کلمه جو
صفحه اصلی

perspiration


معنی : خوی، عرق، عرق بدن، کار سخت، عرق ریزی
معانی دیگر : عرق (بدن)، ژف، تن خیسه

انگلیسی به فارسی

عرق بدن، کارسخت، عرق ریزی


تعریق، عرق، عرق بدن، کار سخت، عرق ریزی، خوی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of excreting moisture through the pores of the skin; sweating.

(2) تعریف: the moisture thus excreted; sweat.

• sweat
perspiration is the same as sweat; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] عرق کردن - تعرق

مترادف و متضاد

خوی (اسم)
addiction, nature, character, habit, custom, affection, temper, temperament, propensity, bent, sweat, perspiration, strain, squint, slobber, slabber, proclivity, saliva

عرق (اسم)
arrack, sweat, perspiration, distillate, brandy, vodka, transudation

عرق بدن (اسم)
perspiration

کار سخت (اسم)
perspiration

عرق ریزی (اسم)
sweat, perspiration

جملات نمونه

1. beads of perspiration covered her forehead
قطره های عرق پیشانی او ا پوشانده بود.

2. Genius is one percent inspiration, ninety-nine percent perspiration.
[ترجمه محیا] نبوغ و هوش فقط یک درصدِ قضیه ست، سخت کوشی ۹۹% اهمیت داره!
[ترجمه ترگمان]نبوغ یک درصد الهام، نود و نه درصد از عرق است
[ترجمه گوگل]نابغه الهام بخش یک درصد است، ضعف 90 درصد

3. Great beads of perspiration trickled down his forehead.
[ترجمه ترگمان]دانه های درشت عرق از پیشانی اش سرازیر شد
[ترجمه گوگل]مهره های زیادی از تنش در پیشانی خود فرو می ریزد

4. Perspiration dampened her face and neck.
[ترجمه ترگمان]عرق از صورت و گردنش می چکید
[ترجمه گوگل]عرق کردن صورت و گردن او را تضعیف می کند

5. Her face was wet with perspiration.
[ترجمه ترگمان]چهره اش از عرق خیس بود
[ترجمه گوگل]صورتش مرطوب بود

6. Perspiration cools the skin in hot weather.
[ترجمه ترگمان]Perspiration پوست را در هوای گرم سرد می کند
[ترجمه گوگل]پوست در هوای گرم سرد پوست را سرد می کند

7. Chantal was writhing in pain and bathed in perspiration.
[ترجمه ترگمان]از درد به خود می پیچید و عرق می ریخت
[ترجمه گوگل]شانتال درد وحشت داشت و در حال ضربه خوردن بود

8. The perspiration beaded his face.
[ترجمه ترگمان]عرق بر چهره اش نشسته بود
[ترجمه گوگل]چرت و پرت چهره اش را چسباند

9. My shirt was soaked in perspiration.
[ترجمه ترگمان]پیراهنم از عرق خیس بود
[ترجمه گوگل]پیراهن من به شدت خیس شد

10. One of the ways to dissipate perspiration is by convection.
[ترجمه ترگمان]یکی از راه های پخش کردن عرق ناشی از همرفت است
[ترجمه گوگل]یکی از راه هایی برای از بین بردن جوشیدن بوسیله conection است

11. His hands were wet with perspiration.
[ترجمه ترگمان]دست هایش خیس عرق شده بود
[ترجمه گوگل]دستانش با خراش خیس شد

12. Perspiration broke out on my skin.
[ترجمه ترگمان]عرق از روی پوستم سرازیر شد
[ترجمه گوگل]تنش در پوست من ایجاد شد

13. Her skin was damp with perspiration.
[ترجمه ترگمان]پوستش از عرق خیس بود
[ترجمه گوگل]پوست او مرطوب با چرک بود

14. Beads of perspiration stood out on his forehead.
[ترجمه ترگمان]قطرات درشت عرق بر پیشانیش نقش بسته بود
[ترجمه گوگل]منجنیق از تنفس بر روی پیشانی خود ایستاده بود

15. He wiped the beads of perspiration from his brow.
[ترجمه ترگمان]دانه های عرق را از پیشانی اش پاک کرد
[ترجمه گوگل]او عصا از ذهنش پاک کرد

Beads of perspiration covered her forehead.

قطره‌های عرق پیشانی او را پوشانده بود.


پیشنهاد کاربران

Work hard.

تلاش - سخت کوشیدن برای بدست آوردن نتیجه مطلوب

عرق ریختن، سخت کوشی

Tenacity= پشتکار
Efford

perspiration ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: تعریق 1
تعریف: عرق کردن در نتیجۀ فعالیت غدد عرق یا تبخیر آب از سطوح مرطوب بدن


کلمات دیگر: