معنی : پیوستن، متصل کردن، عطف کردن، بستن، وصل کردن، مربوط کردن، باهم متصل کردن
معانی دیگر : وصل کردن یا شدن، همبند کردن یا شدن، جفت کردن یا شدن، مرتبط کردن یا شدن، متصل کردن یا شدن، وابسته دانستن، مرتبط پنداشتن، رابطه(ی منطقی یا طبیعی) داشتن، وابسته بودن، تداعی داشتن، (تلفن) رابطه برقرار کردن، (ترن و اتوبوس و غیره) با هم تلاقی داشتن (به طوری که مسافران بتوانند از یکی به دیگری بروند)، (عامیانه - ورزش) زدن (توپ و غیره)، امتیاز آوردن، (برق) به پریز یا برق وصل کردن یا زدن، (رادیو و کامپیوتر و غیره را) به شبکه وصل کردن، (عامیانه) به هدف رسیدن، نایل شدن، کامیاب شدن، موفق شدن