کلمه جو
صفحه اصلی

jarring


تکان دهنده، مخالف، مغایر، مصادف، مغایرت، تصادف، ستیزه

انگلیسی به فارسی

تکان دهنده،مخالف،مغایر،مصادف،تکان،مغایرت،تصادف،ستیزه


jarring، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: jarringly (adv.)
• : تعریف: having a disagreeable effect on the nerves, as through suddenness or discord.
متضاد: gentle, soothing
مشابه: grating, startling

- We woke to the jarring screams of an infant.
[ترجمه ترگمان] در حالی که صدای جیغ کودکان را از خواب بیدار می کردیم، بیدار شدیم
[ترجمه گوگل] ما به فریاد زدن یک نوزاد خندیدیم
- I find these strange abstract paintings somewhat jarring.
[ترجمه ترگمان] من این تابلوهای انتزاعی عجیب را تا حدی jarring می یابم
[ترجمه گوگل] من این نقاشی های انتزاعی عجیب و غریب را به طرز شگفت انگیزی پیدا می کنم

• grating, discordant, dissonant; nerve-racking, irritating; shaking, jolting; conflicting, opposing
something that is jarring irritates or upsets you, often because it seems strange or unsuitable in its surroundings.
see also jar.

مترادف و متضاد

discordant


Synonyms: unharmonious, grating, rasping, clashing, harsh, loud, shrill


jolting


Synonyms: bumpy, rough, shaking, unsettling, agitating, disconcerting, uneven, bouncy, jouncy, jumpy, wobbly, crushing, smashing, jerky, rocky, staggering, jiggly, wiggly


Antonyms: firm, smooth, steady


جملات نمونه

1. some old tapes produce a jarring sound
برخی نوارهای کهنه ی موسیقی صدای گوشخراشی می دهند.

2. Two of them had been jarring with each other.
[ترجمه ترگمان]دو تن از آن ها با یکدیگر درگیر شده بودند
[ترجمه گوگل]دو نفر از آنها با همدیگر بودند

3. The only jarring note was the cheap modern furniture.
[ترجمه ترگمان]تنها یادداشت تکان دهنده، اثاثه نو مدرن بود
[ترجمه گوگل]تنها یادداشت مدرن مبلمان مدرن ارزان بود

4. Her comments on future policy introduced a jarring note to the proceedings.
[ترجمه ترگمان]نظرات او در مورد سیاست آینده، یادداشت jarring را به روند کار معرفی کرد
[ترجمه گوگل]نظرات او در مورد سیاست های آینده، یک یادداشت خالی برای پرونده ها را معرفی کرد

5. They've been jarring at each other since last night.
[ترجمه ترگمان]از دیشب به هم jarring
[ترجمه گوگل]آنها شب گذشته از یکدیگر جدا شده بودند

6. There was a jarring note of triumph in his voice.
[ترجمه ترگمان]حالتی حاکی از پیروزی در صدایش بود
[ترجمه گوگل]یک ضرب المثلی از پیروزی در صدای او وجود داشت

7. One more jarring landing on an injury that would have sent football players four times her size hobbling to the bench.
[ترجمه ترگمان]ضربه دیگری به ضربه ای وارد شد که بازیکنان فوتبال را چهار بار در حالی که در حال حرکت بودند به نیمکت می فرستاد
[ترجمه گوگل]یک فرود اضطراری برای صدمه زدن به بازیکنان فوتبال که چهار بار آن را به اندازه نیمکت نشاندند

8. One jarring blow crushed it all.
[ترجمه ترگمان]یک ضربه شدید همه را خرد کرد
[ترجمه گوگل]یک ضربه لرزان تمام شد

9. Then his outline moved upright, a jarring elastic shape like cartoon smoke gone mad.
[ترجمه ترگمان]سپس طرح کلی او به سمت راست حرکت کرد، شکلی که مانند دود کارتونی دیوانه شده بود
[ترجمه گوگل]سپس طرح خود را به سمت راست حرکت داد، یک شکل الاستیک جادویی مانند دود کارتونی که از بین رفته بود

10. But then came the jarring moment, as breaking news intruded.
[ترجمه ترگمان]اما آن وقت، همان لحظه، همان طور که خبر breaking وارد شده بود، به راه افتاد
[ترجمه گوگل]اما بعد از آن، لحظات جالبی به وقوع پیوست

11. In the context of this chapter, Dore's comments strike a jarring note.
[ترجمه ترگمان]در متن این فصل، نظرات Dore به یک یادداشت تکان دهنده دست می زنند
[ترجمه گوگل]در متن این فصل، نظرات داور به یک ضرب المثل دروغین اعتصاب می کنند

12. Second, he navigated his way through complicated channels and delicate shoals without any jarring note.
[ترجمه ترگمان]دوم، راه خود را از طریق کانال های پیچیده و دسته های کوچک بدون لرزش، هدایت کرد
[ترجمه گوگل]دوم، او راه خود را از طریق کانال های پیچیده و shoals ظریف بدون هیچ یادداشت jarring حرکت کرد

13. He jerked his head, and I was hit by a jarring chill.
[ترجمه ترگمان]سرش را تکان داد و من با سرمای شدید به او برخورد کردم
[ترجمه گوگل]او سرش را تکان داد و من با یک چرت زدن ضربه زدم

14. Branches scraping the truck again, a grinding downshift into first: and the truck jarring itself over dirt.
[ترجمه ترگمان]شاخه ها دوباره کامیون را خراش می دادند و شاخه ها را به زمین می کوبیدند؛ و کامیون خود را روی خاک سنگینی می کرد
[ترجمه گوگل]شاخه ها مجددا کامیون را خرد می کنند و به سمت پایین حرکت می کنند و کامیون خود را بر روی خاک می چسبانند

پیشنهاد کاربران

گوش خراش
the childrens were fighting together during the
car trip and their argument became so jarring to their parents.


کلمات دیگر: