کلمه جو
صفحه اصلی

cycle


معنی : دوره، دور، چرخ، چرخه، سیکل، دوره گردش، یک سری داستان درباره یک موضوع، چرخه زدن، سوار دوچرخه شدن
معانی دیگر : گردش، حلقه، طوق، طوقه، دوران، گاه، زمان، زمانه، عصر، روزگار، دایره، پرهون، (ادبیات و اسطوره و غیره) کلیات، مجموعه، دوره ی کامل، دارای چرخه یا گردش بودن، چرخه دار بودن، چرخیدن، دوره دار بودن، دور کامل زدن، (دوچرخه یا سه چرخه یا موتورسیکلت) سوار شدن، سواری کردن، راندن، زنجیره (ی رویدادها یا پدیده ها)، سه چرخه، موتورسیکلت، (نجوم - قدیمی) مدار، (برق) سیکل، پریود، تناوب، گاهواری، vt :بصورت دورانی یامتناوب ظاهر شدن

انگلیسی به فارسی

چرخه، دوره، تناوب، چرخه زدن، سیکل


دور، دوره گردش، چرخ، سیکل، یک سری داستان درباره‌ی یک موضوع، به‌صورت دورانی یا متناوب ظاهر شدن، سوار دوچرخه شدن


چرخه، سیکل، دوره، دور، چرخ، دوره گردش، یک سری داستان درباره یک موضوع، چرخه زدن، سوار دوچرخه شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a circle of events that repeats in a regular pattern.
مشابه: circle

- The children made posters showing the cycle of the seasons in a year.
[ترجمه ترگمان] این کودکان پوسترهایی از چرخه فصول را در سال نشان می دادند
[ترجمه گوگل] بچه ها پوستر هایی را نشان دادند که چرخه فصول سال را نشان می دادند
- Evaporation and condensation are parts of the water cycle.
[ترجمه ترگمان] چگالش و چگالش قسمت هایی از چرخه آب هستند
[ترجمه گوگل] تبخیر و تراکم بخشی از چرخه آب است
- Frequency of an electrical current is indicated in cycles per second.
[ترجمه ترگمان] فرکانس جریان الکتریکی در چرخه های ثانیه مشخص می شود
[ترجمه گوگل] فرکانس جریان الکتریکی در سیکل در ثانیه نشان داده شده است

(2) تعریف: the time interval required for such a sequence to occur; periodicity.
مشابه: period

- I looked at a magazine during the wash cycle.
[ترجمه ترگمان] من در طول چرخه شستشو به یک مجله نگاه کردم
[ترجمه گوگل] من در طول دوره شستشوی مجله نگاه کردم

(3) تعریف: a long time; age; era.
مشابه: age

(4) تعریف: a bicycle, unicycle, motorcycle, or the like.
مشابه: bicycle

- We saw an exhibit of cycles from the 1920s in the science and industry museum.
[ترجمه ترگمان] ما شاهد برگزاری نمایشگاه از دهه ۱۹۲۰ در موزه علوم و صنعت بودیم
[ترجمه گوگل] ما نمایشگاه چرخه های 1920 در موزه علم و صنعت را دیدیم

(5) تعریف: a series of literary or musical works on a central theme.

- a cycle of poems
[ترجمه ترگمان] یک چرخه از اشعار
[ترجمه گوگل] یک دوره از اشعار
- a song cycle
[ترجمه ترگمان] یک چرخه آواز
[ترجمه گوگل] یک چرخه آهنگ
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cycles, cycling, cycled
(1) تعریف: to move in or pass through cycles.
مشابه: alternate, rotate

- The man grew more lonely as the seasons cycled past.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که این مرد در خیابان cycled more
[ترجمه گوگل] وقتی که فصلی گذشته بود، این مرد بیشتر تنهایی می کرد

(2) تعریف: to travel by means of a bicycle, motorcycle, or the like.
مشابه: bicycle, roll

- The clown cycled around the circus ring.
[ترجمه ترگمان] به دور زدن حلقه سیرک نگاه کرد
[ترجمه گوگل] دلقک دور زنجیر سیرک چرخید
- Let's cycle around the park.
[ترجمه ترگمان] بیایید دور پارک چرخ بزنیم
[ترجمه گوگل] بیایید چرخه اطراف پارک

• series (of poems, stories, etc.); recurring period of time; long period of time
ride a bicycle
if you cycle, you ride a bicycle.
a cycle is a bicycle or a motorcycle.
a cycle is also a series of events that is repeated again and again, always in the same order.
in an electrical, electronic, or mechanical process, a cycle is a single complete series of movements.
a cycle of songs or poems is a series of them, intended to be performed or read one after the other.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] چرخه، سیکل
[عمران و معماری] دوره - سیکل - دور - چرخه
[کامپیوتر] چرخه، سیکل یک نوسان از ساعت پردازنده ی مرکزی کامپیوتر، کوتاهترین گامی که عملیات کامپیوتری می تواند در آن تقسیم شود . وقتی دو یا چندین برنامه به طور همزمان در حال اجرا باشند. گفته می شود که برای چرخه های ساعت رقابت می کنند . - حلقه ؛ دور ؛ چرخه
[برق و الکترونیک] چرخه، سیکل 1. توالی کاملی از مقادیری که هر کمیت متناوب به خود می گیرد و شامل رسیدن به اوج ردر یک جهت بازگشت به صفر، رفتن به اوج در جهت مخالف، و بازگشت به صفر است. تعداد چرخه ها در یک ثانیه بسامد نامیده می شود. 2. مجموعه ای از عملیات که متناوباً تکرار می شود. 3. اجرای ماشین در یک سیکل کاری . - دوره، چرخه
[مهندسی گاز] دور، دوره
[زمین شناسی] حلقه (دیرین شناسی): الف) حلقه ای از بخش ها در هسته و کولولیتها. ب) یک دسته از دیواره ها یا شاخکها با سن مشابه در یک مرجان.
[نساجی] سیکل - دوره - دور - چرخش - چرخه
[ریاضیات] دور
[خاک شناسی] چرخه
[آب و خاک] چرخه

مترادف و متضاد

era, phase


دوره (اسم)
space, course, age, era, period, term, cycle, set, periodicity, periphery, stretch, spell, circuit, stadium, epoch, felly

دور (اسم)
cycle, circle, revolution, race, wheel, orbit, circuit, meander

چرخ (اسم)
loop, rhomb, cycle, turn, axle, wheel, cart, flywheel, wimple, gyrostabilizer, kestrel, trindle, strophe, truckle

چرخه (اسم)
cycle, axle

سیکل (اسم)
cycle, degree

دوره گردش (اسم)
cycle

یک سری داستان درباره یک موضوع (اسم)
cycle

چرخه زدن (فعل)
cycle

سوار دوچرخه شدن (فعل)
cycle

Synonyms: aeon, age, alternation, chain, circle, circuit, course, eon, isochronism, loop, orbit, period, periodicity, revolution, rhythm, ring, rotation, round, run, sequel, sequence, series, succession, wheel


جملات نمونه

1. business cycle
دوران (یا چرخه ی) اقتصادی

2. duty cycle
چرخه ی کار،چرخه ی کارایی

3. life cycle
چرخه ی زندگی

4. menstrual cycle
دوره قاعدگی

5. the cycle of a year's seasons
گردش فصل های سال

6. the cycle that begins with birth and ends with death
چرخه ای که از تولد آغاز و به مرگ ختم می شود

7. memory cycle
(کامپیوتر) چرخه ی حافظه

8. a sonnet cycle
مجموعه ی غزلیات

9. the charlemagne cycle
چرخه ی افسانه های شارلمان

10. i decided to cycle into town
تصمیم گرفتم سواره (دوچرخه یا موتورسیکلت) به شهر بروم.

11. I never cycle up that hill it's too steep.
[ترجمه how ?] من هرگز از آن تپه بالا { با دوچرخه } نمی روم , خیلی شیب دارد.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت این تپه را بزرگ نکرده ام، خیلی تند است
[ترجمه گوگل]من هرگز آن تپه را شتاب نمی دهم که خیلی شیب دار است

12. Her latest stunt is riding a motor cycle through a ring of flames.
[ترجمه ترگمان]آخرین شیرین کاری او در حال چرخش موتور در میان حلقه ای از شعله های آتش است
[ترجمه گوگل]آخرین شیرین کاری او یک حلقه از شعله های آتش است

13. My cycle is broken, so I shall have to walk.
[ترجمه رضوان اسدی] چرخه من خراب شده ، پس باید پیاده بروم
[ترجمه ترگمان]چرخه من شکسته، بنابراین باید راه بروم
[ترجمه گوگل]چرخه من شکسته است، بنابراین باید پیاده روی کنم

14. We're going for a cycle ride this afternoon.
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر به گردش خواهیم رفت
[ترجمه گوگل]ما در این بعدازظهر به دنبال چرخه سواری هستیم

15. We need to break the cycle of poverty and crime in the inner cities.
[ترجمه ترگمان]ما باید چرخه فقر و جنایت در درونشهرها را بشکنیم
[ترجمه گوگل]ما باید چرخه فقر و جرم و جنایت را در شهر های داخلی شکست دهیم

16. The pedals of a cycle are attached to a crank.
[ترجمه ترگمان]پدال های یک چرخه به یک دسته متصل می شوند
[ترجمه گوگل]پدال های یک چرخه به یک میل لنگ وصل می شود

17. Cycle across America? Sounds a bit dodgy to me.
[ترجمه ترگمان]چرخه در آمریکا؟ به نظر من که یه ذره مشکوکه
[ترجمه گوگل]چرخه در سراسر آمریکا؟ به نظر می رسد کمی devgy به من

18. It's easier to cycle with the wind behind you.
[ترجمه ترگمان]دور شدن با باد پشت سر شما آسان تر است
[ترجمه گوگل]آسانتر است که با باد پشت سرتان چرخه داشته باشید

19. The long cycle ride exhausted her.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه سواری طولانی او را خسته کرد
[ترجمه گوگل]رانندگی طولانی مدت او را خسته کرده است

20. The business cycle is a series of peaks and troughs.
[ترجمه ترگمان]چرخه تجاری مجموعه ای از قله ها و troughs است
[ترجمه گوگل]چرخه تجاری یک سری از قله ها و چاه است

21. There was a cycle path running along this side of the wall, right at its base.
[ترجمه ترگمان]یک مسیر چرخه در امتداد این طرف دیوار وجود داشت که درست در پایه آن قرار داشت
[ترجمه گوگل]راه چرخه ای در حال اجرا در امتداد این سمت دیوار، درست در پایه آن بود

one thousand cycles per minute

هزا دور در دقیقه


the cycle of a year's seasons

گردش فصل‌های سال


life cycle

چرخه‌ی زندگی


business cycle

دوران (یا چرخه‌ی) اقتصادی


The cycle that begins with birth and ends with death.

چرخه‌ای که از تولد آغاز و به مرگ ختم می‌شود.


a sonnet cycle

مجموعه‌ی غزلیات


the Charlemagne cycle

چرخه‌ی افسانه‌های شارلمان


Hot water is cycled back into the motor.

آب گرم دوباره به درون موتور بازگردانده می‌شود.


Prosperity goes cycling on from generation to generation.

رونق از نسلی به نسل دیگر می‌گردد.


I decided to cycle into town.

تصمیم گرفتم سواره (دوچرخه یا موتورسیکلت) به شهر بروم.


I love swimming and cycling.

من عاشق شنا و (دوچرخه) سواری هستم.


پیشنهاد کاربران

راندن

دوچرخه سواری

دوچرخه سواری کردن

راندن دوچرخه. . . سوار دوچرخه شدن. . . riding. . . گردش. . . حلقه

دوچرخه سواری - سیکل - راندن

سواری

چرخه
فرآیند

مرحله

حلقه/ چرخه/ دوره

رکعت مثلا نماز دو رکعتی � two_cycle prayer

مجموعه

چرخال = چَرخ ال.

a group of events which happen in a particular order
گروهی از رویدادها که به ترتیب خاصی اتفاق می افتند


کلمات دیگر: