کلمه جو
صفحه اصلی

milestone


معنی : میل، علامت، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی
معانی دیگر : رویداد مهم، نقطه ی عطف، (در جاده ها - ستون یا سنگی که فاصله تا شهر بعدی را برحسب مایل یا میل نشان می دهد) مایل شمار، مایل نما، ره شمار، فرس  شمار، بامیل خود شمار نشان گذاری کردن

انگلیسی به فارسی

رویداد مهم، نقطه‌ی عطف، مرحله‌ی مهمی از زندگی، مرحله‌ی شاخص


(در جاده‌ها - ستون یا سنگی که فاصله تا شهر بعدی را برحسب مایل یا میل نشان می‌دهد) مایل‌شمار، مایل‌نما، ره‌شمار


نقطه عطف، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی، علامت، میل


انگلیسی به انگلیسی

• stone used as a milepost; landmark; important event
a milestone is an important event in the history or development of something.
a milestone is also a stone by the side of the road showing the distances to particular places.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] سنگ کیلومتر شمار
[صنعت] فرسخ شمار ،سنگ های مسافت نما، مرحله برجسته ای در یک پروژه، برهه
[ریاضیات] واقعه ی مهم، منزلگاه، شاخص کار، پایان نما، برهه

مترادف و متضاد

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

مرحله برجسته (اسم)
milestone

فرسخ شمار (اسم)
milestone

مرحله مهمی از زندگی (اسم)
milestone

achievement


Synonyms: anniversary, breakthrough, discovery, event, landmark, milepost, occasion, turning point, waypost


جملات نمونه

1. the landing of humans on the moon was a milestone in human history
فرود آمدن انسان بر ماه نقطه ی عطفی در تاریخ بشر بود.

2. The company passed the £6 million milestone this year.
[ترجمه احسان] این شرکت در سال جاری از شاخص شش میلیون پاوند عبور کرد.
[ترجمه ترگمان]این شرکت مبلغ ۶ میلیون پوند را در سال جاری به تصویب رساند
[ترجمه گوگل]این شرکت در سال جاری 620 میلیون پله نقلیه را سپری کرده است

3. The invention of the wheel was a milestone in the history of the world.
[ترجمه ترگمان]اختراع چرخ یک نقطه عطف در تاریخ جهان بود
[ترجمه گوگل]اختراع چرخ، نقطه عطفی در تاریخ جهان بود

4. Each birthday is a milestone we touch along life's way. May your birthday be happy in more ways than one.
[ترجمه ترگمان]هر روز تولد یک نقطه عطف است که ما در طول مسیر زندگی لمس می کنیم ممکن است روز تولد شما از هر لحاظ خوشحال باشد
[ترجمه گوگل]هر روز تولد یک نقطه عطف است که ما در طول راه زندگی را لمس می کنیم تولدت مبارک با راه های بیشتری از یکی باشد

5. The invention of the computer was a milestone in the history of man.
[ترجمه ترگمان]اختراع کامپیوتر نقطه عطفی در تاریخ بشر بود
[ترجمه گوگل]اختراع کامپیوتر نقطه عطفی در تاریخ انسان بود

6. This victory was a milestone in our country's history.
[ترجمه ترگمان]این پیروزی نقطه عطفی در تاریخ کشورمان بود
[ترجمه گوگل]این پیروزی یک نقطه عطف در تاریخ کشور ما بود

7. This voyage marked an important milestone in the history of exploration.
[ترجمه ترگمان]این سفر یک نقطه عطف مهم در تاریخ اکتشاف بود
[ترجمه گوگل]این سفر یک مرحله مهم در تاریخ کاوش است

8. The signing of the treaty marked a major milestone on the road to European union.
[ترجمه ترگمان]امضای این معاهده نقطه عطف مهمی در راه اتحادیه اروپا بود
[ترجمه گوگل]امضای معاهده منجر به یک نقطه عطف عمده در راه اتحادیه اروپا شد

9. The film proved to be a milestone in the history of cinema.
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک نقطه عطف در تاریخ سینما بود
[ترجمه گوگل]فیلم ثابت شده است که یک نقطه عطف در تاریخ سینما است

10. The treatment of diabetes reached a significant milestone in the 1970s.
[ترجمه ترگمان]درمان دیابت به یک نقطه عطف مهم در دهه ۱۹۷۰ رسید
[ترجمه گوگل]درمان دیابت در دهه 1970 به یک نقطه عطف مهم تبدیل شد

11. The expedition marked a milestone in the history of exploration.
[ترجمه ترگمان]این سفر نقطه عطفی در تاریخ اکتشاف بود
[ترجمه گوگل]این سفر در تاریخ اکتشاف نقشی برجسته ای داشت

12. The debate is a milestone signalling the final stretch in the campaign leading to the caucuses.
[ترجمه ترگمان]این بحث نقطه عطف مهمی است که حرکت نهایی در مبارزاتی که به انجمن های حزبی منجر می شود را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]بحث و گفت و گو نقطه عطفی است که نشان می دهد نهایی شدن کمپاین در انتخابات است

13. The plastics division reached a milestone this year.
[ترجمه ترگمان]بخش پلاستیک امسال به یک نقطه عطف رسید
[ترجمه گوگل]بخش پلاستیک در سال جاری به یک نقطه عطف رسید

14. My second milestone was Sholay. My role though small, required detailed study. I was given the specially made costume and wig and also books of World War II which ex¬plained Hitler’s various gestures. I was even made to go through a trial attended by the writers as well, to ascertain whether I fitted into the role or not. The film was a super success and till date, people remember my dialogue, "Hum Angrezo ke zamane ke jailor hain". Asrani
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف زندگیم Sholay بود نقش من هرچند کوچک است، نیاز به مطالعه دقیق دارد من لباس و کلاه گیس مخصوص به خود گرفته بودم و همچنین کتاب هایی درباره جنگ جهانی دوم که از حرکات مختلف هیتلر استفاده می کردم من حتی سعی کردم در یک محاکمه حضور پیدا کنم که نویسندگان آن را خوب می دانند، تا مشخص کنند که آیا من نقش در این کار را ایفا کرده ام یا نه این فیلم بسیار موفقیت آمیز بود و تا به امروز مردم گفتگوی من را به یاد می آورند Asrani
[ترجمه گوگل]مرحله دوم من شولای بود نقش من هرچند کوچک است، مطالعات دقیق مورد نیاز است من به طور خاص لباس و کلاه گیس و همچنین کتاب های جنگ جهانی دوم داده شد که حرکات مختلف هیتلر را بیان کردند حتی برای انجام مصاحبه ای که توسط نویسندگان برگزار شد، حتی برای اینکه مطمئن شود که من به نقش یا نیستم، حتی ساخته شدم فیلم فوق العاده موفق بود و تا به امروز، مردم به یاد من گفتگو، 'Hum Angrezo ke zamane ke jailor hain' اسرانی

15. The exhibition became a milestone in feminist analysis of contemporary culture.
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه به یک نقطه عطف در تحلیل فمینیستی فرهنگ معاصر تبدیل شد
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه به عنوان نقطه عطفی در تحلیل فمینیستی فرهنگ معاصر تبدیل شده است

the landing of humans on the Moon was a milestone in human history.

فرود‌آمدن انسان بر ماه رویداد مهمی در تاریخ بشر بود.


We’ve been married now for 20 years, a real milestone.

اکنون ما بیست سال است که ازدواج کرده‌ایم، یک نقطه عطف واقعی.


پیشنهاد کاربران

در کاربرد مدیریت پروژه، رویداد مهمی در پروژه است که بعد از آن پروژه وارد فاز بعدی می شود. معادل پیشنهادی برای این کلمه ( در زمینه های مربوط به مدیریت و کنترل پروژه ) �رویدادگاه� است.

در msp رویدادی که بازه ی زمانی آن صفر است مثل تهیه صورت وضعیت یا تحویل زمین، . . .

نقطه ی عطف آدمی، قلب تپنده اوست.

بزنگاه
نقطه عطف
نقطه ورود به مرحله مهم بعدی ( در پروژه )

بزنگاه

رویدادگاه

انتقال فاز

Developmental Milestones in Children
نقاط عطف تحول و رشد در کودکان

رویداد مهم

متاسفانه در حرفه مهندسی معادل متداول همان مایلستون است

1 - فرسخ شمار
2 - نقطه عطف


رویداد مهم milestones

مرحله رشدی اصلی

گلوگاه

معیار - شاخص

an important point in the progress or development of something : a very important event or advance — usually in
The birth of their first child was a ( major ) milestone in their marriage.
The study marks an important milestone in our understanding of the disease.

Congratulations on the milestone! You are halfway to becoming the 40 year old virgin!

موعد یا مایلستون ( انگلیسی: Milestone ) ابزاری در مدیریت پروژه است، که نشان دهنده نقاط خاصی از گاه شمار پروژه می باشد. هر موعد اغلب با اتمام یک فاز یا تحویل بخشی از پروژه همراه است و نشان دهنده شروع مرحله جدیدی در چرخه عمر پروژه می باشد، که برای نمونه می توان به تاریخ شروع و پایان پروژه، یا بخش هایی از پروژه که نیاز به ممیزی خارجی یا بررسی های بودجه دارد، اشاره کرد. به طور معمول موعدها برای نظارت بر میزان پیشرفت پروژه استفاده می شوند و تنها پیشرفت فعالیت هایی را نمایش می دهند، که در مسیر بحرانی پروژه قرار گرفته اند و فعالیت های غیر بحرانی را نادیده می گیرند.
منبع ویکی پدیا

milestone ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: موعد
تعریف: زمانی مشخص در پروژه که نمایانگر وقوع رویدادی کلیدی در برنامۀ زمان بندی است


کلمات دیگر: