کلمه جو
صفحه اصلی

pitching


مایل، سنگفرش، فکافته عمران : سنگ فرش معمارى : سنگچین حفاظتى

انگلیسی به فارسی

سنگ فرش، اردو زدن، پرتاب کردن، استوار کردن، نصب کردن، توپ را زدن، بر پا کردن


انگلیسی به انگلیسی

• setting up, establishment; throwing, tossing, hurling

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مایل - سنگفرش - فکافته
[زمین شناسی] مایل، سنگفرش، فکافته
[نساجی] نوسان سر ماکو هنگام حرکت روی دفتین - بالا یا پایین رفتن سر ماکو در حرکت روی دفتین

جملات نمونه

1. farmers were pitching bundles of cotton into the wagon
کشاورزان بسته های پنبه را به داخل واگن می انداختند.

2. in there pitching
(امریکا - خودمانی) در حال فعالیت یا کار با کمال اشتیاق

3. We passed long, hot afternoons pitching a baseball.
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهرهای گرم و داغ گذشتند و بیسبال را به هم زدند
[ترجمه گوگل]ما بعد از ظهر گرم و خاموش، یک بیس بال را به زمین زدیم

4. They are pitching for business at the moment.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر مشغول تبلیغ برای کسب وکار هستند
[ترجمه گوگل]آنها در حال حاضر برای کسب و کار هستند

5. His pitching was a legend among major league hitters.
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان یه افسانه در بین hitters لیگ حرفه ای بوده
[ترجمه گوگل]سنگ فرش او یک افسانه در بین بازیکنان لیگ برتر بود

6. Who will be pitching first for the White Sox this evening?
[ترجمه ترگمان]کی قراره امشب برای \"ساکس\" مقام اول رو بگیره؟
[ترجمه گوگل]برای اولین بار برای صبحانه سفید چه کسی خواهد ماند؟

7. The ship is pitching and rolling in what looks like about fifteen foot seas.
[ترجمه ترگمان]کشتی بالا و پایین می رود و در چیزی که شبیه به پانزده متر است غلت می خورد
[ترجمه گوگل]کشتی قیمتی و غلتیدن در آنچه در حدود پانزده پا دری است

8. The dog come pitching foward them through the high grass.
[ترجمه ترگمان]سگ از میان علف های بلند بالا و پایین می پرید
[ترجمه گوگل]سگ در حال پریدن آنها از طریق چمن بالا

9. They don't want people trampling the grass, pitching tents or building fires.
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی خواهند مردم علف ها را لگدمال کنند، چادرها را لگدمال کنند یا آتشی درست کنند
[ترجمه گوگل]آنها نمی خواهند مردم چمن، چمن چادر یا آتش سوزی ایجاد کنند

10. We were pitching against a much larger company for the contract.
[ترجمه ترگمان]ما به شرکت بسیار بزرگتری برای این قرارداد مشغول بودیم
[ترجمه گوگل]ما در برابر یک شرکت بسیار بزرگتر برای قرارداد چنگ زده بودیم

11. She started pitching into me as soon as I arrived.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه وارد شدم شروع به بالا رفتن به من کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که وارد شدم، او به من زنگ زد

12. The Land Rover was pitching and rolling over the southern brow like a small seagoing craft.
[ترجمه ترگمان]کاوشگر زمینی مانند یک قایق موتوری کوچک روی پیشانی جنوبی بالا و پایین کشیده می شد
[ترجمه گوگل]لندرور جارو زدن و چرخاندن بیش از چپ جنوبی مانند یک کشتی کوچک دریایی

13. Bob Welch won a pitching duel with Jack Morris by the score of 3-
[ترجمه ترگمان]باب ولچ برای بازی با جک موریس به خاطر نمره ۳ برنده شد
[ترجمه گوگل]باب ولش با دو گل زنی با جک موریس با امتیاز 3-0

14. They talk about pitching through the same interpreter.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد استفاده از یک مترجم صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها از طریق یک مترجم صحبت می کنند

15. Pitching it up to the batsman made it, quite often, unplayable.
[ترجمه ترگمان]تبلیغ کردن آن برای ضربه زن، اغلب، unplayable است
[ترجمه گوگل]آن را به پهلو به پهلو گرفته، آن را اغلب، unplayable

پیشنهاد کاربران

مجاب کردن

هوانوردی:بالا بردن دماغه هواپیما

نوسان ( بالا و پایین شدن )

پرتاب کردن توپ در بازی بیسبال


کلمات دیگر: