کلمه جو
صفحه اصلی

chronometer


معنی : زمان سنج، کرونومتر، گاه شمار، وقتنگار، گاه نگار
معانی دیگر : (ساعت بسیار دقیق برای زمان سنجی مسابقات و تجربیات علمی و غیره) گاه سنج، ثانیه شمار

انگلیسی به فارسی

زمان‌سنج، گاه‌شمار، کرونومتر، وقت‌نگار، گاه‌نگار


کرونومتر، زمان سنج، گاه شمار، وقتنگار، گاه نگار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: chronometric (adj.), chronometrical (adj.), chronometrically (adv.)
• : تعریف: a clock or other timepiece designed to keep time with exceptional precision.

• instrument designed for the exact measurement of time

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] زمان سنج، ثانیه شمار
[زمین شناسی] زمان سنج، ثانیه سنج
[ریاضیات] زمان سنج، کرونومتر

مترادف و متضاد

زمان سنج (اسم)
chronometer, timer, clock, chronoscope

کرونومتر (اسم)
chronometer, stopwatch

گاه شمار (اسم)
chronometer, chronoscope, timepiece

وقتنگار (اسم)
chronometer

گاه نگار (اسم)
chronometer

جملات نمونه

1. A chronometer is hidden within all words, and in each length of nucleic acid.
[ترجمه ترگمان]یک زمان سنج در تمام کلمات، و در هر طول اسید نوکلئیک پنهان است
[ترجمه گوگل]یک سنجش ساعت در تمام کلمات و در هر طول اسید نوکلئیک پنهان است

2. The maritime chronometer took Britain to pre-eminence in safe navigation and helped secure the empire.
[ترجمه ترگمان]زمان سنج دریا بریتانیا را به پیش از برتری در دریانوردی ایمن برد و به تامین امنیت امپراطوری کمک کرد
[ترجمه گوگل]کرونومتر دریایی بریتانیا را به عنوان نخست وزیر در ناوبری امن و به ایمنی امپراتوری کمک کرد

3. The chronometer confirmed his flying time since the aerial refuelling over Omsk, tallying with the covered distance on the on-board computer.
[ترجمه ترگمان]زمان سنج زمان پرواز خود را از زمان سوخت گیری هوایی بر فراز اومسک، تطبیق با فاصله پوشش داده شده روی کامپیوتر روی صفحه، تایید کرد
[ترجمه گوگل]زمان سنج هواپیما زمان خود را از زمان پر کردن هواپیما در امسک تایید کرد، و با فاصله پوشش داده شده بر روی کامپیوتر در حال اجرا بود

4. It is use in navigation, chronometer, and weather and so on.
[ترجمه ترگمان]این کار در ناوبری، زمان سنج و آب و هوا و غیره استفاده می شود
[ترجمه گوگل]این استفاده در ناوبری، کرونومتر و هوا و غیره است

5. Ancient chronometer glossary is a weak part in the study of ancient Chinese glossary.
[ترجمه ترگمان]glossary chronometer باستان یک بخش ضعیف در مطالعه فرهنگ لغات باستانی چینی است
[ترجمه گوگل]واژه نامه ی کروموزوم باستان یک بخش ضعیف در مطالعه لغت نامه باستان چینی است

6. Hope the friends of chronometer and geological can calculate and determine it once again.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم دوستان chronometer و زمین شناسی بار دیگر آن را محاسبه کرده و تعیین کنند
[ترجمه گوگل]امیدواریم دوستان ساعت سنج و زمین شناسی بتوانند یک بار دیگر محاسبه و تعیین کنند

7. The chronometer - maker's expert hand plays an essential role in this process.
[ترجمه ترگمان]دست کارشناس chronometer - نقشی اساسی در این فرآیند ایفا می کند
[ترجمه گوگل]دستیار متخصص کیمیاگر نقش مهمی در این فرآیند دارد

8. James is conversant with chronometer and geography.
[ترجمه ترگمان]جیمز با زمان سنج و جغرافیا آشنا است
[ترجمه گوگل]جیمز با زمان سنج و جغرافیا آشناست

9. Technical advances included electrolysis, the ship's chronometer, chemical processing, tool - making machines, and the water frame.
[ترجمه ترگمان]پیشرفت های فنی شامل الکترولیز، the کشتی، پردازش مواد شیمیایی، ماشین های ساخت ابزار و کادر آبی می شود
[ترجمه گوگل]پیشرفت های فنی شامل الکترولیز، کرونومتر کشتی، پردازش شیمیایی، ابزار ساخت ماشین آلات و قاب آب بود

10. Thacker had considered this problem at great length when testing his chronometer.
[ترجمه ترگمان]Thacker پس از امتحان chronometer این مشکل را به تفصیل در نظر گرفته بود
[ترجمه گوگل]در طول آزمایش سنجش خود، Thacker با توجه به این مشکل بزرگ بود

11. In I 779 he created a sensation with a pocket chronometer, called No. 3
[ترجمه ترگمان]در واقع او یک احساسی را با یک ساعت جیبی درآورد و زنگ ساعت سه را زد
[ترجمه گوگل]در سال 779 او با یک سنجنده جیبی، نام شماره 3 را ایجاد کرد

12. One was its glass house-the vacuum chamber that shielded the chronometer from troubling changes of atmospheric pressure and humidity.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها خانه شیشه ای آن بود - اتاق خلا که زمان سنج را از تغییرات فشار اتمسفر و رطوبت محافظت می کرد
[ترجمه گوگل]یکی از آن خانه شیشه ای بود - محفظه خلاء که کرونومتر را از تغییرات ناشی از فشار و رطوبت هوا محافظت می کرد

13. The brake of the starting block shall be released by the electronic system which simultaneously triggers the chronometer.
[ترجمه ترگمان]در سیستم الکترونیکی که به طور همزمان زمان سنج را تحریک می کند، ترمز سیستم شروع باید آزاد شود
[ترجمه گوگل]ترمز بلوک شروع باید توسط سیستم الکترونیکی آزاد شود که به طور همزمان باعث می شود زمان سنج

14. And an ytterbium the potential to be even more accurate and stable than the cesium chronometer.
[ترجمه ترگمان]و این قابلیت را دارد که حتی دقیق تر و ثابت از the cesium باشد
[ترجمه گوگل]و یتربیوم بالقوه است که حتی دقیق تر و پایدارتر از زمان سنج سزیم باشد

پیشنهاد کاربران

chronometer ( فیزیک )
واژه مصوب: زمان‏سنج
تعریف: ساعت بسیار دقیقی که معمولاً برای اندازه‏گیری مدت زمان یک رویداد به کار می‏رود|||* مصوب فرهنگستان اول


کلمات دیگر: