معنی : قطع، برش، جوی، معبر، بریدگی، مقطع، شکاف، کانال، چاک، تخفیف، مخروط، بریده، چاک چاک، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، قطع کردن
معانی دیگر : بریدن (بریدگی ایجاد کردن یا سوراخ کردن)، شکافتن، (بریدن و جدا کردن یا بخش کردن) قطع کردن، گسلاندن، انداختن، قطع شدن، برداشت کردن، درو کردن، شکستن، کسر کردن، کوتاه کردن، حذف کردن، دندان درآوردن، (احساسات کسی را) جریحه دار کردن، زخم زبان زدن، توهین، درشتی، رد شدن، (ورق بازی) بر زدن، کات کردن، کوپ کردن، برتختی زدن، (عامیانه) بی اعتنایی کردن (برای توهین به دیگران)، (حضور دیگری را) به روی خود نیاوردن، جواب سلام ندادن، بی اعتنایی، (کلاس و کار و غیره) غیبت غیر موجه کردن، غیبت (غیرموجه)، (عامیانه) از کار انداختن، (خودمانی - صدا را) قطع کردن، (چربی و چرک و غیره) زدودن، حک کردن، کندن، سنگ بری کردن، جواهر تراشی کردن، گراور بریدن، عکس، نفوذ کردن، تند حرکت کردن، (ناگهان) تغییر جهت دادن، ویراژ دادن، برین، قاچ، چاک دار، قطع شده، شکافته، زده شده، مقطوع، کسر شده، کاشته (شده)، کاهش یافته، تخفیف یافته، برینش، کرچ، ضربه (با چیز تیز و بران)، بخش حذف شده، زخم (شمشیر و چاقو و غیره)، کاستن، کم شدگی، (دوزندگی) برش، طرح، مد، دوخت، (عامیانه) سهم، حصه، نصیب، بخش (سود یا دزدی و غیره)، رقیق کردن، آبکی کردن، اخته کردن، تخم کشیدن، (فیلمبرداری را) متوقف کردن، قطع فیلم برداری، (بخشی از فیلم را) زدن، (ناگهان از صحنه ای به صحنه ی دیگر رفتن (فیلم)، (گرامافون و غیره) صفحه پر کردن، نوار پر کردن، برش دار کردن، قیچی کردن، تراشیده (a cut diamond)، حک شده، (گیاه شناسی) شکافته، شکافدار، دندانه دار (مانند برخی برگ ها و گلبرگ ها)، (گوشت) لخت، تکه، باریکه، شقه، لشکه، لبه (ی هر چیز بریده شده)، رجوع شود به: shortcut، (مشت زنی) کات زدن، تراش دادن الماس وغیره، عبور کردن، جوی
cut(sabre)
ضربه برش( شمشیربازى) ورزش : ضربه برش