کلمه جو
صفحه اصلی

picking


معنی : دله دزدی، پس مانده، جیب بری، ناخنک زنی
معانی دیگر : گزینش، انتخاب، منتخب، گزیده، گزیدنی، چیز ریخته و پاشیده، خرده

انگلیسی به فارسی

جیب بری، دله دزدی، ناخنک زنی، پس مانده


چیدن، جیب بری، پس مانده، دله دزدی، ناخنک زنی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of one that picks.

(2) تعریف: something picked up or capable of being picked up.

(3) تعریف: (pl.) leftover but useful items of something, as of food.

• choosing, selecting; stealing, pilfering

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پود گذاری - چیدن غوزه پنبه از گیاه - حلاجی کردن - زدودن مواد گیاهی از پارچه پشمی و فاستونی
[پلیمر] اکسیدزدایی یا اکسیدشویی

مترادف و متضاد

دله دزدی (اسم)
cabbage, crib, picking, petty larceny, petit larceny

پس مانده (اسم)
excrement, tailing, residue, scum, refuse, picking, residuum, remainder, dreg, leftover, leavings

جیب بری (اسم)
picking

ناخنک زنی (صفت)
picking

جملات نمونه

1. picking and stealing
دستبرد و دزدی

2. picking the hard clay
کندن خاک سفت (با کلنگ)

3. the picking season
فصل برداشت (یا چیدن) محصول

4. business is picking up
کاسبی دارد رونق می گیرد.

5. children were picking at their food
بچه ها از سر سیری خوراک خود را می خوردند.

6. crows were picking about the farm
کلاغ ها در مزرعه دانه می چیدند.

7. he was picking his teeth with a knife
او داشت با چاقو بین دندان های خود را پاک می کرد.

8. she was picking only the ripest peaches
او فقط رسیده ترین هلوها را دستچین می کرد.

9. he lives by picking pockets
او با جیب بری امرار معاش می کند.

10. fruits are ripe for picking
میوه ها آماده ی چیدن هستند.

11. he is skilled in picking the brains of his associates
او در بهره گیری از افکار همکارانش ید طولا دارد.

12. the mother had gotten tired of picking up after the children
مادر از جمع و جور کردن ریخت و پاش بچه ها خسته شده بود.

13. their capers also included armed robbery and picking pockets
بزهکاری آنها شامل سرقت مسلحانه و جیب بری هم شد.

14. Molly had cringed when Ann started picking up the guitar.
[ترجمه ترگمان]وقتی آن شروع به برداشتن گیتار کرد، مولی تکانی خورد
[ترجمه گوگل]هنگامی که ان شروع به برداشت گیتار کرد، مولی در حال سقوط بود

15. She blenched at the thought of picking up the dead animal.
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که حیوان مرده را بردارد
[ترجمه گوگل]او در فکر گرفتن حیوان مرده بود

16. Have you ever seen I am picking up the missing for you in the night spring breezing in the yard full of moonlight.
[ترجمه ترگمان]آیا تا به حال دیده ای که در بهار بهار که در حیاط پر از نور مهتاب، برایت تنگ شده است؟
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال دیده ام من برداشتن از دست رفته برای شما در شب بهار برنج در حیاط پر از نور ماه

17. Bob uses the van for picking up groceries.
[ترجمه ترگمان]باب از ماشین ون برای جمع آوری مواد غذایی استفاده می کند
[ترجمه گوگل]باب از وانت برای برداشتن مواد غذایی استفاده می کند

18. She sat there sulking and picking the pills off her sweater.
[ترجمه ترگمان]او در آنجا نشست و قرص را از روی ژاکتش برداشت
[ترجمه گوگل]او آنجا نشسته بود و سرش را تکان میداد و قرصهایش را برداشت

19. Anyone who starts picking fights is out at once.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که شروع کنه به دعوا کردن فورا تموم میشه
[ترجمه گوگل]هر کسی که شروع به برداشتن دعوا میکند، در یک زمان است

پیشنهاد کاربران

چیدن

picking garbage
زباله گردی

Picking the leaves from the plant to drying چیدن برگ های گیاهان برای خشک کردن

دستبرد

دستبرد یا دزدی و خیلی چیزهای دیگر درباره ی این مورد

انگشت کردن در بینی
Don’t pick your nose

به معنی استفاده هم میده مثلا the expert told them to stop picking the mushrooms in the forest

برداشتن
باقی مانده

نواختن گیتار ( ساز زهی ) با پیک ( مضرابpick )


کلمات دیگر: