کلمه جو
صفحه اصلی

ribbon


معنی : تسمه، نوار، روبان، تراشه، نخ، نوار ماشین تحریر، باریک شدن
معانی دیگر : (هر چیز روبان مانند یا نوار مانند) باریکه، نواره، (جمع) ژنده، مندرس، پاره پاره، نشان، جایزه (به صورت روبان مزین)، پاره پاره کردن، نوار نوار کردن، ژنده کردن یا شدن، پارچه ی روبانی، (ماشین تحریر و غیره) نوار، (ارتش) نوار رنگین (که به جای خود مدال در طرف چپ سینه می دوزند)، رجوع شود به: ribbon strip، (کالسکه رانی و غیره - خودمانی - جمع) لگام، عنان، (با نوار یا روبان) زینت دادن، آراستن، (با نوار) حاشیه کردن، نوار ضبط صوت وامثال ان، نوار فلزی

انگلیسی به فارسی

نوار، روبان، نوار ماشین تحریر، نوار ضبط صوت وامثال ان، نوار فلزی، تسمه، تراشه


نوار، روبان


روبان، نوار، تسمه، تراشه، نخ، نوار ماشین تحریر، باریک شدن


انگلیسی به انگلیسی

• strip of material used for decoration; shred, torn strip of material
a ribbon is a long, narrow piece of cloth used for fastening things or for decoration.
a typewriter ribbon is the long, narrow piece of cloth containing ink that is used in a typewriter to make typed letters visible.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a narrow strip or band of colorful material such as satin or rayon, used to hold the hair, to tie up and decorate gift packages, and the like.

(2) تعریف: such a strip having a special color or shape, which is given as a prize, award, or the like.

(3) تعریف: a narrow strip of inked material used for printing, as in a typewriter or adding machine.

(4) تعریف: a long, narrow, flexible strip that resembles a ribbon, such as a measuring tape or bandsaw blade.

(5) تعریف: (pl.) torn or tattered strips; shreds.
مشابه: shred

- a coat torn to ribbons by barbed wire
[ترجمه ترگمان] یک کت که از سیم های خاردار جدا شده بود،
[ترجمه گوگل] یک کت با سیم خاردار به روبانها پاره شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ribbons, ribboning, ribboned
(1) تعریف: to tie or decorate with a ribbon or ribbons.

(2) تعریف: to tear into or reduce to ribbons or shreds.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: ribbonlike (adj.), ribbony (adj.)
• : تعریف: to form in long, narrow strips.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] روبان - نوار
[برق و الکترونیک] نواری
[زمین شناسی] نوار، نواری - در سنگ شناسی، یکی از دسته نوارهای موازی یا خط های موازی در یک کانی یا سنگ را گویند، مثلاً ژاسپ نواری. وقتی تباین بزرگتر باشند، اصطلاح نواربندی استفاده می شود. وقتی در اسیلت ظاهر شود، این ساختار به نام نواری اسیلتی خوانده می شود. - مترادف: نواری ـ راه راه. - در کانسار، صفت: به رگه ای گویند که دارای نوارهای متناوب باطله یا سنگ درون گیر است، به بیانی ساده تر، به کانسارهایی با رنگهای متنوع گویند. - مقایسه شود با: نواری، ساخت کتابی.
[نساجی] نوار - روبان - نوار تزئینی - منسوجلت کم عرض

مترادف و متضاد

تسمه (اسم)
lash, hoop, bail, belt, strap, ribbon, thong, halter, carrying string, garth, latchet, strop, whang

نوار (اسم)
screed, fillet, filet, ribbon, band, strip, tape, braid, swath, riband, swathe, lace, ligature, fascia, rand, ribband, welt

روبان (اسم)
ribbon, band, tape, riband, bandeau

تراشه (اسم)
shaving, sliver, foil, ribbon, chip, splinter, splint, excelsior, swarf, flinders, paring

نخ (اسم)
string, ribbon, thread, fiber, fibre, cotton

نوار ماشین تحریر (اسم)
ribbon

باریک شدن (فعل)
taper, narrow, funnel, ribbon

جملات نمونه

1. a ribbon of blue sky between two clouds
باریکه ای از آسمان آبی میان دو ابر

2. to ribbon material for bandages
برای زخم بندی پارچه را نوار کردن

3. to tack a ribbon onto a hat
به کلاه روبان زدن

4. winner of a blue ribbon
برنده ی (جایزه ی) نوار آبی

5. a gold necklace as limber as a ribbon
گردن بند طلا به نرمی روبان

6. a jaunty straw hat with a red ribbon
کلاه حصیری شیک با روبان قرمز

7. a black hat bound round with a blue ribbon
کلاه سیاه با حاشیه ای از نوار آبی

8. She wrapped the present and tied it with ribbon.
[ترجمه ترگمان]او هدیه را به دست گرفت و با روبان بست
[ترجمه گوگل]او حال حاضر را پوشانده و با روبان آن را گره خورده است

9. Her hair was tied up with a yellow ribbon.
[ترجمه ترگمان]موهایش را با روبان زرد بسته بودند
[ترجمه گوگل]موهایش با روبان زرد گره خورده بود

10. Sandra often wears a ribbon in her hair.
[ترجمه ترگمان]ساندرا معمولا یک روبان به موهایش می زند
[ترجمه گوگل]ساندرا اغلب روبان خود را در موهایش می پوشد

11. We decorated our car with ribbon.
[ترجمه ترگمان] ماشین هامون رو با روبان تزیین کردیم
[ترجمه گوگل]ما ماشین خود را با روبان تزئین کردیم

12. He cut off a length of ribbon.
[ترجمه ترگمان]نوار درازی را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]او قطع یک روبان را قطع کرد

13. The dress is bound with ribbon.
[ترجمه ترگمان]این لباس با روبان بسته شده است
[ترجمه گوگل]لباس با روبان محدود شده است

14. The Lord Mayor cut a ribbon to launch the celebrations.
[ترجمه ترگمان]فرمان روا، شهردار، نواری را برای پرتاب این جشن ها قطع کرد
[ترجمه گوگل]شهردار لندن برای راه اندازی جشن ها یک روبان را برش داد

15. The little girl tied the ribbon in a bow.
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک روبان را به کمان بست
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو روبان را در یک کمان گره خورده بود

a ribbon of blue sky between two clouds

باریکه‌ای از آسمان آبی میان دو ابر


a garment torn to ribbons

جامه‌ای که پاره‌پاره شده است


winner of a blue ribbon

برنده‌ی (جایزه‌ی) نوار آبی


a flag ribboned by winds

پرچمی که باد آن را پاره‌پاره کرده است


to ribbon material for bandages

برای زخم‌بندی پارچه را نوار کردن


Her skirt was in ribbons.

دامن او پاره‌پاره بود.


اصطلاحات

in ribbons

ژنده، پاره‌پاره


پیشنهاد کاربران

روبان

She wrapped the present and tied it with ribbon

روبان خودمونه
چند روز دیگه این روبانم مثل پیتزا و کولر و کروات و. . . عوض میکنند و معادل فارسی براش میزارن😡😕😧
مثلا پارچه دراز رنگی😂

روبان

. A long thin piece of cloth in the from of a flower given as a prize به معنی روبان

روبان
مهشید میری کانون زبان؟خانم تون کیه

A long thin piece of cloth in the from of a flower
given as a prize
🌹 روبان🌹

a long thin piece of material that is used for tying or decorating something

روبان🙄
یعنی اینم نمیدونی😑

A thing that is long and sometimes give you for your won


. A long thin piece of cloth in the from of a flower given as a prize

نوار، روبان، نشان افتخار نظامی

باریکه

• ( 1 ) تعریف: a narrow strip or band of colorful material such as satin or rayon, used to hold the hair, to tie up and decorate gift packages, and the like.
• ( 2 ) تعریف: such a strip having a special color or shape, which is given as a prize, award, or the like.
• ( 3 ) تعریف: a narrow strip of inked material used for printing, as in a typewriter or adding machine.
• ( 4 ) تعریف: a long, narrow, flexible strip that resembles a ribbon, such as a measuring tape or bandsaw bla

a long thin piece of cloth in the form of a flower given as a prize . _. . - .

جایزه ی روبان شکل

در کانون زبان
به معنی روبان🌺

فرهود اگه خودت میدونی پس چرا اینو معنیش رو زدی اینجا🙄😒😑

روبان
a long thin piece of cloth in the from of flower given as a prize



دوستان روبان هم معنی میده ولی در کانون ما بهش میگم یه جایزه ای که به صورت روبان شکله که بهش . award ribbon

ribbon ( مهندسی بسپار - الیاف )
واژه مصوب: روبان
تعریف: نواری معمولاً تاری ـ پودی از نخ های رشته ای با طرح های متنوع که برای تزیین به کار می رود


کلمات دیگر: