کلمه جو
صفحه اصلی

blob


معنی : گلوله، لکه، حباب، قطره، لک انداختن
معانی دیگر : قطره ی چسبناک و غلیظ، توده یا قلمبه ی کوچکی از هر چیز غلیظ و چسبناک، هر چیز دارای شکل مبهم یا نامعین، ریزش یا لکه ی رنگ، قطره چسبناک، مالیدن

انگلیسی به فارسی

قطره (چسبناک)، لکه، گلوله، حباب، مالیدن، لک انداختن


لکه، حباب، قطره، گلوله، لک انداختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a shapeless, soft mass.

- A blob of paint landed on the floor.
[ترجمه ترگمان] یک لکه رنگ روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل] یک لکه رنگ بر روی زمین فرود آمد

(2) تعریف: an indistinct shape or object.

- That small blob out on the sea is a raft.
[ترجمه ترگمان] آن لکه کوچک روی دریا یک کلک است
[ترجمه گوگل] این حباب کوچک در دریا یک قایق است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blobs, blobbing, blobbed
• : تعریف: to apply in blobs; splotch.

- She blobbed whipped cream onto the pie.
[ترجمه ترگمان] اون کرم و کرم رو روی پای گذاشت
[ترجمه گوگل] او کثیف خامه را بر روی پای کوبید

• very large file that demands special treatment due to its size (in sending, storage, downloading, etc.)
drop; spot; small mass; bubble; (in computer graphics) picture or image that has an interesting shape and is suitable for animation
form into a small mass
a blob of thick or sticky liquid is a small amount of it.
you describe something that you cannot see very clearly, for example because it is far away, as a blob.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] لک - لک کردن

مترادف و متضاد

گلوله (اسم)
shot, shaft, gunshot, ball, bullet, pellet, cartridge, missile, pommel, blob

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

حباب (اسم)
globe, foam, blubber, blob, bubble

قطره (اسم)
drop, globe, gobbet, minim, goblet, blob, drops, gutta, driblet

لک انداختن (فعل)
blob

drop, spot


Synonyms: ball, bead, blot, blotch, bubble, dab, daub, dot, droplet, glob, globule, splash, splotch


جملات نمونه

1. a blob of paint
قطره ای از رنگ

2. a gray blob in the horizon
لکه ای بی شکل و خاکستری رنگ در افق

3. put a blob of glue on the back of the picture and stick it in the album
یک چکه چسب پشت عکس بزن و آن را در آلبوم بچسبان.

4. A blob of ink fell on the desk.
[ترجمه ترگمان]یک قطره مرکب روی میز افتاد
[ترجمه گوگل]یک لکه جوهر بر روی میز افتاد

5. You only need a very small blob of glue, so one tube lasts for ages.
[ترجمه ترگمان]شما فقط به یک تکه چسب بسیار کوچک نیاز دارید، بنابراین یک لوله برای قرن ها طول می کشد
[ترجمه گوگل]شما فقط یک لکه بسیار کوچک از چسب نیاز دارید، بنابراین یک لوله برای سنین طول می کشد

6. A blob of paint fell on the floor.
[ترجمه ترگمان]یک قطره رنگ روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]یک لکه رنگ بر روی زمین افتاد

7. Put a blob of glue on each surface and carefully press together.
[ترجمه ترگمان]یک لکه چسب روی هر سطح قرار دهید و با دقت به هم فشار دهید
[ترجمه گوگل]یک لکه چسب بر روی هر سطح قرار دهید و با دقت فشار دهید

8. A big pink blob of a face was at the window, peering in at him.
[ترجمه ترگمان]لکه صورتی بزرگی از صورتش کنار پنجره بود و به او خیره شده بود
[ترجمه گوگل]یک لکه صورتی بزرگ از یک چهره در پنجره بود، در حال دیدن او

9. They saw the blob in the mirror, touched it and cleaned it off.
[ترجمه ترگمان]حباب را در آینه دیدند، آن را لمس کردند و آن را تمیز کردند
[ترجمه گوگل]آنها لکه را در آینه دیدند، لمس کردند و آن را پاک کردند

10. Put the Blob on the waxed paper and hit it with the hammer or rock.
[ترجمه ترگمان]the رو بذار روی کاغذ روغنی و با چکش یا سنگ بهش ضربه بزن
[ترجمه گوگل]بلا را روی کاغذ موم قرار دهید و آن را با چکش یا سنگ بچرخانید

11. This will kill the green blob lurking in the watery depths and help you avoid the workman.
[ترجمه ترگمان]این تکه زمین سبز را در اعماق آب پنهان می کند و به تو کمک می کند تا از کارگری اجتناب کنی
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که لکه های سبز در عمق آبریزش در حال سقوط باشند و به شما در از بین بردن کارگر کمک کند

12. The sun was a tangerine blob in a swirling blackcurrant sky.
[ترجمه ترگمان]خورشید در آسمان مواج و چرخان قرار داشت
[ترجمه گوگل]خورشید یک لکه نارنگی بود در یک آسمان سیاه آبی در حال چرخش

13. The Blob was in the money now. pity he didn't buy some new clothes.
[ترجمه ترگمان]The در حال حاضر پول در دست داشت حیف که چند تا لباس جدید نخریده
[ترجمه گوگل]خراب در حال حاضر در پول بود تاسف او برخی از لباس های جدید را نمی خرید

14. Viscous liquid oozed out like an alien blob and slowly enveloped the dented car.
[ترجمه ترگمان]مایع لزج مثل حبابی بیگانه بیرون می زد و به آرامی اتومبیل dented را در خود پیچیده بود
[ترجمه گوگل]مایع چسبناک مانند یک حباب بیگانه و به آرامی اتومبیل دندانه ای پوشیده شده است

a blob of paint

قطره‌ای از رنگ


Put a blob of glue on the back of the picture and stick it in the album.

یک چکه چسب پشت عکس بزن و آن را در آلبوم بچسبان.


a gray blob in the horizon

لکه‌ای بی‌شکل و خاکستری رنگ در افق


پیشنهاد کاربران

قطره یک مایع غلیظ مثل خون، رنگ، . . .
drop, a shapeless mass of something,
Blobs of paint, blobs of whipped cream

حباب ، سرپوش

در زبان آلمانی به معنی بدون کمک است


کلمات دیگر: