کلمه جو
صفحه اصلی

ice cube

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one of the small, usually cube-shaped, pieces of ice made by freezing water in a divided tray, which may be added to drinks or packed around things to keep them cold; ice.

• (born 1969 as o'shea jackson) u.s. actor and rap musician, former member of the rap group "nwa"
small square of frozen water
an ice cube is a small block of ice that you put into a drink to make it cold.

جملات نمونه

1. She sucked an ice cube into her mouth, and crunched it loudly.
[ترجمه ترگمان]یک تکه یخ را درون دهانش فرو کرد و با صدای بلند آن را خرد کرد
[ترجمه گوگل]او یک مکعب یخ را به دهانش مکیده و با صدای بلند آن را خرد کرد

2. Please get me an ice cube out of the fridge.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم یه تکه یخ از یخچال بیار بیرون
[ترجمه گوگل]لطفا از یخچال خارج شوید

3. The rate at which an ice cube melts depends on its surface area.
[ترجمه ترگمان]نرخی که در آن یک مکعب یخ ذوب می شود به سطح آن بستگی دارد
[ترجمه گوگل]نرخی که ذوب یخ مکعبی به سطح آن بستگی دارد

4. Ice Cube is precariously balanced between entertainment and polemic.
[ترجمه ترگمان]مکعب یخ به طور خطرناکی بین تفریحات و کتاب پر شده است
[ترجمه گوگل]یخ مکعبی به شدت متعادل بین سرگرمی و polemic متعادل است

5. Ice Cube was spotted backstage playing basketball with members of Pearl Jam.
[ترجمه ترگمان]این مکعب در پشت صحنه بازی بسکتبال با اعضای \"پرل جم\" دیده شد
[ترجمه گوگل]یخ مکعب با استفاده از بسکتبال با اعضای Pearl Jam آشنا شد

6. Ice cube tray from larger branches of Boots, 99p each.
[ترجمه ترگمان]سینی یخ از شاخه های بزرگ تر چکمه، ۹۹ و هر کدام
[ترجمه گوگل]سینی مکعب یخ از شاخه های بزرگتر چکمه، هر 99 پا

7. For a joke, he put an ice cube down the back of her dress.
[ترجمه ترگمان]برای یک شوخی یک تکه یخ را از پشت لباسش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]برای یک شوخی، او یک مکعب یخ را در پشت لباس خود گذاشت

8. In the demonstration, we began with an ice cube made from plain water.
[ترجمه ترگمان]در تظاهرات، ما با یک مکعب یخ ساخته شده از آب ساده شروع کردیم
[ترجمه گوگل]در تظاهرات، ما با یک مکعب یخ ساخته شده از آب آشامیدنی شروع کردیم

9. I improvised by putting colour into an ice cube tray - thus giving me deep wells and plenty of colour.
[ترجمه ترگمان]با قرار دادن رنگی در یک سینی یخ مصنوعی، به من چاه های عمیقی داد و رنگ زیادی به من داد
[ترجمه گوگل]من با قرار دادن رنگ در یک سینی مکعب یخ، به این وسیله به چاه های عمیق و رنگ فراوان کمک می کنم

10. Place the thread on the ice cube and put salt on it, especially near the thread.
[ترجمه ترگمان]نخ را روی سطح یخی بگذارید و نمک روی آن بگذارید، به خصوص نزدیک نخ
[ترجمه گوگل]موضوع را روی مکعب یخ قرار دهید و نمک روی آن بگذارید، خصوصا در قسمت نخ ریسی

11. Claude was chewing on an ice cube.
[ترجمه ترگمان]کلود داشت مشغول جویدن تکه یخ بود
[ترجمه گوگل]کلود در حال مکعب یخ بود

12. It's not a country. It's an ice cube!
[ترجمه ترگمان]اینجا که کشور نیست ! یه قالب یخ - ه
[ترجمه گوگل]این یک کشور نیست این یک مکعب یخ است!

13. The new Ice Cube - motherfuckers HATE to like you.
[ترجمه ترگمان]این مکعب جدید مکعب - motherfuckers از شما تنفر دارد
[ترجمه گوگل]Ice Cube جدید - مادربزرگ ها دوست ندارند شما را دوست داشته باشند

14. Wax and chewing gum, with ice cube superpose a little while, make frozen contraction, then gently sweep, reoccupy wet dishcloth or dip in with dishcloth on right amount floor cleaner is wiped.
[ترجمه ترگمان]موم و آدامس جویدن با مکعب یخ کمی طول می کشد، انقباض منجمد را ایجاد می کند، سپس به آرامی آن را جاروب می کند، پارچه مرطوب reoccupy را تمیز می کند و یا با پاک کننده پارچه روی زمین درست و تمیز خشک می شود
[ترجمه گوگل]موم و آدامس جویدن، با یک مکعب یخ کمی کم شده، انقباض یخ زده را ایجاد کنید، سپس به آرامی شستشو دهید، دستمال مرطوب را تمیز کنید یا با دستمال سفره ای بر روی سطح پاک کننده پاک کنید

پیشنهاد کاربران

قالب یخ

به معنی یخ مربعی، یخ به شکل مکعب، قالب یخ


کلمات دیگر: