کلمه جو
صفحه اصلی

reservoir


معنی : ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب
معانی دیگر : گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (در قلم خودنویس) جوهردان، (چراغ) نفت دان، روغن دان، - دان

انگلیسی به فارسی

مخزن، آب انبار، ذخیره، مخزن اب


مخزن، ذخیره، اب انبار، مخزن اب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a place where water is collected and stored, esp. to supply a community or for agricultural purposes.

(2) تعریف: a receptacle where liquid is collected or stored.
مشابه: vessel

(3) تعریف: a large or additional supply.
مشابه: bank, mine, reserve

- He and the library are both reservoirs of knowledge.
[ترجمه ترگمان] او و کتابخانه هر دو مخازن دانش هستند
[ترجمه گوگل] او و کتابخانه هر دو مخزن دانش هستند

• large lake for storing water; container used to collect and store water; additional supply, reserve; area or location where something is stored (esp. liquid)
a reservoir is a lake used for storing water before it is supplied to people.
a reservoir is also a large amount of something that is available for use when needed, even though you may not always know that it exists.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مخزن - خزانه
[برق و الکترونیک] مخزن، انبار
[مهندسی گاز] منبع، مخزن
[زمین شناسی] مخزن،معدن - تمرکزی طبیعی از مواد جامد،مایع یاگاز درپوسته زمین یادرون ان ،درشکل واندازه ای که استحصال اقتصادی یک ماده از آن امکان پذیرباشد.
[نساجی] ذخیره کننده - مخزن - منبع
[ریاضیات] مخزن آب
[نفت] مخزن
[آب و خاک] مخزن

مترادف و متضاد

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

مخزن (اسم)
store, reservoir, storeroom, storehouse, repository, pool, cache, warehouse, depot, tank, storage, repertory, fount, magazine, watering place, depository, fountain, stank, wareroom

اب انبار (اسم)
reservoir, pool, cistern, watering place

مخزن اب (اسم)
reservoir, cistern

accumulation, repository


Synonyms: backlog, basin, cistern, container, fund, holder, lake, nest egg, pond, pool, receptacle, reserve, source, spring, stock, stockpile, storage, store, supply, tank, tarn


Antonyms: nothingness, zilch


جملات نمونه

1. my reservoir of physical energy
ذخیره ی انرژی بدنی من

2. the reservoir of a kerosene lamp
مخزن چراغ نفتی

3. his mind was a reservoir of learning
مغز او گنجینه ای از دانش بود.

4. the volume of the water reservoir
گنجایش آب انبار

5. the water is low in the reservoir
آب منبع کم شده است.

6. the controlled flow of water from the reservoir into the pipes
جریان تنظیم شده ی آب از مخزن به لوله ها

7. we have to even out the flow of water from the reservoir
باید جریان آب از انبار را یکنواخت کنیم.

8. This reservoir gives water to the whole city.
[ترجمه ترگمان]این مخزن آب را به کل شهر می دهد
[ترجمه گوگل]این مخزن به کل شهر آب می دهد

9. They breed fish in the reservoir.
[ترجمه ترگمان]آن ها ماهی ها را در دریاچه زاد و ولد می کنند
[ترجمه گوگل]آنها ماهی را در مخزن می پروراندند

10. Torrents of water gushed into the reservoir.
[ترجمه ترگمان]سیلی از آب به داخل مخزن سرازیر شد
[ترجمه گوگل]جریان آب به داخل مخزن می افتد

11. The reservoir was very low after the long drought.
[ترجمه ترگمان]دریاچه پس از خشکسالی طولانی بسیار پایین بود
[ترجمه گوگل]پس از خشکسالی طولانی، مخزن بسیار پایین بود

12. The show is a veritable reservoir of new talent.
[ترجمه ترگمان]این نمایش یک منبع واقعی استعداد جدید است
[ترجمه گوگل]این نمایش یک مخزن واقعی استعداد جدید است

13. A contractor was hired to drain the reservoir and to excavate soil from one area for replacement with clay.
[ترجمه ترگمان]یک پیمان کار برای تخلیه مخزن و حفاری خاک از یک منطقه برای جایگزینی خاک رس استخدام شد
[ترجمه گوگل]یک پیمانکار برای تخلیه مخزن و استخراج خاک از یک منطقه برای جایگزینی با خاک رس استخدام شد

14. When the reservoir becomes blocked, the only remedy lies in cleaning the entire system.
[ترجمه ترگمان]وقتی که مخزن مسدود شود، تنها درمان در تمیز کردن کل سیستم قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که مخزن مسدود می شود، تنها درمان در تمیز کردن کل سیستم است

15. The town is supplied with water from a reservoir.
[ترجمه ترگمان]شهر از یک مخزن آب تامین می شود
[ترجمه گوگل]شهر با آب از مخزن تامین می شود

16. The reservoir was low after the long drought.
[ترجمه ترگمان]مخزن بعد از خشکسالی طولانی پایین بود
[ترجمه گوگل]مخزن پس از خشکسالی طولانی پایین بود

17. Enterprise must have a reservoir of cheap labour.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید مخزن نیروی کار ارزان داشته باشد
[ترجمه گوگل]سازمانی باید یک مخزن کار ارزان داشته باشد

18. Water is piped from the reservoir to the city.
[ترجمه ترگمان]آب از مخزن به شهر لوله کشی شده است
[ترجمه گوگل]آب از مخزن به شهر منتقل می شود

His mind was a reservoir of learning.

مغز او گنجینه‌ای از دانش بود.


my reservoir of physical energy

ذخیره‌ی انرژی بدنی من


the reservoir of a kerosene lamp

مخزن چراغ نفتی


پیشنهاد کاربران

مخزن آب ( منبع آب )

ذخیره آبی پشت سد

دریاچه ی مصنوعی

1. آب انبار، دریاچه مصنوعی برای ذخیره آب برای استفاده مردم
2. ذخیره
3. مخزن

مخزن

ذخیره، مخزن
Reservoir water
مخزن آب
معانی دیگر: گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، ( زیست شناسی ) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، داشتگاه، ( در قلم خودنویس ) جوهردان، ( چراغ ) نفت دان، روغن دان، - دان


There's a track that leads directly to the reservoir
یه رد پا مستقیماً منتهی میشه به اون مخزن


کلمات دیگر: