کلمه جو
صفحه اصلی

conformity


معنی : متابعت، انطباق، مطابقت، پیروی، هم نوایی، پیروی از رسوم یا عقاید
معانی دیگر : همسانی، همدیسی، همسازی، توافق، تطابق، مشابهت، همرنگی (با جماعت)، دنباله روی

انگلیسی به فارسی

انطباق، پیروی از رسوم یا عقاید، هم‌نوایی


انطباق، مطابقت، پیروی، متابعت، هم نوایی، پیروی از رسوم یا عقاید


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: conformities
(1) تعریف: accordance or compliance with a standard or norm.
مترادف: accordance, compliance
متضاد: aberration, nonconformity
مشابه: accord, concordance, concurrence, conformation, decency

- They will make sure there is conformity to the new tax regulations.
[ترجمه ترگمان] آن ها مطمئن خواهند شد که انطباق با مقررات جدید مالیاتی وجود دارد
[ترجمه گوگل] آنها اطمینان حاصل می کنند که مقررات مالیاتی جدید مطابق است

(2) تعریف: agreement or similarity in appearance or character; correspondence.
مترادف: correspondence
متضاد: divergence
مشابه: accord, agreement, concurrence, conformation, harmony, similarity

- She dresses in conformity with her peers.
[ترجمه مینا] او مطابق همسالانش لباس می پوشد.
[ترجمه ترگمان] او با همسالان خود سر و کار دارد
[ترجمه گوگل] او با همسالانش لباس می زند

• acting in accordance with prevailing norms or standards; correspondence in form or character, agreement, compliance
conformity is behaviour, thought, or appearance that is the same as that of most other people.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] هماهنگی - همشیبی
[مهندسی گاز] همسانی
[ریاضیات] مطابقت، همنوایی، هم شکلی
[خاک شناسی] همخوانی لایه ای
[روانپزشکی] سازشکاری، همنوا شدن با دیگران. بطور کلی یعنی تمایل به اینکه شخص اجازه دهد افکار، گرایش ها، اعمال و ادراکات مسلط بر جامعه قرار بگیرد.

مترادف و متضاد

correspondence, harmony


Antonyms: difference, fight, noncomformity, refusal


compliance


متابعت (اسم)
accordance, following, conformance, conformity, obedience

انطباق (اسم)
coincidence, adaptation, conformity, synchrony, synchronism, parallax, self-identity

مطابقت (اسم)
comparison, concord, conformity, similarity, correspondence, concordance

پیروی (اسم)
following, conformance, conformity, discipleship, subjection

هم نوایی (اسم)
conformance, conformity, homophony, symphony

پیروی از رسوم یا عقاید (اسم)
conformity

Synonyms: acquiescence, allegiance, assent, consent, conventionality, docility, obedience, observance, orthodoxy, resignation, submission, willingness


Synonyms: accord, affinity, agreement, coherence, conformance, congruity, consistency, consonance, likeness, resemblance, similarity


Antonyms: disagreement, discord, nonconformity


جملات نمونه

1. pressure toward conformity
فشار برای هم نواسازی

2. today¨s society imposes conformity
اجتماع امروزی همنوایی را تحمیل می کند.

3. Was his action in conformity with the law?
[ترجمه ترگمان]آیا کار او با قانون انجام شده بود؟
[ترجمه گوگل]اقدام او در مطابقت با قانون بود؟

4. The prime minister is, in conformity with the constitution, chosen by the president.
[ترجمه مریم] نخست وزیر مطابق با قانون اساسی توسط رییس جمهور تعیین میگردد.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر مطابق با قانون اساسی است که توسط رئیس جمهور انتخاب شده است
[ترجمه گوگل]نخست وزیر، مطابق با قانون اساسی است که توسط رییس جمهور انتخاب شده است

5. The procedure is in strict conformity with standard international practices.
[ترجمه ترگمان]این روش مطابق با روش های استاندارد بین المللی است
[ترجمه گوگل]این روش مطابق با شیوه های استاندارد بین المللی است

6. We work to ensure conformity with the customer's wishes.
[ترجمه ترگمان]ما برای تضمین انطباق با خواسته های مشتری کار می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای اطمینان از انطباق با خواسته های مشتری کار می کنیم

7. It's depressing how much conformity there is in such young children.
[ترجمه ترگمان]بسیار ناراحت کننده است که در چنین کودکان چه میزان انطباق وجود دارد
[ترجمه گوگل]این افسردگی چگونگی انطباق در چنین بچه های کوچک است

8. Order and group conformity through bureaucratic systematization became the rule of the day; disobedience and open rebellion the rare exception.
[ترجمه ترگمان]نظم و پیروی گروهی از طریق سیستم بروکراتیک، قاعده روز را به خود گرفت؛ نافرمانی و شورش علنی یک استثنا نادر را
[ترجمه گوگل]نظم و انطباق گروهی از طریق سیستماتیک بوروکراتیک به حاکمیت روز تبدیل شد نافرمانی و شورش باز استثنای نادر

9. I think the reward for conformity is that everyone likes you except yourself. Rita Mae Brown
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که پاداش این است که همه شما را دوست دارند بجز خودتان ری تا می براون
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم پاداش برای انطباق این است که همه شما را به جز خودتان دوست دارد ریتا مایه براون

10. This contact made him study the issue of conformity to the established church.
[ترجمه ترگمان]این تماس باعث شد که وی موضوع انطباق با کلیسای تاسیس یافته را مورد مطالعه قرار دهد
[ترجمه گوگل]این تماس او را به مسئله انطباق با کلیسای ساخته شده مطالعه کرد

11. Under certain conditions, conformity thus assumes an understandable significance.
[ترجمه ترگمان]در شرایط خاص، انطباق مفهوم قابل فهمی را فرض می کند
[ترجمه گوگل]در شرایط خاص، مطابق با این، اهمیت قابل فهم قابل درک است

12. At best, this organization achieves a grudging, superficial conformity to officially sanctioned patterns of thought and action.
[ترجمه ترگمان]در بهترین حالت، این سازمان، انطباق سطحی، سطحی با الگوهای مورد تایید رسمی اندیشه و عمل را به دست می آورد
[ترجمه گوگل]در بهترین حالت، این سازمان به انزوا و انطباق سطحی با الگوهای رسمی تفکر و عمل تحمیل می شود

13. For them the key to societal continuity is conformity due to learnt rules of conduct.
[ترجمه ترگمان]برای آن ها کلید پیوستگی اجتماعی رعایت قوانین رفتاری است
[ترجمه گوگل]برای آنها کلید پیوستگی اجتماعی مطابق با قوانین آموخته شده رفتار است

Today¨s society imposes conformity.

اجتماع امروزی هم‌نوایی را تحمیل می‌کند.


پیشنهاد کاربران

conformity ( روان شناسی )
واژه مصوب: هم نوایی 1
تعریف: رفتار اجتماعی که از الگوهای مرسوم و متداول پیروی می کند

هماهنگ

سازگاری خواهی

پیروی

سازگاری ، سرنهادگی

سازش پذیری


سر سپردگی

تبعیت / پیروی / انطباق

یک ریختی
همریختی
همسانی

Conformity ( noun ) = پیروی٬ دنباله روی٬ هماهنگی

مثال:
It's depressing how much conformity there is in such young children.
تاسف آور است که چقدر این جوانان دنباله رو همدیگر هستند
The prime minister is, in conformity with the constitution, chosen by the president.
در راستای قانون اساسی رییس جمهور نخست وزیر را انتخاب می کند.

نکته: اصطلاح in conformity with به معنای ( در راستای ) و ( طبق ) و ( مطابق با ) هست.

فرمانبرداری


کلمات دیگر: