فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: expects, expecting, expected
• (1) تعریف: to hope for or look forward to with some reason to believe in fulfillment.
• مترادف: anticipate, await, hope for, reckon on
• متضاد: doubt
• مشابه: bank on, bargain for, calculate upon, contemplate, count on, foresee, look for, predict, reckon, think, trust, wait for, watch for
- She's excited because she's expecting a package from her sister.
[ترجمه ترگمان] هیجان زده است چون منتظر بسته شدن یک بسته از خواهرش است
[ترجمه گوگل] او هیجان زده است زیرا او در انتظار یک بسته از خواهرش است
- He's expecting a good grade on this paper because he worked very hard on it.
[ترجمه پروین جوادی] او انتظار دارد نمره خوبی از این برگه دریافت کند، چون خیلی روی آن کار کرده است.
[ترجمه نیوشا زرگری] او ( مذکر به علت he ) انتظار داره که نمره ی خوبی رو از این برگه بگیره چون روی اون سخت کار کرده.
[ترجمه ترگمان] او منتظر نمره خوبی روی این کاغذ است، چون خیلی روی آن کار می کرد
[ترجمه گوگل] او انتظار خوبی در این مقاله دارد زیرا او به شدت به آن کار کرده است
• (2) تعریف: to know or feel sure of in advance; believe certain or likely to happen.
• مترادف: anticipate, foresee, predict
- I expected that you would say something like that, so I came prepared.
[ترجمه بنده] من منتظر بودم که شما چیزی شبیه این رو بگید، بنابراین آماده بودم
[ترجمه ترگمان] من انتظار داشتم که شما چنین حرفی بزنید، بنابراین من آماده شدم
[ترجمه گوگل] من انتظار داشتم که چیزی شبیه آن را بگویم، بنابراین آماده شدم
- After that embarrassing incident, the president's resignation was expected.
[ترجمه ترگمان] پس از آن حادثه شرم آور، استعفای رئیس جمهور مورد انتظار بود
[ترجمه گوگل] پس از آن حادثه شرم آور، انتظار استعفای رئیس جمهور
- I expected to find him at home at that hour.
[ترجمه ترگمان] انتظار داشتم در آن ساعت او را در خانه پیدا کنم
[ترجمه گوگل] انتظار داشتم که او را در آن ساعت در خانه پیدا کنم
• (3) تعریف: to consider (someone) under obligation to do something, or to consider (something) obligatory; require.
- They expect their children to carry on the family traditions.
[ترجمه ترگمان] آن ها از فرزندان خود انتظار دارند که سنت های خانوادگی را ادامه دهند
[ترجمه گوگل] آنها انتظار دارند فرزندانشان سنت های خانوادگی را ادامه دهند
- How can the professor expect us to finish this by Friday?
[ترجمه ترگمان] آیا استاد انتظار دارد که ما تا جمعه این را تمام کنیم؟
[ترجمه گوگل] پروفسور چگونه می تواند ما را تا جمعه به پایان برساند؟
- The rules are expected to be observed at all times.
[ترجمه ترگمان] انتظار می رود که این قوانین همیشه رعایت شوند
[ترجمه گوگل] انتظار می رود که این قوانین در همه زمان ها مورد توجه قرار گیرد
- Good behavior is expected of students at this school.
[ترجمه ترگمان] رفتار خوب از دانش آموزان در این مدرسه انتظار می رود
[ترجمه گوگل] رفتارهای خوب از دانش آموزان این مدرسه انتظار می رود
- I expect that you will keep your room clean and pay your rent on time.
[ترجمه ترگمان] من انتظار دارم که اتاقت را تمیز نگه داری و به موقع rent را بدهی
[ترجمه گوگل] من انتظار دارم که شما اتاق خود را تمیز نگه دارید و اجاره به موقع خود را پرداخت
• (4) تعریف: to consider as one's due or as fitting or proper in a particular situation.
- We expect a full explanation from you.
[ترجمه مینو دخت شادپورv] ما از شما انتظار توضیح کامل داریم
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داریم یه توضیح کامل از طرف تو داشته باشیم
[ترجمه گوگل] ما از توضیح کامل از شما انتظار داریم
- One expects quiet in a library.
[ترجمه مینو دخت شادپور] یک نفر انتظار دارد کتاب خانه ساکت باشد
[ترجمه ترگمان] آدم انتظار دارد در کتابخانه ساکت باشد
[ترجمه گوگل] یکی انتظار دارد آرام در یک کتابخانه باشد
- Men were expected to take off their hats in the presence of a lady.
[ترجمه مینو دخت شادپور] انتظار مردان این است کلاه خود را جلوی یک خانم بردارند
[ترجمه sara] انتظار می رفت که آقایان در حضور خانم ( ها ) کلاه خود را بردارند.
[ترجمه ترگمان] مردان انتظار داشتند کلاه های خود را در پیشگاه یک خانم بردارند
[ترجمه گوگل] انتظار میرفت که مردان در حضور یک خانم کلاه خود را بگیرند
• (5) تعریف: (informal) to guess or suppose.
• مترادف: guess, presume, reckon, suppose
• مشابه: suspect
- I expect that you're tired after all that exercise.
[ترجمه ترگمان] فکر می کنم بعد از این همه ورزش خسته شدی
[ترجمه گوگل] انتظار دارم که پس از تمام تمرینات خسته شوید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be pregnant.
• مشابه: gestate
- I didn't know she was expecting, did you?
[ترجمه ترگمان] من نمی دونستم که اون انتظار داره، مگه نه؟
[ترجمه گوگل] نمی دانستم او انتظار دارد، آیا شما؟