisions about it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the resolution has been described as a classic fudge.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] شکلات نرم : نوعی شکلات که اساس آن تافی یا کارامل است. این شکلات شکر زیاد دارد به طوری که در فرآیند کریستاله میگردد.

مترادف و متضاد

سخن بی معنی وبیهوده (اسم)
fudge

جفنگ (اسم)
fudge, trash, rigmarole

اهسته حرکت کردن (فعل)
fudge

پنهان شدن (فعل)
abscond, hide, burrow, fudge, ensconce

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

سرهم بندی کردن (فعل)
fudge, slubber, bollix, tinker, vamp, bumble, bungle, botch, foozle, jerry-build

fake, misrepresent


Synonyms: avoid, color, cook up, dodge, embellish, embroider, equivocate, evade, exaggerate, falsify, hedge, magnify, overstate, pad, patch, shuffle, slant, stall


Antonyms: tell truth


جملات نمونه

1. he had to fudge an excuse for his absence
او مجبور شد برای غیبت خودش بهانه ای بتراشد.

2. He tried to fudge the issue by saying that he did not want to specify periods.
[ترجمه ترگمان]او با گفتن اینکه نمی خواهد دوره های مشخصی را مشخص کند، سعی کرد این مساله را حل کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد مسئله را با ذکر این نکته توضیح دهد که او نمی خواست دوره ها را مشخص کند

3. The government continues to fudge the issue by refusing to give exact figures.
[ترجمه ترگمان]دولت با امتناع از دادن آمار دقیق به این مساله ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]دولت با تمسخر دادن به ارقام دقیق، این موضوع را ادامه می دهد

4. He had to fudge a reply because he didn't know the right answer.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود جوابی بدهد چون جواب درست را نمی دانست
[ترجمه گوگل]او مجبور شد پاسخی را از بین ببرد زیرا او جواب درست را نمی دانست

5. This solution is a fudge rushed in to win cheers at the party conference.
[ترجمه ترگمان]این راه حل یک fudge است که برای برنده شدن در کنفرانس حزب عجله دارد
[ترجمه گوگل]این راه حل یک فحش است که در کنفرانس حزب به فریاد زد

6. I've got a good recipe for fudge.
[ترجمه ترگمان]یه دستورالعمل خوب برای فاج دارم
[ترجمه گوگل]من یک دستورالعمل خوب برای فساد دارم

7. Chocolate and chocolate sauces, toffees, fudge, butterscotch, carob chocolate.
[ترجمه ترگمان]شکلات، شکلات شکلاتی، تافی، تافی، تافی، به carob شکلات
[ترجمه گوگل]شکلات و شکلات سس، طعنه ها، فوج، Butterscotch، شکلات لاشه

8. Even more surprising is Glenny's attempt to fudge the fundamental issues of the Balkan conflict.
[ترجمه ترگمان]حتی جالب تر از این، تلاش Glenny برای اصلاح مسائل اساسی مناقشه بالکان است
[ترجمه گوگل]حتی شگفت انگیز است که تلاش Glenny برای محو کردن مسائل اساسی درگیری بالکان است

9. Sprinkle the spices over the hot fudge.
[ترجمه ترگمان] ادویه جات رو از اون شکلات داغ استفاده کن
[ترجمه گوگل]ادویه جات ترش را در طول فندق داغ بپوشانید

10. He made a fudge of one of her feet.
[ترجمه ترگمان]فاج از یکی از پاهایش فاج درست کرد
[ترجمه گوگل]او یکی از پاهای خود را از بین برد

11. There are a couple of fudge options at hand, but neither entirely bridges the divide.
[ترجمه ترگمان]چند تا از این گزینه ها را در دست داریم، اما نه کاملا شکاف را تقسیم می کنند
[ترجمه گوگل]چند گزینه ی محو در دست وجود دارد، اما تقسیم آن به هیچ وجه کامل نیست

12. Vicky stole piece of fudge from kitchen.
[ترجمه ترگمان] ویکی از آشپزخونه یه تیکه شکلات دزدید
[ترجمه گوگل]ویکی قهوه ای را از آشپزخانه ربود

13. With Thornton's final refusal the comrades could not fudge the Chair issue any longer.
[ترجمه ترگمان]با جواب نهایی تور نتن لیسی دیگر نتوانست جلوی این کار را بگیرد
[ترجمه گوگل]با رد آخر نهایی Thornton، رفقا نمیتوانستند صندلی بیشتری را از بین ببرند

14. Brownies are a hybrid, part fudge, part cake.
[ترجمه ترگمان]Brownies \"یه دورگه، یه تیکه کیک\" و یه تیکه کیک
[ترجمه گوگل]براویان یک ترکیب هیجان انگیز، بخشی از کیک است

15. Pour the hot fudge over the marshmallows.
[ترجمه ترگمان]اون شکلات داغ رو بریز روی شیرینی ها
[ترجمه گوگل]سوپ خیس را روی مارمولک ها پر کنید

He had to fudge an excuse for his absence.

او مجبور شد برای غیبتش بهانه‌ای بتراشد.


The boss fudged the question of pay raises for as long as he could.

ارباب تا می‌توانست درباره‌ی اضافه حقوق‌ها تعلل کرد.


پیشنهاد کاربران

تافی

نوعی اب نبات قهوه ای نرم که از کره و شیر و شکر به دست می اید.


The box was full of homemade fudge.

hot fudge = سس شکلات


کلمات دیگر: