کلمه جو
صفحه اصلی

blaze


معنی : فروغ، درخشندگی، رنگ یا نور درخشان، شعله درخشان یا اتش مشتعل، با تصویر نشان دادن، جار زدن
معانی دیگر : اخگر، زبانه ی آتش، شعله ی پرنور، نور شدید (و معمولا گرم)، شعله زدن، زبانه کشیدن (با نور و حرارت زیاد)، نورافشاندن، درخشیدن، (به سرعت) سوختن، (نادر) آتش زدن، گرگر سوختن، گر زدن، رویداد پر سر و صدا و چشمگیر، جلوه، جلوه گری، برآشفتن، (جمع) جهنم، دوزخ (به ویژه در عبارت: گمشو!، به جهنم ! !go to blazes)، نقطه یا لکه ی سفید کم رنگ بر پیشانی جانور، علامت یا خراشیدگی بر پوست درخت (مثلا برای مشخص کردن مسیر یا راهنمایی)، (روی درخت) نشان گذاری کردن، (با دنگ و فنگ) اعلام کردن، (خبر یا شایعه را) پراکندن، فروه

انگلیسی به فارسی

شعله درخشان یا آتش مشتعل، (مجازاً) رنگ یا نور درخشان، فروغ، درخشندگی، جار زدن، با تصویر نشان دادن


سوزش، فروغ، درخشندگی، رنگ یا نور درخشان، شعله درخشان یا اتش مشتعل، با تصویر نشان دادن، جار زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an intense flame or light.
مترادف: flame, flare
مشابه: beam, brilliance, burning, flash, glare, gleam, glitter, radiance, shine

- They watched as their house was engulfed in a blaze of a fire.
[ترجمه ترگمان] وقتی خانه آن ها در شعله های آتش غرق شد آن ها را تماشا کردند
[ترجمه گوگل] آنها تماشا می کردند که خانه آنها در آتش سوزی فرو ریخته بود
- She turned her eyes away from the blaze of the noonday sun.
[ترجمه ترگمان] چشمانش را از شعله های آتش ظهر دور کرد
[ترجمه گوگل] او چشم هایش را از شعله های خورشید خورشید دور کرد

(2) تعریف: an intense outburst, as of fire or emotion.
مترادف: explosion
مشابه: burning, burst, eruption, fire, flash, outbreak, outburst, torrent

- Her accusation ignited a blaze of passion and anger.
[ترجمه ترگمان] اتهام او آتش اشتیاق و خشم را شعله ور ساخت
[ترجمه گوگل] اتهام او موجب اشتیاق و خشم شد
- Lightning started the blaze in the forest.
[ترجمه ترگمان] آذرخش شعله های آتش را در جنگل روشن کرد
[ترجمه گوگل] رعد و برق در جنگل آغاز شد

(3) تعریف: an intense display, usu. of color.
مترادف: flame, glow, radiance
مشابه: beam, brilliance, flash, gleam, glitter, shine

- Visitors from the city come up to see the blaze of autumn leaves.
[ترجمه ترگمان] بازدید کنندگان از شهر برای دیدن تلالو برگ های پاییزی به اینجا می آیند
[ترجمه گوگل] بازدیدکنندگان از شهر می آیند تا ببینند که از برگ های پاییز چه می گذرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blazes, blazing, blazed
مشتقات: blazingly (adv.)
(1) تعریف: to burn or shine with or as though with fire.
مترادف: burn, flame, glow
مشابه: flash, glare, glitter, shine

- The logs blazed in the fireplace.
[ترجمه ترگمان] هیزم در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه گوگل] سیاهههای مربوط به شومینه
- Her eyes blazed with hatred.
[ترجمه ترگمان] چشمانش از نفرت درخشید
[ترجمه گوگل] چشمان او با نفرت پر شده است

(2) تعریف: to erupt or flare up.
مترادف: erupt, explode, flare
مشابه: burst

- When he realized he'd been cheated, his temper blazed.
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که خیانت کرده است، خشمش زبانه کشید
[ترجمه گوگل] هنگامی که او متوجه شد که او فریب خورده است، خفه اش می کند

(3) تعریف: to shoot firearms rapidly and steadily.
مشابه: fire, shoot

- All guns blazed as the geese flew overhead.
[ترجمه ترگمان] همچنان که غاز بالای سرشان پرواز می کردند، همه تفنگ ها زبانه می کشیدند
[ترجمه گوگل] تمام اسلحه ها به عنوان غازها سرازیر شدند
اسم ( noun )
(1) تعریف: a spot or mark on a tree, often made with paint, that usu. indicates a trail.
مشابه: mark, spot

(2) تعریف: a white or light mark on the face of a cow or horse.
مشابه: blotch, dapple, mark, mottle, splotch, spot, streak
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blazes, blazing, blazed
(1) تعریف: to mark (trees), or to indicate (something) by so marking them.
مشابه: demarcate, mark

- We blazed a trail.
[ترجمه ترگمان] ما رد یه ردپا رو گرفتیم
[ترجمه گوگل] ما یک پیاده روی کردیم

(2) تعریف: to lead in making or opening, as a new pathway in knowledge.
مترادف: lead, open
مشابه: direct, guide

- Their research blazes the way for the development of a new biology.
[ترجمه ترگمان] تحقیقات آن ها راه را برای توسعه زیست شناسی جدید باز می کند
[ترجمه گوگل] تحقیقات آنها موجب راه اندازی یک زیست شناسی جدید می شود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blazes, blazing, blazed
• : تعریف: to proclaim or advertise.
مترادف: advertise, blare, proclaim
مشابه: announce, promote, thunder, trumpet

- The headlines blazed news of a battle.
[ترجمه ترگمان] تی تر خبرها در مورد جنگ شعله ور شد
[ترجمه گوگل] سرفصل های اخبار اخبار جنگی را پرتاب کردند

• flame; glowing light; ignition, flaring up
flare up, ignite; glow, shine; be publicized
when a fire blazes, it burns strongly and brightly.
a blaze is a large fire in which things are damaged.
something that blazes with light or colour is extremely bright.
a blaze of light or colour is a large amount of it.
a blaze of publicity or attention is a great amount of it.
see also blazing.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] اولین تاری که کرم ابریشم می تند این الیاف معمولا کوتاه و ضخیم و دارای شفافیتکمتریست و همچنین خاصیت رنگ پذیری آن نیز از ابریشم معمولی کمتر است

مترادف و متضاد

فروغ (اسم)
shine, blaze, luminosity

درخشندگی (اسم)
brilliance, radiance, sheen, blaze, luster, irradiance, irradiancy, effulgence, glitter, coruscation, resplendence, resplendency, radiancy, glim, refulgence

رنگ یا نور درخشان (اسم)
blaze

شعله درخشان یا اتش مشتعل (اسم)
blaze

با تصویر نشان دادن (فعل)
blaze

جار زدن (فعل)
proclaim, blare, blaze

fire


Synonyms: bonfire, burning, combustion, conflagration, flame, flames, holocaust, wildfire


flash of light


Synonyms: beam, brilliance, burst, flare, glare, gleam, glitter, glow, radiance


torrent


Synonyms: blast, burst, eruption, flare-up, flash, fury, outbreak, outburst, rush, storm


burn brightly


Synonyms: beam, burst out, coruscate, explode, fire, flame, flare, flash, flicker, fulgurate, glare, gleam, glow, illuminate, illumine, incandesce, jet, light, radiate, scintillate, shimmer, shine, sparkle


جملات نمونه

her blazing eyes!

چشمان شراره بارش!


a blaze of oratory

سخنوری هنرمندانه و پردرخشش


He blazed with anger.

خشمش زبانه کشید.


the blazing sun

خورشید داغ و تابناک


1. blaze a way (or path, etc. ) in
پیشگام بودن یا شدن،ابداع کردن

2. blaze abroad
(قدیمی) برملا کردن،اعلام کردن،فاش کردن

3. blaze away
1- پیاپی تیر خالی کردن 2- با حرارت سخن گفتن

4. blaze up
(ناگهان) شعله زدن،زبانه کشیدن،اخگر افشانی کردن

5. a blaze of oratory
سخنوری هنرمندانه و پردرخشش

6. the blaze of searchlights
درخشش نورافکن ها

7. Firefighters took action immediately to stop the blaze spreading.
[ترجمه ترگمان]آتش نشانان برای جلوگیری از گسترش آتش سوزی بلافاصله دست به کار شدند
[ترجمه گوگل]آتش نشانان بلافاصله اقدام کردند تا جلوی گسترش شعله را بگیرند

8. Their marriage took place amid a blaze of publicity.
[ترجمه Mehransam05] ازدواج آن ها در میان توجه حداکثری عموم روی داد.
[ترجمه ترگمان]ازدواج آن ها در میان آتش تبلیغات رخ داد
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها در میان شعله های تبلیغاتی رخ داده است

9. The cottage gardens blaze with irises, lilies and peonies.
[ترجمه ترگمان]باغ های کلبه با زنبق، سوسن و گله ای رز می درخشیدند
[ترجمه گوگل]باغ های کلبه با عناب، نیل و نعناع پر می شوند

10. It took almost 100 firemen to bring the blaze under control.
[ترجمه ترگمان]تقریبا ۱۰۰ آتش نشان داشتند تا آتش را تحت کنترل درآورند
[ترجمه گوگل]تقریبا 100 نفر از آتش نشانان را گرفتند تا شعله را کنترل کنند

11. The garden is a blaze of colour in autumn.
[ترجمه ترگمان]باغ در پاییز آتشی است
[ترجمه گوگل]باغ در پاییز رنگی از رنگ است

12. The ship was in a blaze from stem to stern.
[ترجمه ترگمان]کشتی در شعله های آتش قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]این کشتی در حال سقوط از ساقه به ستون بود

13. The fire brigade attended the blaze.
[ترجمه ترگمان]در این آتش سوزی، تیپ آتش نشانی در این آتش سوزی شرکت کرد
[ترجمه گوگل]آتش نشانی در لعاب حضور داشت

14. The intensity of the blaze shattered windows, spraying glass on the streets below.
[ترجمه ترگمان]شدت آتش سوزی پنجره ها را خرد کرد و شیشه آن را زیر و رو کرد
[ترجمه گوگل]شدت آتش سوزی پنجره ها، پاشیدن شیشه در خیابان های زیر

15. The fire had become a raging blaze.
[ترجمه ترگمان]آتش شعله ور شده بود
[ترجمه گوگل]این آتش سوزی به شدت خیره کننده بود

16. The garden is a blaze of colour.
[ترجمه ترگمان]باغ شعله ای از رنگ است
[ترجمه گوگل]باغ پر رنگ است

the blaze of searchlights

درخشش نورافکن‌ها


The fire is still blazing.

آتش هنوز زبانه می‌کشد.


The car's headlights were blazing.

چراغ‌های جلو اتومبیل خیره‌کننده بود.


The flowerbed blazed with color.

باغچه پر از شراره‌های رنگین بود.


اصطلاحات

blaze abroad

(قدیمی) برملا کردن، اعلام کردن، فاش کردن


blaze away

1- پیاپی تیر خالی کردن 2- با حرارت سخن گفتن


blaze up

(ناگهان) شعله زدن، زبانه کشیدن، اخگر افشانی کردن


blaze a way (or path, etc.) in

پیشگام بودن یا شدن، ابداع کردن


پیشنهاد کاربران

شعله ور شدن اتش

فروغ درخشندگی نور ، آتش مشتعل

Blaze بلیز یک واژه ی اصیل و کهن لری ست
که به معنای شعله ور شدن و زبانه کشیدن
آتش است.
در زبان لری قدیمی هم بلیز تلفظ میشود هم
در بعضی جاهای لرنشین بلاز.
مانند فوت کن به تش تا بلیز وا.
یعنی آتیش رو فوت کن تا روشن بشه شعله ور بشه

در زبان لری بختیاری به معنی شعله ور شدن آتش

چشمگیر ؛ فاجعه چشمگیر

سلام. من این کلمه را بارها امادرم شنیدم. مثلا :بلازه تش جهنوم
شعله آتش جهنم

زبانه آتش

The garden is a blaze of colour in the fall
باغ ها در پاییز رنگ های مختلف آتشین رو تو خودشون دارن ( به رنگ های یک شعله درمیان )


کلمات دیگر: