کلمه جو
صفحه اصلی

heartily


حسابی، خیلی، مفصل، از ته دل، قلبا، باصمیمیت، با تمام وجود، از جان و دل، با اشتیاق، ازدل، صمیمانه، باحسن نیت، بجرات

انگلیسی به فارسی

از ته دل، قلبا، باصمیمیت، با تمام وجود، از جان و دل، با اشتیاق


حسابی، خیلی، مفصل


صمیمانه


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a friendly or sincere manner; sincerely.

- She greeted him heartily.
[ترجمه ترگمان] از صمیم قلب با او خوش وبش کرد
[ترجمه گوگل] او به شدت از او خوشحال شد
- I am heartily sorry.
[ترجمه احمد حاجی پور] قلبا متاسفم
[ترجمه ترگمان] از صمیم قلب متاسفم
[ترجمه گوگل] من متاسفانه متاسفم

(2) تعریف: in an enthusiastic or unrestrained way.

- He laughed heartily.
[ترجمه ترگمان] از ته دل خندید
[ترجمه گوگل] او خندید و خندید
- They ate heartily.
[ترجمه ترگمان] آن ها از ته دل غذا خوردند
[ترجمه گوگل] آنها صمیمی خوردند

• sincerely, earnestly; cordially, warmly; spiritedly, enthusiastically

مترادف و متضاد

sincerely


Synonyms: earnestly, cordially, seriously, genuinely


vigorously


Synonyms: zealously, enthusiastically, energetically, exuberantly


completely


Synonyms: totally, thoroughly, wholly


جملات نمونه

1. heartily sorry
خیلی متاءسف

2. to eat heartily
حسابی خوردن،با اشتیاق خوردن

3. pari told a tale, whereupon mina laughed heartily
پری داستانی گفت و در آن لحظه مینا از ته دل خندید.

4. 'Great to see you,' she said heartily.
[ترجمه میثم اصلانی] او از صمیم قلب گفت:عالیه که شما رو می بینم
[ترجمه ترگمان]از ته دل گفت: از دیدنت خوشحالم
[ترجمه گوگل]او گفت: 'عالی است برای دیدن شما،' او گفت: با شدت

5. I heartily congratulate you upon your choice of your partner for life since l can't think of two people more suited to each other than you two. I wish you all the happiness in the world.
[ترجمه ترگمان]من از صمیم قلب به شما تبریک می گویم از وقتی که شما دو نفر بیشتر از شما دو نفر را دوست ندارید آرزوی خوشبختی تو در این دنیا را دارم
[ترجمه گوگل]من از شما به خاطر انتخاب شریک زندگیتان به خاطر سلامت به شما شادباش می گویم، زیرا نمی توانم دو نفر را که بیشتر به یکدیگر احترام می گذارند از دو نفر بشمارم برای شما آرزوی خوشبختی در جهان هستم

6. Gill seized my hand and shook it heartily.
[ترجمه ترگمان]گیل دستم را گرفت و از ته دل آن را تکان داد
[ترجمه گوگل]گیل دستم را گرفت و دلش را تکان داد

7. I am heartily sick of the whole situation.
[ترجمه ترگمان]از صمیم قلب از این وضع حالم به هم می خورد
[ترجمه گوگل]من از لحاظ وضعیت کاملا مضطرب هستم

8. Hugh laughed heartily at the joke.
[ترجمه ترگمان]هیو از ته دل خندید
[ترجمه گوگل]هیو با شوخی خندید

9. She told a tale,whereupon he laughed heartily.
[ترجمه ترگمان]از ته دل خندید و از ته دل خندید
[ترجمه گوگل]او به یک داستان گفت، و پس از آن او خنده خشمگین شد

10. "Dear boy," she crooned, hugging him heartily.
[ترجمه ترگمان]زیر لب زمزمه کرد: پسر عزیزم
[ترجمه گوگل]'پسر عزیز،' او crooned، با آغوش او را به شدت

11. She had grown heartily tired of his company.
[ترجمه ترگمان]از صمیم قلب از مصاحبت او خسته شده بود
[ترجمه گوگل]او از شرکتش خسته شده بود

12. I heartily agree with her on this.
[ترجمه ترگمان]من از صمیم قلب با او موافقم
[ترجمه گوگل]من به شدت با او در این مورد موافقم

13. I heartily subscribe to that sentiment.
[ترجمه ترگمان]از صمیم قلب این احساس را دارم
[ترجمه گوگل]من به شدت به این احساسات مشترک هستم

14. This is a book I heartily recommend to all hill walkers.
[ترجمه ترگمان]این کتابی است که از صمیم قلب به همه واکر توصیه می کنم
[ترجمه گوگل]این یک کتاب است که به شدت به همه واکرهای تپه توصیه می کنم

15. The school heartily approves of parental involvement.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه از صمیم قلب مشارکت والدین را تایید می کند
[ترجمه گوگل]مدرسه با جدیت از دخالت والدین حمایت می کند

to eat heartily

حسابی خوردن، با اشتیاق خوردن


heartily sorry

خیلی متأسف



کلمات دیگر: