کلمه جو
صفحه اصلی

swelling


معنی : خیز، ورم، سام، مغرور
معانی دیگر : افزایش، رشد، فزونی، ازدیاد، اماس، باد، بادکننده، متورم شونده، غلنبه

انگلیسی به فارسی

اماس،باد،ورم،بادکننده،متورم(شونده)،غلنبه


ورم، خیز، سام، مغرور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or condition of something that is swelling or swollen.
مشابه: swell

- Ice packs will control the swelling.
[ترجمه ترگمان] بسته های یخ ورم را کنترل خواهند کرد
[ترجمه گوگل] بسته های یخ تورم را کنترل می کنند

(2) تعریف: a part that is swollen, esp. abnormally or pathologically.
مشابه: lump, swell

- She has a large swelling where the bee stung her arm.
[ترجمه ترگمان] جایی که زنبور بازوی او را نیش زد
[ترجمه گوگل] او دارای تورم بزرگ است که زنبور عسل بازوی او را خفه می کند

• act of something that swells; swollen condition; bulge, protuberance; abnormal enlargement (medicine)
a swelling is a raised, curved patch on your body which appears as a result of an injury or an illness.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تورم - آماس - بادکردن - ورم کردن - آماس کردن - برآمدگی
[صنایع غذایی] اماس – باد – ورم – بادکننده – متورم شونده – غلنبه
[زمین شناسی] آماس - پدیده ای که مربوط به تغییرات تنش ها،افزایش محتوای آب ویاترکیبی از این دو می باشدکه موجب افزایش حجم سنگ وخاک جداره تونلها درارتباط با زمان می گردند.
[نساجی] تورم - بادکردن - تورم الیاف
[پلیمر] تورم، واکشیدگی

مترادف و متضاد

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

ورم (اسم)
bulge, tumidity, edema, dropsy, botch, tympany, swelling, bunny, tumor, node, tumefaction, turgidity, welt, tumescence

سام (اسم)
inflammation, swelling

مغرور (صفت)
presumptuous, swollen, arrogant, proud, haughty, swanky, snobbish, imperious, prideful, overbearing, assumptive, assured, bigheaded, swank, swelling, sniffy, high-hat, high-minded, hoity-toity, overweening, snippy, snotty, stuck-up, swashing, swollen-headed, toffee-nosed, uppish

physical growth; lump


Synonyms: abscess, blister, boil, bruise, bulge, bump, bunion, carbuncle, contusion, corn, dilation, distention, enlargement, hump, increase, inflammation, injury, knob, knurl, node, nodule, pimple, pock, protuberance, puff, puffiness, pustule, ridge, sore, tumescence, tumor, wale, wart, weal, welt


Antonyms: depression


جملات نمونه

1. the city's population is swelling rapidly
جمعیت شهر به سرعت زیاد می شود.

2. Telling your troubles is swelling your troubles.
[ترجمه hamid] گفتن مشکلات ، مشکلات را زیا می کند
[ترجمه ترگمان]گفتن مشکلاتت داره به مشکلاتت غلبه می کنه
[ترجمه گوگل]مشکالت خود را با مشکلاتی روبرو می کند

3. Poison from the weaver fish causes paralysis, swelling, and nausea.
[ترجمه ترگمان]مسمومیت ناشی از ماهی فروشان موجب فلج شدن، تورم و حالت تهوع می شود
[ترجمه گوگل]سم از ماهی بافندگی باعث فلج، تورم و تهوع می شود

4. The spider's bite can cause pain and swelling.
[ترجمه ترگمان]نیش عنکبوت میتونه باعث درد و ورم بشه
[ترجمه گوگل]نیش عنکبوت می تواند باعث درد و تورم شود

5. He probed the swelling anxiously with his finger.
[ترجمه ترگمان]با انگشتش swelling را بررسی می کرد
[ترجمه گوگل]او با انگشت خود به شدت با تورم مشکوک شد

6. Doctors tried desperately to reduce the swelling in her brain.
[ترجمه ترگمان]پزشکان نومیدانه تلاش کردند تورم مغزش را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]پزشکان به شدت به کاهش تورم در مغز خود سعی کردند

7. If the swelling should recur, please take this medicine immediately.
[ترجمه ترگمان]اگه تورم دوباره عود کنه لطفا سریعا این دارو رو بردار
[ترجمه گوگل]اگر تورم باید تجدید شود، لطفا این دارو را بلافاصله مصرف کنید

8. You may notice redness and swelling after the injection.
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است به قرمزی و تورم بعد از تزریق توجه کنید
[ترجمه گوگل]ممکن است بعد از تزریق، قرمزی و تورم مشاهده شود

9. The swelling on her leg was dispersed by cold compresses.
[ترجمه ترگمان]ورم روی پایش با کمپرس سرد پراکنده شد
[ترجمه گوگل]تورم بر روی پای او با فشردهای سرد پراکنده شد

10. The swelling will go down if you rest your foot.
[ترجمه ترگمان]اگه به پات استراحت بدی تورم برطرف می شه
[ترجمه گوگل]اگر پای خود را ببندید تورم پایین می آید

11. The swelling had begun to go down, and he was able, with pain, to hobble.
[ترجمه ترگمان]ورم کرده بود و او قادر بود لنگ لنگان لنگان راه برود
[ترجمه گوگل]تورم شروع به پایین کرد و توانست با درد دردسر کند

12. These tablets should reduce the swelling .
[ترجمه ترگمان]این قرص ها باید تورم را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]این قرص ها باید تورم را کاهش دهند

13. There is a marked swelling of the lymph nodes.
[ترجمه ترگمان]التهاب مشخص غدد لنفاوی وجود دارد
[ترجمه گوگل]تورم مشخصی از گره های لنفاوی وجود دارد

14. The fall left her with a painful swelling above her eye.
[ترجمه ترگمان]پاییز او را با یک ورم دردناک بالای سرش رها کرد
[ترجمه گوگل]سقوط او را با تورم دردناک بالای چشم او را ترک کرد

15. The swelling on her finger was caused by a foreign body in it.
[ترجمه ترگمان]ورم روی انگشتش به وسیله یک جسم خارجی در آن ایجاد شده بود
[ترجمه گوگل]تورم روی انگشتش یک بدن خارجی در آن بود

پیشنهاد کاربران

قابل تورم

تورم اماس،

تورم

ورم ، آماس ، برامدگی

سهمگین - درهم کوبنده

انقباض

E. g
The swelling's gone down but there's still a lot of bruising

بزرگ
زیاد


کلمات دیگر: