کلمه جو
صفحه اصلی

thickly


معنی : نسبتا ضخیم، نسبتا انبوه
معانی دیگر : thickish نسبتا ضخیم

انگلیسی به فارسی

( thickish ) نسبتا ضخیم، نسبتا انبوه


ضخیم، نسبتا ضخیم، نسبتا انبوه


انگلیسی به انگلیسی

• with thick layers; unclearly; often, frequently

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نسبتا ضخیم - نسبتا غلیظ

مترادف و متضاد

نسبتا ضخیم (قید)
thickly

نسبتا انبوه (قید)
thickly

جملات نمونه

1. gorgan used to be thickly forested
در گذشته گرگان از جنگل های انبوه پوشیده شده بود.

2. Weeds grow thickly in rich soil.
[ترجمه ترگمان]در خاک ثروتمند روییده بودند
[ترجمه گوگل]علف های هرز در خاک غنی رشد می کنند

3. The ground was thickly carpeted with pine needles.
[ترجمه ترگمان]کف اتاق با برگه ای سوزنی فرش شده بود
[ترجمه گوگل]زمین با سوزن های کاج کف پوش شده بود

4. She was wearing a warm coat and thickly padded gloves.
[ترجمه ترگمان]کت گرمی پوشیده بود و دستکش های زیادی در دست داشت
[ترجمه گوگل]او کت گرم و دستکش های ضخیم پوشیده بود

5. 'Just leave me alone,' he said thickly.
[ترجمه ترگمان]با صدای گرفته ای گفت: فقط تنه ام بذار
[ترجمه گوگل]او گفت: 'فقط من را تنها بگذار '

6. "It's all my fault," he mumbled thickly.
[ترجمه ترگمان]با صدای گرفته ای زیر لب گفت: همش تقصیر منه
[ترجمه گوگل]'این همه تقصیر من است '

7. The churchyard was thickly carpeted with snowdrops and primroses.
[ترجمه ترگمان]حیاط کلیسا با snowdrops و primroses فرش شده بود
[ترجمه گوگل]کلیسای جامع با دشت های برف و پریروز ها پر شده بود

8. That part of Castle Walk is not thickly vegetated.
[ترجمه ترگمان] اون قسمت از \"کستل\" زیاد سبز نیست
[ترجمه گوگل]این بخشی از قلعه پیاده روی ضخیم نیست

9. The furniture was thickly coated with dust.
[ترجمه ترگمان]مبل ها از گرد و خاک پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]مبلمان با گرد و غبار پوشیده شده بود

10. He slapped the paint thickly on the wall.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]او رنگ را ضخیم روی دیوار کرد

11. The fog swirled thickly around us.
[ترجمه ترگمان]مه به شدت دور ما می چرخید
[ترجمه گوگل]این مه در اطراف ما ضخیم است

12. She laid the paint on thickly.
[ترجمه ترگمان]نقاشی را به شدت روی میز گذاشت
[ترجمه گوگل]او رنگ را در ضخیم گذاشت

13. The eastern part of the country is more thickly populated.
[ترجمه ترگمان]قسمت شرقی کشور پر از جمعیت است
[ترجمه گوگل]بخش شرقی کشور با ضخامت بیشتر جمعیت دارد

14. The main gaming room was thickly carpeted.
[ترجمه ترگمان]سالن بازی اصلی مفروش بود
[ترجمه گوگل]اتاق بازی اصلی با کف دست ساخته شده بود

15. The canal bank was thickly overgrown with last year's brambles.
[ترجمه ترگمان]بانک کانال از بوته های تمشک پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]بانک کانال با بمب های سال گذشته ضخیم شد

پیشنهاد کاربران

Thickly populated
نسبتا پر جمعیت.

the nettles that grew thickly around the house
گزنه ( گیاه خاردار ) هایی که بصورت انبوه اطراف خانه روئیدن


کلمات دیگر: