1. the advertisement rehearsed the many products of our company
آن آگهی محصولات متعدد شرکت ما را به تفصیل شرح داد.
2. a spot advertisement
آگهی میان برنامه
3. the sale advertisement was a hook to attract customers
آگهی حراج،قلابی برای جلب مشتری بود.
4. i placed an advertisement in the paper
به روزنامه آگهی دادم.
5. if i had read the advertisement i would have applied for the job
اگر آگهی را خوانده بودم برای آن شغل درخواست داده بودم.
6. the layout of a billboard advertisement
پیش نویس (یا طرح اولیه ی) یک آگهی دیوارکوب
7. applications received as a result of our recent advertisement
تقاضانامه های دریافتی در اثر آگهی اخیرمان
8. Please post up this advertisement for our concert in your shop window.
[ترجمه محمد حسن اسایش] لطفا این آگاهی رابرای کنسرت ما روی ویترین مغازه تان نصب کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا این تبلیغ را برای کنسرت ما در ویترین مغازه خود ارسال کنید
[ترجمه گوگل]لطفا این تبلیغ را برای کنسرت ما در پنجره فروشگاه خود قرار دهید
9. I wish to insert an advertisement in your newspaper.
[ترجمه ayda] من آرزو می کنم یک تبلیغ در روزنامه شما قرار دهم
[ترجمه محمد حسن اسایش] من تصمیم دارم یک آگاهی در روزنامه شما درج کنم ( منتشر نمایم )
[ترجمه ترگمان]می خواهم یک تبلیغ در روزنامه تان قرار دهم
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم یک تبلیغ در روزنامه خود قرار دهم
10. Miss Parrish recently placed an advertisement in the local news-paper.
[ترجمه ترگمان]خانم \"Parrish\" اخیرا یه آگهی توی روزنامه اخبار محلی گذاشته
[ترجمه گوگل]خانم پرویز اخیرا یک آگهی در خبرنامه محلی قرار داده است
11. The company misrepresented its products in the advertisement.
[ترجمه ترگمان]شرکت محصولات خود را در تبلیغ نمایش داده است
[ترجمه گوگل]این شرکت محصولات خود را در تبلیغات غلط داد
12. More than fifty people responded to the advertisement.
[ترجمه ترگمان]بیش از پنجاه نفر به این آگهی پاسخ دادند
[ترجمه گوگل]بیش از پنجاه نفر به تبلیغ پاسخ دادند
13. Here is an example of a TV advertisement telling the public about a new breakfast cereal.
[ترجمه محمد حسن اسایش] دراینجا یک نمونه تبلیغات تلیویزونیوجودداردکه به عموم مردم درباره یک صبحانه جدیدتازه، سخن می گوید
[ترجمه ترگمان]در اینجا مثالی از یک تبلیغ تلویزیونی وجود دارد که به مردم درباره یک صبحانه تازه صبحانه می گوید
[ترجمه گوگل]در اینجا یک مثال از یک آگهی تلویزیونی است که عموم مردم درباره یک دانه غلات صبحانه جدید می گویند
14. A lot of people replied to our advertisement.
[ترجمه پارلا] خیلی از مردم به اگهی ما جواب داده اند
[ترجمه ناشناس] مردم زیادی به آگهی ما جواب دادند
[ترجمه ترگمان]خیلی از مردم به آگهی ما جواب دادند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم به تبلیغات ما پاسخ دادند
15. This advertisement is calculated to attract the attention of housewives.
[ترجمه محمد حسن اسایش] این آگهی برای جلب نظر زنان خانه دار درج شده است ( چاپ شده است )
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ برای جلب توجه زنان خانه دار محاسبه شده است
[ترجمه گوگل]این تبلیغات برای جلب توجه زنان خانه دار محاسبه شده است
16. This advertisement will capture the attention of TV audiences.
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ توجه مخاطبین تلویزیونی را جلب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این تبلیغات توجه مخاطبان تلویزیون را جلب می کند
17. Advertisement helps us to sell goods.
[ترجمه نازی محمدی] تبلیغات به ما کمک می کند تا خوب فروش کنیم
[ترجمه M.Sh] تبلیغات به ما کمک میکند تا محصولات مان را بفروشیم.
[ترجمه ناشناس] تبلیغ به ما کمک می کند تا کالاها را بفروشیم
[ترجمه ترگمان]اعلان به ما در فروش کالا کمک می کند
[ترجمه گوگل]تبلیغات به ما کمک می کند تا کالاها را به فروش برسانیم
18. They changed the wording of the advertisement to make it more palatable to women.
[ترجمه ترگمان]آن ها کلمات آگهی را تغییر دادند تا آن را برای زنان خوشایند جلوه دهند
[ترجمه گوگل]آنها اصطلاح آگهی را تغییر دادند تا آن را برای زنان جذاب تر کند