کلمه جو
صفحه اصلی

rep


معنی : زن هرزه، مرد هرزه، پارچه مبلی
معانی دیگر : پارچه ی دارای نقش برجسته، پارچه ی مبلی، مخفف:، تئاتر رپرتوار، نماینده، شهرت، (فیزیک) رپ، میزان تابشگری ایونیزه ساز، تکرار، گزارش، جمهوری، (noun) پارچه مبلی، مرد هرزه، زن هرزه

انگلیسی به فارسی

پارچه مبلی


هرزه، پارچه مبلی، مرد هرزه، زن هرزه


انگلیسی به انگلیسی

اسم و ( noun, abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "Representative," a person who speaks for a community or constituency.
صفت و ( adjective, abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "Representative," functioning as an elected or otherwise chosen member to a legislative assembly, and authorized to act on behalf of a constituency.
اسم ( noun )
مشتقات: repped (adj.)
• : تعریف: a corded or ribbed fabric of silk, cotton, wool, or the like, used esp. for draperies and upholstery.
اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a representative, esp. of a business.

(2) تعریف: a repertory theater.

• type of ribbed fabric made from silk cotton or wool
a rep is a person who travels round selling their company's products or services to other companies or to shops; an informal word.
when actors are working in rep, they are working for a repertory company; also used to refer to theatres where these companies perform.
rep. is a written abbreviation for `representative'. it is written in front of someone's name to indicate that they are a member of the house of representatives in the usa.
rep. is also a written abbreviation for `republican' or `republic'.
congressman, member of the u.s. house of representatives
nation with a republic government; system of democratic government in which representatives are elected by the citizens
member of the republican party in the united states (politics)
agent, one who acts on behalf of another person or organization (slang)
repeated, done over again, reiterated
detailed statement or account of something
stated or published in a report
journalist, one who gathers information and writes news reports

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] roentgen- eqivalent physical ; equivalent roentgen-معادل فیزیکی رونتگن ؛ رونتگن معادل واحد تابش یونیده ساز معادل با مقداری که سبب جذب 93erg از انرژی هر گرم از بافت نرم می شود .
[نساجی] بافت ریپس

مترادف و متضاد

زن هرزه (اسم)
tart, broad, jade, minx, bitch, trollop, limmer, rep

مرد هرزه (اسم)
goat, rep

پارچه مبلی (اسم)
rep

جملات نمونه

1. You need to speak to the students' rep.
[ترجمه ترگمان] تو باید با نماینده دانشجویان صحبت کنی
[ترجمه گوگل]شما باید با نمایندگان دانشجویان صحبت کنید

2. I'd been working as a sales rep for a photographic company.
[ترجمه ترگمان]من به عنوان نماینده فروش یک شرکت تصویری کار می کردم
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک نماینده فروش برای یک شرکت عکاسی کار می کردم

3. Darren has been working as a rep.
[ترجمه ترگمان]درن به عنوان نماینده کار می کرده
[ترجمه گوگل]دارن به عنوان نماینده کار می کند

4. The company's marketing rep was giving out pens and mugs - the usual freebies.
[ترجمه ترگمان]نماینده بازاریابی شرکت was و فنجان ها را می داد - هدایای همیشگی
[ترجمه گوگل]نماینده بازاریابی این شرکت قلم ها و لیوان ها را به عهده داشت

5. The play was premiered at the Birmingham Rep in 199
[ترجمه ترگمان]بازی در سال ۱۹۹ برای اولین بار اجرا شد
[ترجمه گوگل]این بازی در سال 1981 در Birmingham Rep حضور یافت

6. Contact the health and safety rep at your union.
[ترجمه ترگمان]با سخنگوی سلامت و ایمنی در اتحادیه خود تماس بگیرید
[ترجمه گوگل]با نمایندگی بهداشت و ایمنی در اتحاد خود تماس بگیرید

7. She's a sales rep for sports equipment .
[ترجمه ترگمان]او یک نماینده فروش برای تجهیزات ورزشی است
[ترجمه گوگل]او یک نماینده فروش تجهیزات ورزشی است

8. Most actors start off in rep.
[ترجمه ترگمان]اغلب بازیگرها از طریق نماینده شروع به کار می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر بازیکنان شروع به کار می کنند

9. She's just been promoted to senior sales rep.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نماینده ارشد فروش ارتقا پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]او فقط به نمایندگی فروش ارشد ارتقا یافته است

10. A play is tested in rep before ever hitting a West End stage.
[ترجمه ترگمان]یک نمایش قبل از اینکه به یک صحنه غربی برخورد کند توسط نماینده مورد آزمایش قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه یک مرحله پایان غربی را تجربه کنید، یک بازی در داوطلب آزمایش می شود

11. Web Rep is part of a growing breed of companies trying to navigate the unfolding world of interactive advertising.
[ترجمه ترگمان]Rep وب بخشی از نسل رو به رشدی از شرکت هایی است که تلاش می کنند تا دنیای کنونی تبلیغات تعاملی را هدایت کنند
[ترجمه گوگل]Web Rep is part of a growing breed of companies trying to navigate the world of emerging advertising interactive

12. I am at present a student rep in Bangor.
[ترجمه ترگمان]من در بنگور یک نماینده دانش آموزی در بانگور دارم
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر یک دانشجو در Bangor هستم

13. When I called the sales rep said it hadn't been dispatched.
[ترجمه ترگمان]وقتی بهش زنگ زدم، مامور فروش گفت که فرستاده نشده
[ترجمه گوگل]وقتی که من به نام نماینده فروش گفتم که فرستاده نشده است

14. Hayworth is one of the many first-term Republican foot soldiers who proudly fall into lockstep behind Rep.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]هیورث یکی از سربازان پا نخستین جمهوری خواه جمهوری خواه است که با افتخار به سمت قفل پشت سر Rep

15. Paxon specifically demanded to know whether Rep.
[ترجمه ترگمان]Paxon به طور خاص خواستار دانستن این موضوع شد که آیا نماینده مجلس سنا
[ترجمه گوگل]Paxon به طور خاص خواستار دانستن اینکه نماینده

پیشنهاد کاربران

نماینده فروش

تکرار، تکرار ست

گزارش، نماینده، مسوول، سو استفاده

( American English )
1 ) rep=republican
عضو/نماینده کنگره ( حزب ) جمهوری خواه آمریکا
E. g. Qanon rep lashes out at Twitter after ban. Wants Trump supporters to mobilize

2 ) rep=representative
نماینده کنگره امریکا
نماینده ( مثلا فروش یه کسب و کار و غیره )
E. g. He worked as a sales rep before moving to the marketing department


کلمات دیگر: