کلمه جو
صفحه اصلی

bush


معنی : بته، بوته، شاخ و برگ
معانی دیگر : (گیاه کوتاهی که به جای یک ساقه ی اصلی چندین ساقه ی گسترنده دارد) گیاه پرپشت، بیاره، هرچیز شبیه بته، بته مانند (به ویژه دم جانور اگر پرپشت و فرچه مانند باشد)، جاروبکی، جاروبک مانند، فرچه مانند، (معمولا با: the) بوته زار وحشی، سرزمین پربته و رام نشده و بی ساکن، جنگل، جای دور افتاده، (مانند بته) پرپشت و گسترده شدن یا بودن، بته زار، جای پوشیده از بته، تیماس، (خودمانی) ریش (به ویژه اگر بلند و پرپشت باشد)، (مهجور) میخانه، (مهجور) شاخه ی پاپیتال که سابقا نشان شراب بود و بر تابلوی میخانه ها می کشیدند، با بته آراستن یا پوشاندن یا احاطه کردن، (امریکا - خودمانی) ناپیشه کار و ناشی، بی ارزش، ناچیز، (مکانیک)، بوش، آستر (فلزی یا پلاستیکی)، لایی، غلاف، غلافک، شا  وبرگ

انگلیسی به فارسی

بوته، بته، شاخ‌وبرگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: bushlike (adj.)
(1) تعریف: a low plant having many woody branches; shrub.
مترادف: shrub, shrubbery
مشابه: growth, scrub, tree, underbrush, undergrowth

(2) تعریف: a thick mass or growth of bushes.
مترادف: brush, shrubbery, thicket
مشابه: bramble, brier, scrub, underbrush, undergrowth

(3) تعریف: an area of uncultivated, mostly uninhabited land, usu. covered densely with bushes or other plants (usu. prec. by the).
مترادف: wild
مشابه: brush, plain, prairie, range, scrub
اسم ( noun )
(1) تعریف: a lining, usu. of metal, that is used in machines to reduce friction.

(2) تعریف: a bushing.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bushes, bushing, bushed
• : تعریف: to provide with a bush or bushing.

• family name; george walker bush (born 1946), 43rd president of the united states (2001-), former governor of texas, son of george herbert walker bush; george herbert walker bush (born 1924), 41st president of the united states (1989-1993)
perennial plant which has woody stems and branches and ranges in height from very low to the size of a small tree, shrub; wilderness, outback; tuft; minor league
a bush is a plant which is like a very small tree.
the wild parts of some hot countries are referred to as the bush.
if you say `don't beat about the bush', you mean that you want someone to tell you something immediately and directly rather than trying to avoid doing so.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] بوش، پوسته
[زمین شناسی] بوته، بوته زار، شاخوبرگ بوش : استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم می شود.
[نساجی] بوش - سیلندر - لوله کوتاه با سطح داخلی صیغلی مورد مصرف در صنعت
[ریاضیات] بوش زدن، بوش انداختن، بوش

مترادف و متضاد

بته (اسم)
test, bosk, bush

بوته (اسم)
bramble, test, check, bosk, bush, underbrush, shrub, heath, herb, bosket, brushwood

شاخ و برگ (اسم)
bush, foliage, herbage, tod

shrubs; woodland


Synonyms: backcountry, backwoods, boscage, bramble, briar, brush, chaparral, creeper, forest, hedge, hinterland, jungle, outback, plant, scrub, scrubland, shrubbery, the wild, thicket, vine, wilderness


جملات نمونه

1. a bush doctor
دکتری که در جای دور افتاده طبابت می کند

2. a bush of hair
(یک دسته) موی پرپشت

3. a strawberry bush
بته ی توت فرنگی

4. a thorny bush
بته ی پر خار و خسک

5. beat around the bush
به اصل مطلب نپرداختن،منظور خود را بیان نکردن،صغری کبری چیدن

6. beat around (about) the bush
به مطلب اصلی نپرداختن،اطاله ی سخن کردن،منظور از کلام را نگفتن،طفره رفتن

7. creatures living in the dense bush
موجوداتی که در جنگل انبوه زندگی می کنند

8. i don't know why this bush does not bloom
نمی دانم چرا این بته گل نمی دهد.

9. nobody but natives live in the bush
کسی جز بومیان در بیشه زار وحشی زندگی نمی کند.

10. a bird in the hand is worth two in the bush
سیلی نقد به از حلوای نسیه

11. to graft a branch of a white rose to a red rose bush
یک شاخه رز سفید را به بته ی رز قرمز پیوند زدن

12. Luckily a bush broke his fall.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه یکی از بوته ها سقوط کرد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه یک بوش سقوط کرد

13. He snapped a twig off a bush.
[ترجمه ترگمان]شاخه درختی را از بوته بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او یک بوته را برداشت

14. Don't beat around the bush, come straight to the point!
[ترجمه ترگمان]اطراف بوته را نزنید، مستقیم برو سر اصل مطلب
[ترجمه گوگل]در اطراف بوش نفوذ نکنید، مستقیما به نقطه ای بروید!

15. The bush telegraph tells me you're likely to become our new president, John.
[ترجمه ترگمان]\"جان\" به من می گوید که به احتمال زیاد رئیس جمهور جدید ما خواهد شد
[ترجمه گوگل]تلگراف بوش به من می گوید که شما احتمالا تبدیل به رئیس جمهور جدید ما، جان است

16. There's sb. lurking behind that bush.
[ترجمه ترگمان]sb وجود داره پشت اون بوته قایم شده …
[ترجمه گوگل]sb وجود دارد پشت سر آن بوش خیره کننده است

17. Her horse shied violently at a gorse bush.
[ترجمه ترگمان]اسبش به شدت در بوته خلنگ زار عقب نشینی کرد
[ترجمه گوگل]اسب او را به شدت در یک بوته گرسنگی خیره کرد

Roses grow on bushes.

گل محمدی روی بته می‌روید.


a strawberry bush

بته‌ی توت فرنگی


a bush of hair

(یک دسته) موی پرپشت


bushes of black smoke

توده‌هایی از دود سیاه


Creatures living in the dense bush.

موجوداتی که در جنگل انبوه زندگی می‌کنند.


A bush doctor.

دکتری که در جای دورافتاده طبابت می‌کند.


Nobody but natives live in the bush.

کسی جز بومیان در بیشه‌زار وحشی زندگی نمی‌کند.


His eyebrows bushed together.

ابروهای پرپشت او به هم وصل بودند.


don't beat around the bush; say you want to borrow more money!

صغری کبری نچین؛ بگو می‌خواهم دوباره پول قرض کنم!


اصطلاحات

beat around the bush

به اصل مطلب نپرداختن، منظور خود را بیان نکردن، صغری کبری چیدن


پیشنهاد کاربران

Bit around the bush
طفره رفتن

شونه خالی کردن

سرزمین وحشی و دور افتاده

مسواک

بوته، درختچه

بوته

دوتا از مهمترین معناهاش :
۱. بوته - بُتّه
۲. پشم - چخت - public hair ( موی آلت تناسلی )

علف های خشک که برای آتش گرفتن خیلی مساعد هستن .
به لری بهشون میگیم چخچیله 😅

یاتاقان مالشی ، یاتاقان سُرشی ، یاتاقان لغزشی

bush ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: بوته 1
تعریف: هر رستنی چوبی کوچک تر از درختچه


کلمات دیگر: