کلمه جو
صفحه اصلی

disorganization


معنی : بهم ریختگی
معانی دیگر : بهم ریختگی

انگلیسی به فارسی

به‌هم‌ریختگی


بی نظمی، بهم ریختگی


انگلیسی به انگلیسی

• disarrangement, disorder, disturbance (also disorganisation)

دیکشنری تخصصی

[صنعت] بدون ساختار، بی نظمی، به هم ریختگی، بی سازمانی
[ریاضیات] بی سازمانی

مترادف و متضاد

بهم ریختگی (اسم)
tumble, disorganization

unordered situation or thing


Synonyms: anarchy, chaos, confusion, derangement, disarray, disjointedness, disorder, disruption, dissolution, disunion, foul-up, incoherence, mix-up, rat’s nest, screw-up, unconnectedness, unholy mess


Antonyms: coherence, method, neatness, order, organization, plan, system, tidiness


جملات نمونه

1. It flowed from a degree of social disorganization within these corporations and also from patterns of differential association amongst its higher-level officials.
[ترجمه ترگمان]این جریان از نوعی به هم ریختگی اجتماعی در این شرکت ها و همچنین از الگوهای ارتباط افتراقی در میان مقامات سطح بالاتر آن جریان داشت
[ترجمه گوگل]از دسیسه ای از بی نظمی های اجتماعی درون این شرکت ها و همچنین از الگوهای ارتباط افتراقی در میان مقامات عالی رتبه آن جریان یافته است

2. So I cannot blame it on my disorganization.
[ترجمه ترگمان]پس من نمیتونم اون رو تو disorganization سرزنش کنم
[ترجمه گوگل]بنابراین من نمی توانم آن را در سازماندهی زنا من را سرزنش کنم

3. Disorganization is the main thing you want to avoid when working so never undercut your productivity.
[ترجمه ترگمان]Disorganization مهم ترین چیزی است که شما می خواهید از زمانی که کار می کنید هرگز بهره وری خود را کاهش ندهید، اجتناب کنید
[ترجمه گوگل]بی نظمی اصلی چیزی است که شما می خواهید در هنگام کار از آن اجتناب کنید و هرگز بهره وری خود را تحت تاثیر قرار ندهید

4. With East European upheaval and Soviet disorganization, the world socialism failed in succession.
[ترجمه ترگمان]با تحول اروپای شرقی و disorganization شوروی، سوسیالیسم جهان در جانشینی شکست خورد
[ترجمه گوگل]سوسیالیسم جهانی با بروز خیزش شرق اروپا و نابسامانی شوروی به پیروزی رسید

5. Foreigners used to stereotypes about Polish disorganization, backwardness and prejudice find plenty to surprise them.
[ترجمه ترگمان]خارجی ها از stereotypes در مورد disorganization لهستانی، عقب ماندگی و تعصب برای سورپرایز کردن آن ها استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]خارجی ها به کلیشه های مربوط به بی نظمی لهستان، عقب ماندگی و تعصب ها توجه زیادی می کنند تا آنها را متعجب کند

6. However, the myocardium in CFAEs group distributed in disorganization with more interstitial tissue and epicardial adipose tissue.
[ترجمه ترگمان]با این حال، سلول های myocardium در گروه CFAEs در disorganization با بافت میانی بیشتر و بافت چربی epicardial توزیع شدند
[ترجمه گوگل]با این حال، میوکارد در گروه CFAEs در بی نظمی توزیع با بافت بیش از حد و بافت چربی اپیکاردی توزیع شده است

7. Personal disorganization resulting in unsocial behavior.
[ترجمه ترگمان]disorganization شخصی منجر به رفتار غیر اجتماعی می شود
[ترجمه گوگل]بی نظمی شخصی، منجر به رفتار غیر اجتماعی می شود

8. Compassion does not mean Impulsiveness or disorganization.
[ترجمه ترگمان]دلسوزی به معنای Impulsiveness یا disorganization نیست
[ترجمه گوگل]شفقت به معنی تکانشگری یا بی نظمی نیست

9. His participation in public affairs has led to a disorganization of his fortune.
[ترجمه ترگمان]مشارکت او در امور عمومی منجر به a ثروت او شده است
[ترجمه گوگل]مشارکت او در امور عمومی منجر به ناتوانی در ثروت او شده است

10. '73 percent of women say they are frustrated by disorganization, compared to just 59 percent of men,' said Manilla. com.
[ترجمه ترگمان]Manilla: ۷۳ درصد از زنان می گویند که در مقایسه با فقط ۵۹ درصد از مردان از disorganization ناامید هستند com
[ترجمه گوگل]مانیلا گفت: '73 درصد زنان می گویند که آنها ناامید شده اند، در مقایسه با فقط 59 درصد مردان کام

11. Regional monetary cooperation is a new thing emerged after disorganization of Bretton Wodds System.
[ترجمه ترگمان]هم کاری مالی منطقه ای یک چیز جدید پس از disorganization سیستم برتن Wodds است
[ترجمه گوگل]همکاری منطقه ای پولی یک چیز جدید است که پس از بی نظمی سیستم Breton Wodds ظاهر شد

12. The result is immorality and delinquency; in short, personal and social disorganization.
[ترجمه ترگمان]نتیجه، فساد و بزهکاری است؛ به طور خلاصه، disorganization شخصی و اجتماعی
[ترجمه گوگل]نتیجه بی رحمی و بزهکاری است در کوتاه مدت، سازماندهی شخصی و اجتماعی

13. Most have developed all kinds of defensive structures that protect the weakened self against further disorganization.
[ترجمه ترگمان]اکثر آن ها انواع سازه های دفاعی را توسعه داده اند که خود را در برابر disorganization بیشتر حفظ می کنند
[ترجمه گوگل]اکثریت همه نوع ساختارهای دفاعی را توسعه داده اند که از تضعیف خود در برابر بی نظمی بیشتر محافظت می کنند

14. Kate S. Brown, a professional organizer in Sarasota, Fla., says some of her clients who struggle with disorganization do better when she has them buy new files that are aesthetically appealing.
[ترجمه ترگمان]کیت اس براون، یک سازمان دهنده حرفه ای در Sarasota، Fla برخی از مشتریان او که با disorganization مبارزه می کنند بهتر است زمانی که او آن ها را برای خرید فایل های جدید که جذاب و جذاب هستند، خریداری کند
[ترجمه گوگل]کیت سارا براون، یک سازمان حرفه ای در ساراسوتا، فلوریدا، می گوید برخی از مشتریانی که با سازماندهی ناتوانی مبارزه می کنند بهتر است زمانی که آنها فایل های جدیدی را که از لحاظ زیبایی جذاب هستند، خریداری کنند

پیشنهاد کاربران

اختلال نغوظ

underground. کارهای غیرقانونی که ما هم بهش میگیم<زیرزمینی>

بی نظمی

عدم سازماندهی


کلمات دیگر: