کلمه جو
صفحه اصلی

iconoclastic


مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی

انگلیسی به فارسی

مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: attacking or breaking away from established traditions, beliefs, or values.

- Jackson Pollock's splatter paintings were iconoclastic in the world of fine art.
[ترجمه ترگمان] نقاشی های جکسون پولاک در دنیای هنر زیبا به iconoclastic iconoclastic iconoclastic were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were were
[ترجمه گوگل] نقاشی های پراکنده جکسون پولاک در دنیای هنرهای زیبا به صورت داوطلبانه بوده است

• of or pertaining to iconoclasts; nonconformist; opposed to religious images or idols; resisting the dominant values of society
iconoclastic ideas, theories, etc contradict established beliefs; a formal word.

مترادف و متضاد

skeptical


Synonyms: individualistic, nonconforming, dissident, irreverent, radical


irreligious


Synonyms: heretical, fanatical, heathenish, impious, heathen


جملات نمونه

1. Wolfe's theories were revolutionary and iconoclastic.
[ترجمه ترگمان]تئوری های ولف انقلابی و iconoclastic بودند
[ترجمه گوگل]نظریه های وولف انقلابی و فکری بود

2. His plays were fairly iconoclastic in their day.
[ترجمه ترگمان] His fairly their iconoclastic iconoclastic were were were iconoclastic iconoclastic iconoclastic iconoclastic iconoclastic iconoclastic iconoclastic were were were were were were were were were were were were were were
[ترجمه گوگل]نمایشنامه های او در روزهایشان به طور داوطلبانه بودند

3. Of course the paper was not totally iconoclastic.
[ترجمه ترگمان]البته این کاغذ یکی از iconoclastic نبود
[ترجمه گوگل]مطمئنا این مقاله به طور کامل به صورت داوطلبانه نبود

4. Zinberg was an iconoclastic Harvard drug researcher.
[ترجمه ترگمان]Zinberg یکی از researcher researcher دارویی هاروارد بود
[ترجمه گوگل]Zinberg یک متخصص داکولوستیک داروهای هاروارد بود

5. It is tempting to see here an iconoclastic attitude towards male-female roles.
[ترجمه ترگمان]دیدن این که در اینجا نگرش iconoclastic نسبت به نقش های زن و مرد وجود دارد وسوسه کننده است
[ترجمه گوگل]این وسوسه انگیز است که در اینجا یک نگرش داوطلبانه نسبت به نقشهای مرد و زن را ببینید

6. As a pastor he was diligent and although iconoclastic, he defended the clergy against outside attack.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک کشیش سخت کوش بود و اگرچه iconoclastic، از روحانیان در برابر حمله خارجی دفاع می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کشیش سخت کوش و در عین حال فریبکارانه، از روحانیون علیه حمله خارجی دفاع کرد

7. Their memories emphasise his intrepid, iconoclastic, and freedom-loving wilfulness.
[ترجمه ترگمان]memories بر wilfulness intrepid، iconoclastic و آزادی عشق تاکید دارند
[ترجمه گوگل]خاطرات آنها بر روی وحشیانه و بی رحمانه، فریبنده و آزادیخواه خود تأکید دارند

8. It is in its nature neither conservative nor iconoclastic.
[ترجمه ترگمان]در طبیعت آن نه محافظه کار است و نه iconoclastic
[ترجمه گوگل]این طبیعت نه محافظه کارانه و نه فریبکارانه است

9. I thought he was very handsome, tragic and iconoclastic.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که اون خیلی خوش قیافه و tragic و iconoclastic
[ترجمه گوگل]من فکر کردم او بسیار خوش تیپ، غم انگیز و غم انگیز است

10. The first performance of the iconoclastic composition caused a tremendous hullabaloo in the audience.
[ترجمه ترگمان]اولین اجرای of iconoclastic هرج و مرج شدیدی را در میان حضار به وجود آورد
[ترجمه گوگل]اولین عملکرد ترکیب داکوکلاسکی موجب شد که مخاطبان بسیار زیادی را به خود جلب کنند

11. This artist is an iconoclastic sculptor who also reinvents a whole bestiary in the shape of furniture.
[ترجمه ترگمان]این هنرمند، یکی از iconoclastic iconoclastic است که کل bestiary را به شکل اسباب و اثاثه به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]این هنرمند، مجسمه ساز داوطلبانه است که همچنین به شکل مبلمان مجددا بازسازی می کند

12. His iconoclastic tendencies can get him into trouble.
[ترجمه ترگمان]یکی از iconoclastic تمایلات اون میتونه اونو به دردسر بندازه
[ترجمه گوگل]تمایلات پنهانی او می تواند او را به مشکل برساند

13. Their works seem to be bitter, critical, rebellious, iconoclastic, experimental, often absurd, more often misdirected.
[ترجمه ترگمان]آثار آن ها به نظر تلخ، منتقد، سرکش، iconoclastic، تجربی، غالبا پوچ، و غالبا بی هدف است
[ترجمه گوگل]آثار آنها به نظر می رسد تلخ، انتقادی، شورش، تقلید دائمی، تجربی، اغلب پوچ و غالبا غلط است

14. John Kenneth Galbraith, the iconoclastic economist, teacher and diplomat, died Saturday at a hospital in Cambridge, Massachusetts. He was 9
[ترجمه ترگمان]جان کنت Galbraith، اقتصاددان iconoclastic، معلم و دیپلمات، روز شنبه در بیمارستانی در کمبریج ایالت ماساچوست فوت کرد او ۹ ساله بود
[ترجمه گوگل]جان کنت گالبریت، اقتصاددان، معلم و دیپلمات داکوکلاسیتی، روز شنبه در بیمارستان در کمبریج، ماساچوست، فوت کرد او 9 سال داشت

پیشنهاد کاربران

انقلابی، نوع آورانه

دگر اندیشانه

سنت شکن

شمایل شکنی ( نابود کردن عامدانه ی شمایل، خصوصا شمایل مقدس )

سنت شکنانه


کلمات دیگر: