کلمه جو
صفحه اصلی

shed


معنی : الونک، کپر، ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن
معانی دیگر : اتاقک (برای انبار کردن ماشین چمن زنی و ابزار باغ و غیره) آلونک، - دان، بیرون ریختن، بیرون دادن، فشاندن، (پرنده) تو لک رفتن، کریچ، پر ریختن، (مار و غیره) پوست انداختن، (ماهی و غیر) تخم ریختن، تخم پراکندن، (سگ و گربه و انسان و غیره) مو ریختن، پشم ریختن، (گیاه) تخم ریختن، تخم افشاندن، برگ ریختن، گلاندن، گلانیدن، خزان کردن، (مجازی) ساطع کردن، رخشاندن، تراواندن، پس زدن، پاد آب بودن، آب را در خود راه ندادن، دور ریختن، (از شر چیزی یا کسی) راحت شدن، رجوع شود به: watershed، (ماشین بافندگی) خط تار، شکاف تار، (که ماکو در آن رفت و آمد می کند)، انداختن افشاندن، پوست انداختن

انگلیسی به فارسی

ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، خون جاری ساختن،جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، کپر، الونک


دهنه، الونک، کپر، ریختن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن


انگلیسی به انگلیسی

ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "she had". ; contracted form of "she would".
اسم ( noun )
• : تعریف: a simple, usu. one-story structure used for storage or shelter, or as a workshop, and either free-standing or attached to another building.

- The garden tools are in the shed out back.
[ترجمه Bi] وسایل باغبانی داخل انبار هستند
[ترجمه ترگمان] وسایل باغبانی در انبار هستند
[ترجمه گوگل] ابزار باغبانی در پشت سر گذاشته شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sheds, shedding, shed
(1) تعریف: to cast off, take off, or let fall (a covering or growth).
مشابه: discard, discharge, doff, exfoliate, exude, flake, issue, molt, peel, remove, slough, spill, strip, throw

- He shed his shirt and trousers and jumped in the lake.
[ترجمه ترگمان] پیراهن و شلوارش را بیرون کشید و روی دریاچه پرید
[ترجمه گوگل] او پیراهن و شلوار خود را ریخت و در دریاچه پرید
- The maple sheds its leaves in autumn.
[ترجمه یوسف نادری] برگ های درخت اَفرا در پاییز می ریزند.
[ترجمه ترگمان] درخت افرا در پاییز حرکت می کند
[ترجمه گوگل] افرا برگ های خود را در پاییز گذاشته است

(2) تعریف: to let (a fluid) flow out.
مشابه: stream

- Much blood was shed in the battle.
[ترجمه ترگمان] خون زیادی در جنگ ریخته بود
[ترجمه گوگل] خون زیادی در نبرد فرو ریخت
- She shed tears of joy at the sight of her son.
[ترجمه ترگمان] از دیدن پسرش اشک شوق ریخت
[ترجمه گوگل] او از دیدن پسرش به اشک شادمانی رسیده است

(3) تعریف: to send forth or give off.
مترادف: cast, throw
مشابه: emanate, emit, project, radiate

- The lamp sheds light on the desk.
[ترجمه ترگمان] چراغ روی میز روشن می شود
[ترجمه گوگل] لامپ نور روی میز میزنه

(4) تعریف: to be impervious to (usu. a fluid); repel.
مترادف: repel
مشابه: rebuff, repulse, resist, withstand

- The coat of wax sheds water.
[ترجمه ترگمان] همون بارونی که آب داره
[ترجمه گوگل] کت موم ریخته آب است

(5) تعریف: to discard or get rid of.
مترادف: discard, dispose of, doff, slough
مشابه: deep-six, drop, dump, eliminate, jettison, purge, scrap

- She has shed most of her old friends.
[ترجمه ترگمان] او بیشتر دوستان قدیمی خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل] او بیشتر دوستان قدیمی اش را ریخته است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: shed blood
(1) تعریف: to cast off or let fall a natural covering or growth such as old skin, fur, or leaves.
مترادف: exfoliate
مشابه: exuviate, flake, molt, peel, slough

- Our cat sheds a lot in the spring.
[ترجمه یوسف نادری] گربه ما، در فصل بهار خیلی پشم می ریزد.
[ترجمه ترگمان] گربه مون تو بهار زیاد انبار می کنه
[ترجمه گوگل] گربه ما در بهار بسیار زیادی می سوزاند

(2) تعریف: to drop off or fall out.

- The leaves have already begun to shed.
[ترجمه ترگمان] برگ ها شروع به ریختن کرده اند
[ترجمه گوگل] برگ در حال حاضر شروع به ریختن
- The dog's fur is shedding.
[ترجمه ترگمان] موهای سگ ریخته می شود
[ترجمه گوگل] خز سگ ریخته است

• small simple building used for storage or shelter
pour, cause a liquid to flow; let fall; strip, remove; scatter, spread; radiate, emit; repel; discard
a shed is a small building used for storing things.
when an animal sheds hair or skin, some of its hair or skin drops off. when a tree sheds its leaves, its leaves fall off.
to shed something means to get rid of it.
if a company or organization sheds jobs, or sheds employees, it makes a number of its employees redundant.
if a lorry sheds its load, the goods it is carrying fall onto the road.
to shed tears means to cry.
if you say that someone does not shed any tears about a sad or disappointing event or situation, you mean that they are not at all upset by it.
to shed blood means to kill people in a violent way.
to shed light on something such as a problem means to make it easier to understand.
she'd is the usual spoken form of `she had', especially when `had' is an auxiliary verb. she'd is also a spoken form of `she would'.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] آب ریز، قطعه ای زمین ،آب پخشان خشکی؛ مثلاً حوزه آبریز.
[نساجی] دهنه نخ تار - دهانه نخ تار - مکانیزم دهنه نخ تار - دهانه -پودرو - دهنه - ایجاد دهنه - تشکیل دهانه نخ تار

مترادف و متضاد

الونک (اسم)
shed, hut

کپر (اسم)
shed

ریختن (فعل)
infuse, pour, found, lave, besprinkle, shed, cast, splash, bestrew, strew, decant, dust, melt, disembogue, disgorge

افکندن (فعل)
give, shed, cast, throw, droop, fling, quoit, up-end

پوست ریختن (فعل)
shed, desquamate

جاری ساختن (فعل)
shed, perfuse

خون جاری ساختن (فعل)
shed

برگ ریزان کردن (فعل)
shed

انداختن، افشاندن (فعل)
shed

cast off


Synonyms: afford, beam, cashier, cast, diffuse, disburden, discard, doff, drop, emit, exude, exuviate, give, give forth, jettison, junk, let fall, molt, pour forth, radiate, reject, scatter, scrap, send forth, shower, slip, slough, spill, sprinkle, take off, throw, throw away, throw out, yield


Antonyms: put on


جملات نمونه

to shed a few kilos

چند کیلو گرم (وزن) کم کردن


1. shed (or weep) tears
اشک ریختن

2. birds shed their feathers
پرندگان تو لک می روند.

3. reptiles shed their skin periodically
خزندگان گاه به گاه پوست می اندازند.

4. to shed a few kilos
چند کیلو گرم (وزن) کم کردن

5. to shed blood
خونریزی کردن

6. to shed leaves
برگ ریختن

7. to shed light on the past
گذشته را نمایان کردن

8. to shed tears
اشک ریختن

9. . . . also shed two or three teardrops
. . . اشکی دو سه هم بفشان

10. fishes too shed their eggs
ماهی ها هم تخم می ریزند.

11. joseph finally shed his doubts and got married
ژوزف بالاخره تردید را کنار گذاشت و ازدواج کرد.

12. trees that shed their leaves in the fall are called "deciduous"
درختانی که در خزان برگ می ریزند "ریزنده " نامیده می شوند.

13. her blue eyes shed confidence
اطمینان از چشمان آبی او می بارید.

14. branches waved gently and shed their leaves
شاخه ها به آرامی نوسان می کردند و برگ های خود را می ریختند.

15. he wanted to be metropolitan and shed his last rustic vestiges
او می خواست شهرنشین شود و آخرین آثار روستانشینی خود را محو کند.

16. if sorrow mobilizes its forces to shed lovers' blood. . .
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد. . .

17. the laws of decorum required that no blood be shed on the greek stage
اصول نزاکت چنین اقتضا می کرد که در صحنه ی نمایش های یونان هیچگونه خونریزی صورت نگیرد.

18. Trees shed their leaves and flowers shed their petals.
[ترجمه ترگمان]درختان برگ های خود را می ریزند و گل ها petals را می ریزند
[ترجمه گوگل]درختان برگ های خود را ریخته و گل ها گل های خود را ریختند

19. Their research aims to shed light on the workings of the human mind.
[ترجمه ترگمان]هدف تحقیقات آن ها ریختن نور بر عملکرد ذهن انسان است
[ترجمه گوگل]هدف از تحقیقات آنها روشن کردن کارهای ذهن انسان است

20. He planned to build on a shed.
[ترجمه ترگمان]او قصد داشت در یک انبار بسازد
[ترجمه گوگل]او قصد داشت بر روی انبار بنشیند

21. David built us a shed in the back yard.
[ترجمه ترگمان] دیوید \"برامون یه آلونک توی حیاط پشتی درست کرد\"
[ترجمه گوگل]دیوید، در حیاط پشتی، ما را به یک انبار ساخت

22. if you shed tears when you miss the sun, you also miss the stars.
[ترجمه ترگمان]، اگر وقتی دلت برای خورشید تنگ میشه ستاره ها را هم از دست میدی
[ترجمه گوگل]اگر هنگام غروب خورشید، اشک های خود را بچشید، ستاره ها نیز از دست می روند

23. The shed was roofed with dried straw.
[ترجمه ترگمان]کلبه با پوشال خشکیده و خشکیده پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]سایبان با کاه خشک خشک شده بود

24. There was a garden spade in the shed.
[ترجمه ترگمان]یک بیل در انبار بود
[ترجمه گوگل]یک بیل باغ در حیاط وجود دارد

25. If you shed tears when you mithe sun, you also mithe stars.
[ترجمه ترگمان]اگه تو اشک بریزی، تو هم ستاره ها رو هم دوست داری
[ترجمه گوگل]اگر زمانی که شما خورشید را میچرخید اشک ریختید، ستارگان هم میشوند

coal-shed

زغال‌دان


to shed blood

خونریزی کردن


to shed tears

اشک ریختن


... also shed two or three teardrops

... اشکی دو سه هم بفشان


Birds shed their feathers.

پرندگان تو لک می‌روند.


Reptiles shed their skin periodically.

خزندگان گاه‌به‌گاه پوست می‌اندازند.


Fishes too shed their eggs.

ماهی‌ها هم تخم می‌ریزند.


Iraj's cat sheds a lot.

گربه‌ی ایرج خیلی پشم می‌ریزد.


Trees that shed their leaves in the fall are called "deciduous".

درختانی که در خزان برگ می‌ریزند «ریزنده» نامیده می‌شوند.


The sun sheds warmth on all.

خورشید بر همه گرما می‌بخشد.


Her blue eyes shed confidence.

اطمینان از چشمان آبی او می‌بارید.


Homa was shedding affection on every guest equally.

هما به همه‌ی مهمانان به‌طور مساوی اظهار محبت می‌کرد.


A raincoat sheds water.

پالتو بارانی ضد آب است.


Joseph finally shed his doubts and got married.

ژوزف بالأخره تردید را کنار گذاشت و ازدواج کرد.


اصطلاحات

bloodshed, n.

خونریزی، کشتار


پیشنهاد کاربران

افکندن، نسبت ( به )

پناهگاه

پی بردن

انباری

ریزش کردن


از دست دادن

آلونک ، انباری

سوله

سایبان

دهنه

وزن کم کردن

shed roof: بام واریخته، بام تک شیب، بامی که فقط یک صفحه شیب دار ( شیروانی ) سقفی دارد.

( نتیجه و خلاصه و غیره ) بیرون دادن، منتشر کردن

Small builsing that usually made from wood and use for storing things

روشن کردن مطلبی یا امری

تعدیل نیرو

● بیرون ریختن
● از چیز زاید یا غیرضروری خلاص شدن
● برگ ریختن ( گیاه ) ، پوست ریختن ( جانور )
● پرت کردن، ول دادن
● ضد آب بودن، نفوذ ناپذیر بودن ( در برابر آب )

کندن یا کنده شدن ( در مورد پوشش و لباس ) ، ول شدن یا ول کردن و انداختن

نور افکندن، روشن کردن
shed light on something : روشن کردن مطلبی، بیشتر توضیح دادن وضعیتی

Shed a tear : اشک ریختن، جاری شدن اشک

به معنی ریختن هست مثلاً ریختن اشک، خون یا غیره.

پراکنش؛ انتشار؛ تکثیر عوامل بیماری زا از یک میزبان به میزبان دیگر

اتاقک باغبانی

معنی کلمه shed یعنی کلبه چوبی

واژه shedبه معنی کلبه چوبی است

معنای دوستان:
⁦✔️⁩روشن کردن مطلبی یا موضوعی

shed light on something :
روشن کردن مطلبی یا امری، بیشتر توضیح دادن وضعیتی

The Observer
Discovery of Pompeii slaves’ room ⭕sheds rare light on⭕ real Roman life
TheGuardian. com@

ول کردن
رها کردن
کنارگذاشتن
حذف


کلمات دیگر: