کلمه جو
صفحه اصلی

pigmentation


معنی : رنگ، رنگی شدن، تجمع رنگدانه ها در بافتها
معانی دیگر : (پوست و یاخته ی گیاهی و حیوانی) رنگ، رنگیزگی، چرده

انگلیسی به فارسی

رنگ، رنگی شدن، تجمع رنگدانه ها در بافتها


رنگدانه، رنگ، رنگی شدن، تجمع رنگدانه ها در بافتها


انگلیسی به انگلیسی

• coloration, tinting, addition of color
the pigmentation of a person, animal, or plant is the natural colouring it has; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پیگمنت - رنگدانه - رنگیزه - رنگرزی با رنگدانه - رنگرزی پیگمنتی

مترادف و متضاد

رنگ (اسم)
indigo, tune, grain, hue, paint, color, dye, tint, pigmentation, complexion, tincture, tinct, speckle

رنگی شدن (اسم)
pigmentation

تجمع رنگدانه ها در بافتها (اسم)
pigmentation

جملات نمونه

1. skin pigmentation
رنگیزه ی پوست بدن

2. The dark pigmentation of the skin gives protection in hot climates.
[ترجمه ترگمان]رنگ شدن رنگ پوست رنگ پوست در آب و هوای گرم محافظت می کند
[ترجمه گوگل]رنگ پوست تیره پوست در هوای گرم محافظت می کند

3. The disease causes patches of pigmentation on the face.
[ترجمه ترگمان]بیماری باعث ایجاد لکه های رنگ روی صورت می شود
[ترجمه گوگل]این بیماری باعث ایجاد لکه های رنگدانه روی صورت می شود

4. I have a skin disorder, it destroys the pigmentation in my skin.
[ترجمه ترگمان]من یه اختلال پوستی دارم که رنگ خودش رو در پوست من نابود می کنه
[ترجمه گوگل]من یک اختلال پوست دارم، رنگ پوست من را از بین می برد

5. The dark pigmentation gives protection from the sun's rays.
[ترجمه ترگمان]رنگ دانه های سیاه باعث حفاظت از اشعه های خورشید می شود
[ترجمه گوگل]رنگدانه تیره محافظتی از اشعه خورشید است

6. Melanism Melanism is an excess of black pigmentation, resulting in a black or dark grey fish.
[ترجمه ترگمان]Melanism Melanism باعث تجمع رنگ دانه های سیاه می شود که منجر به یک ماهی سیاه یا سیاه می شود
[ترجمه گوگل]Melanism Melanism بیش از رنگدانه سیاه است که در نتیجه ماهی سیاه یا سیاه خاکستری است

7. The amount of pigmentation tends to increase slightly with age up to adolescence and brings with it a gradual improvement in visual acuity.
[ترجمه ترگمان]مقدار تجمع رنگ باعث افزایش کمی در سن نوجوانی می شود و رشد تدریجی در acuity بینایی را به همراه می آورد
[ترجمه گوگل]میزان pigmentation تمایل به افزایش کمی با سن تا نوجوانی و به ارمغان می آورد آن را به بهبود تدریجی در حدت بینایی است

8. No, the essential problem is pigmentation.
[ترجمه ترگمان]نه، مشکل اصلی تجمع رنگ دانه ها است
[ترجمه گوگل]نه، مشکل اساسی رنگدانه است

9. There is no pigmentation and no edema.
[ترجمه ترگمان]رنگ و ورم نداره و ورم هم نداره
[ترجمه گوگل]هیچ رنگدانه و بدون ادم وجود دارد

10. The pigmentation is black on the nose and eye rims except self-colored in brown, beaver, and blue dogs.
[ترجمه ترگمان]رنگ دانه ها بر بینی و چشم rims به جز رنگ های قهوه ای رنگی، آبی آبی و آبی وجود دارد
[ترجمه گوگل]رنگدانه بر روی بینی و رینگ های چشم سیاه رنگ است، به غیر از رنگ های قهوه ای، beaver و سگ آبی رنگ

11. The skin irradiated was pigmentation after radiotherapy.
[ترجمه ترگمان]رنگ پوست بعد از پرتودرمانی رنگ پیدا کرد
[ترجمه گوگل]رنگ پوست پس از پرتودرمانی رنگ آمیزی شده است

12. Perfectly whiten the blacker and all kind of pigmentation skin.
[ترجمه ترگمان]کاملا سفید شده بود و رنگ پوستش تیره تر شده بود
[ترجمه گوگل]به طور کامل blacker و هر نوع رنگ پوست را سفید کنید

13. It does not harm the pupae after pigmentation of the compound eye.
[ترجمه ترگمان]این کار به the پس از تجمع چشم ترکیب آسیب نمی رساند
[ترجمه گوگل]بعد از رنگ آمیزی چشم ترکیب، آن را به pupae آسیب نمی رساند

14. In the recent 10 years, pigmentation of plastics industry develops rapidly.
[ترجمه ترگمان]در ۱۰ سال اخیر، رنگ دانه های صنعت پلاستیک به سرعت رشد می کند
[ترجمه گوگل]در 10 سال اخیر، رنگدانه صنعت پلاستیک به سرعت در حال توسعه است

15. The doctor said permanent dermal pigmentation is a form of microsurgery.
[ترجمه ترگمان]دکتر گفت که pigmentation پوستی دائمی نوعی of است
[ترجمه گوگل]دکتر گفت که رنگدانه پوستی دائمی یک نوع میکروسکوپی است

skin pigmentation

رنگیزه‌ی پوست بدن


پیشنهاد کاربران

رنگدانه ها


کلمات دیگر: