کلمه جو
صفحه اصلی

regain


معنی : پس گرفتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، دوباره رسیدن به، دوباره پیدا کردن، غالب شدن بر
معانی دیگر : دوباره به دست آوردن، (دوباره) رسیدن (به)، بازگشتن، رسیدن

انگلیسی به فارسی

دوباره بدست آوردن، باز یافتن، دوباره پیدا کردن،دوباره رسیدن به، غالب شدن بر


به دست آوردن مجدد، پس گرفتن، دوباره رسیدن به، دوباره بدست اوردن، دوباره پیدا کردن، غالب شدن بر، باز یافتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regains, regaining, regained
مشتقات: regainable (adj.)
(1) تعریف: to win or gain back, as after loss.
مترادف: recapture, recoup, recover, retrieve
متضاد: lose
مشابه: recall, reclaim, recuperate, replevin, repossess, retake

- She worked hard to regain my trust.
[ترجمه A.A] او سخت تلاش کرد تا دوباره اعتماد من را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] اون سخت تلاش می کرد تا اعتماد منو بدست بیاره
[ترجمه گوگل] او سخت تلاش کرد تا اعتماد من را به دست آورد

(2) تعریف: to reach or attain again.
مترادف: recover
مشابه: re-establish, reclaim, reinstate, retrieve, take back

- He regained his foothold in the rock.
[ترجمه ترگمان] جای پای خود را در سنگ جمع کرد
[ترجمه گوگل] او جای پای خود را در سنگ یافت

• recover, get back, repossess; arrive again, reach a place again
if you regain something that you have lost, you get it back again.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] بازیابی - رطوبت بازیافته - باز یافتن
[پلیمر] بازیافت

مترادف و متضاد

پس گرفتن (فعل)
retrieve, recapture, retake, regain, take back, unsay

دوباره بدست اوردن (فعل)
recover, retrieve, regain, recoup, resume

باز یافتن (فعل)
recover, retrieve, regain, resume

دوباره رسیدن به (فعل)
regain

دوباره پیدا کردن (فعل)
regain

غالب شدن بر (فعل)
regain

get back, get back to


Synonyms: achieve, attain, compass, gain, get out from under, get well, make well, reach, reach again, reacquire, reattain, recapture, reclaim, recoup, recover, recruit, redeem, repossess, retake, retrieve, return to, save, take back, win back


Antonyms: forfeit, lose


جملات نمونه

1. to regain consciousness
(دوباره) به هوش آمدن

2. to regain one's composure
دوباره آرامش خود را به دست آوردن

3. She did not regain consciousness and died the next day.
[ترجمه A.A] هوشیاری او دوباره برنگشت و روز بعد فوت کرد
[ترجمه ترگمان]او به هوش نیامد و روز بعد درگذشت
[ترجمه گوگل]او آگاهی نیافت و روز بعد فوت کرد

4. The President must seek to regain the high ground in the political debate.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور باید به دنبال بازپس گیری سطح بالای مباحثات سیاسی باشد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور باید تلاش کند تا موضع خود را در بحث سیاسی به دست آورد

5. I slipped and struggled to regain my footing.
[ترجمه ترگمان]من لیز خوردم و تقلا کردم تا پایم را باز کنم
[ترجمه گوگل]من تسلیم شدم و تلاش کردم تا جای پای من را بگیرم

6. She will now begin occupational therapy to regain the use of her hands.
[ترجمه ترگمان]او اکنون درمان شغلی را برای به دست آوردن استفاده از دست خود آغاز خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او اکنون شروع به کار درمانی برای به دست آوردن استفاده از دست خود خواهد کرد

7. He somehow managed to regain his balance .
[ترجمه ترگمان]او به طریقی توانسته بود تعادل خود را بازیابد
[ترجمه گوگل]او به نحوی موفق به کسب تعادل خود شد

8. The doctors don't know if he will ever regain the use of his legs.
[ترجمه ترگمان]دکترها نمی دانند که آیا تا به حال از پاهایش استفاده خواهد کرد یا نه
[ترجمه گوگل]پزشکان نمی دانند آیا او تا به حال از استفاده از پاهای خود استفاده نکرده است

9. The Conservatives are hoping to regain control of the city council.
[ترجمه ترگمان]محافظه کاران امیدوارند که کنترل شورای شهر را به دست بگیرند
[ترجمه گوگل]محافظه کاران امیدوار هستند که کنترل شورای شهر را دوباره به دست آورند

10. He did not regain consciousness for several days.
[ترجمه ترگمان]چند روز دیگر به هوش نیامد
[ترجمه گوگل]او برای چندین روز آگاهی نیافت

11. She made an effort to regain her self-control.
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرد تا خویشتن داری خود را بازیابد
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا خود را کنترل کند

12. The swimmers struggled to regain the shore.
[ترجمه ترگمان]شناگران در تلاش برای باز کردن ساحل تلاش کردند
[ترجمه گوگل]شناگران در تلاش بودند تا به ساحل بازگردند

13. He failed in his attempt to regain the world title.
[ترجمه ترگمان]او در تلاش خود برای به دست آوردن عنوان جهانی شکست خورد
[ترجمه گوگل]او در تلاش برای به دست آوردن عنوان جهانی موفق نشد

14. They finally managed to regain the beach.
[ترجمه ترگمان]بالاخره موفق شدند ساحل را دوباره به دست آورند
[ترجمه گوگل]آنها در نهایت موفق به به دست آوردن ساحل شدند

It did not take long before he regained his health.

دیری نپایید که دوباره سالم شد.


After two days we regained the shore.

پس از دو روز به ساحل رسیدیم.


پیشنهاد کاربران

تجدید قوا

Take back. پس دادن، پس گرفتن، برگرداندن☺

To reach ( a place, position, or thing ) again; get back to

To return to
To get back to
To find one's way back to
To reach again

به جایی رسیدن
به جایی برگشتن
راه برگشت به . . . را پیدا کردن
برگشتن به . . .

If I leave him, he may never regain the ship.
. . . شاید هیچ وقت نتونه به کشتی برگرده/برسه.
Star Trek TOS




کلمات دیگر: