ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "she had". ; contracted form of "she would".
اسم ( noun )
• : تعریف: a simple, usu. one-story structure used for storage or shelter, or as a workshop, and either free-standing or attached to another building.
- The garden tools are in the shed out back.
[ترجمه Bi] وسایل باغبانی داخل انبار هستند
[ترجمه ترگمان] وسایل باغبانی در انبار هستند
[ترجمه گوگل] ابزار باغبانی در پشت سر گذاشته شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sheds, shedding, shed
• (1) تعریف: to cast off, take off, or let fall (a covering or growth).
• مشابه: discard, discharge, doff, exfoliate, exude, flake, issue, molt, peel, remove, slough, spill, strip, throw
- He shed his shirt and trousers and jumped in the lake.
[ترجمه ترگمان] پیراهن و شلوارش را بیرون کشید و روی دریاچه پرید
[ترجمه گوگل] او پیراهن و شلوار خود را ریخت و در دریاچه پرید
- The maple sheds its leaves in autumn.
[ترجمه یوسف نادری] برگ های درخت اَفرا در پاییز می ریزند.
[ترجمه ترگمان] درخت افرا در پاییز حرکت می کند
[ترجمه گوگل] افرا برگ های خود را در پاییز گذاشته است
• (2) تعریف: to let (a fluid) flow out.
• مشابه: stream
- Much blood was shed in the battle.
[ترجمه ترگمان] خون زیادی در جنگ ریخته بود
[ترجمه گوگل] خون زیادی در نبرد فرو ریخت
- She shed tears of joy at the sight of her son.
[ترجمه ترگمان] از دیدن پسرش اشک شوق ریخت
[ترجمه گوگل] او از دیدن پسرش به اشک شادمانی رسیده است
• (3) تعریف: to send forth or give off.
• مترادف: cast, throw
• مشابه: emanate, emit, project, radiate
- The lamp sheds light on the desk.
[ترجمه ترگمان] چراغ روی میز روشن می شود
[ترجمه گوگل] لامپ نور روی میز میزنه
• (4) تعریف: to be impervious to (usu. a fluid); repel.
• مترادف: repel
• مشابه: rebuff, repulse, resist, withstand
- The coat of wax sheds water.
[ترجمه ترگمان] همون بارونی که آب داره
[ترجمه گوگل] کت موم ریخته آب است
• (5) تعریف: to discard or get rid of.
• مترادف: discard, dispose of, doff, slough
• مشابه: deep-six, drop, dump, eliminate, jettison, purge, scrap
- She has shed most of her old friends.
[ترجمه ترگمان] او بیشتر دوستان قدیمی خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل] او بیشتر دوستان قدیمی اش را ریخته است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: shed blood
• (1) تعریف: to cast off or let fall a natural covering or growth such as old skin, fur, or leaves.
• مترادف: exfoliate
• مشابه: exuviate, flake, molt, peel, slough
- Our cat sheds a lot in the spring.
[ترجمه یوسف نادری] گربه ما، در فصل بهار خیلی پشم می ریزد.
[ترجمه ترگمان] گربه مون تو بهار زیاد انبار می کنه
[ترجمه گوگل] گربه ما در بهار بسیار زیادی می سوزاند
• (2) تعریف: to drop off or fall out.
- The leaves have already begun to shed.
[ترجمه ترگمان] برگ ها شروع به ریختن کرده اند
[ترجمه گوگل] برگ در حال حاضر شروع به ریختن
- The dog's fur is shedding.
[ترجمه ترگمان] موهای سگ ریخته می شود
[ترجمه گوگل] خز سگ ریخته است