کلمه جو
صفحه اصلی

compression


معنی : اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی
معانی دیگر : چلاندگی، همفشردگی

انگلیسی به فارسی

فشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه


تراکم، متراکم‌سازی


به‌هم‌فشردگی، تراکم، اختصار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: compressional (adj.)
(1) تعریف: the act or process of pressing down on or together, causing flattening or condensing.
مشابه: abridgment

- The underlying layers of rock were flattened by compression.
[ترجمه ترگمان] لایه های زیرین سنگ با تراکم مسطح شدند
[ترجمه گوگل] لایه های زیرین سنگ توسط فشرده سازی مسطح شده اند

(2) تعریف: the state or result of being compressed.
مشابه: abbreviation, abridgment

(3) تعریف: the reduction in volume and increase in pressure of air or air mixed with fuel in the cylinder of an internal combustion engine prior to ignition, or the engine cycle in which this process takes place.

• pressing together, making smaller using pressure

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] فشار - تراکم - فشردگی - بهمفشردگی - فشار بر هم
[کامپیوتر] فشرده سازی - فشرده سازی - نگاه کنید به data compression.
[برق و الکترونیک] فشردگی - فشرده سازی؛ متراکم سازی کاهش گستره ی حجم صدای یک سیگنال شنیداری . در این حالت سیگنالهای ضعیف نسبت به نویز زمینه قوی تر می شوندو سیگنالهای قوی نیز کمتر تقویت می شوند تا سیستم دچار اضافه بار نشود.برای نیل به این هدف ،بهره ی مؤثر مدار به طور خودکار و به صورت تابعی از دامنه ی سیگنال تغییر داده می شود.
[مهندسی گاز] تراکم، بهم فشردگی
[نساجی] فشار - تراکم - فشردگی - انقباض
[ریاضیات] فشردگی، تراکم، درهم فشردگی، کوتاه شدگی، متراکم سازی، فشار
[آب و خاک] تراکم، انبارش، تمرکز

مترادف و متضاد

اختصار (اسم)
reduction, abbreviation, brevity, clipping, compendium, contraction, compression, abridgment, compend, briefness

تراکم (اسم)
compression, aggregate, agglomeration, density, congestion, aggregation, congeries

ضغطه (اسم)
compression, shock, pressure, bruise, squeezing, compressing, contusion, forcing, trauma, pressuring

فشردگی (اسم)
compression, strangulation, jam, compaction

فشرده سازی (اسم)
compression, compaction

فشار (اسم)
compression, rush, stress, tension, violence, hustle, constraint, pressure, oppression, thrust, push, press, pressing, squeeze, discharge head, vim, enforcement, impressure, inrush, squeeze play

متراکم سازی (اسم)
compression

هم فشارش (اسم)
compression

بهم فشردگی (اسم)
compression, impaction

condensation


Synonyms: squeezing, confining


جملات نمونه

1. compression spring
فنر کمپرسی (یا حلقوی یا فشاری)

2. the compression of air by the piston
فشرده شدن هوا توسط پیستون

3. To give it strength in compression and tension, steel rods were embedded in the concrete.
[ترجمه ترگمان]برای دادن قدرت به فشار و کشش، میله های فولادی در بتون جای گرفتند
[ترجمه گوگل]برای دادن قدرت به فشردگی و کشش، میله های فولادی در بتن قرار گرفتند

4. Usually such data are so extensive that considerable compression or smoothing is a vital preliminary to analysis.
[ترجمه ترگمان]معمولا چنین داده هایی چنان گسترده هستند که فشرده سازی یا هموارسازی قابل توجه یک مقدمه حیاتی برای تجزیه و تحلیل است
[ترجمه گوگل]معمولا چنین اطلاعاتی بسیار وسیع است که فشرده سازی یا صاف کردن قابل توجه یک پیش زمینه حیاتی برای تجزیه و تحلیل است

5. Don't use jointing compound unless recommended Tighten the compression joints using a spanner at either end.
[ترجمه ترگمان]از اتصال پرکننده استفاده نکنید مگر این که اتصالات فشرده سازی را با استفاده از آچار در هر دو انتها محکم کنید
[ترجمه گوگل]از مفاصل کمکی استفاده نکنید مگر اینکه توصیه شود با استفاده از یک دکمه در هر دو طرف، اتصالات فشرده سازی را بکشید

6. The compression will let digital audio-visual services be carried by terrestrial and satellite channels, telecommunications networks or digital storage devices.
[ترجمه ترگمان]فشرده سازی اجازه می دهد تا خدمات صوتی - تصویری توسط شبکه های زمینی و ماهواره ای، شبکه های مخابراتی و یا دستگاه های ذخیره سازی دیجیتال حمل شوند
[ترجمه گوگل]فشرده سازی اجازه می دهد تا خدمات دیجیتال صوتی و تصویری توسط کانال های زمینی و ماهواره ای، شبکه های مخابراتی یا دستگاه های ذخیره سازی دیجیتال انجام شود

7. Compression reduces the size of an e-mail transmission.
[ترجمه ترگمان]فشرده سازی اندازه ارسال ایمیل را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]فشرده سازی حجم پیام ارسالی را کاهش می دهد

8. Data compression can increase the effective speed at which a connection operates by getting rid of redundant information.
[ترجمه ترگمان]فشرده سازی اطلاعات می تواند سرعت موثر اتصال را افزایش دهد که در آن یک اتصال با خلاص شدن از شر اطلاعات اضافی انجام می شود
[ترجمه گوگل]فشرده سازی داده ها می تواند سرعت موثر را افزایش دهد که در آن اتصال توسط خلاص شدن از اطلاعات بیش از حد عمل می کند

9. When they work, compression schemes provide a lot more usable space for almost no investment.
[ترجمه ترگمان]وقتی آن ها کار می کنند، فشرده سازی برای تقریبا هیچ سرمایه گذاری فضای قابل استفاده تری را فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها کار می کنند، طرح های فشرده سازی فضای قابل استفاده بیشتر برای تقریبا هیچ سرمایه گذاری فراهم می کند

10. The compression ratio is a high 7:
[ترجمه ترگمان]نسبت فشرده سازی یک میزان بسیار بالا است:
[ترجمه گوگل]نسبت فشرده سازی بالا 7 است

11. The weakness of wood is in compression along the grain.
[ترجمه ترگمان]ضعف چوب در فشردگی دانه ها است
[ترجمه گوگل]ضعف چوب در فشردگی در طول دانه است

12. MPEG-2 sets the standard for the compression of digital signals, the most complicated and expensive element of any digital broadcasting system.
[ترجمه ترگمان]MPEG - ۲ استاندارد فشرده سازی سیگنال های دیجیتال، پیچیده ترین و گران ترین عناصر سیستم پخش دیجیتال را تعیین می کند
[ترجمه گوگل]MPEG-2 استاندارد را برای فشرده سازی سیگنال های دیجیتال، عنصر پیچیده تر و گران تر از هر سیستم پخش دیجیتال تنظیم می کند

13. For some reason, this compression was more efficient along an equatorial belt, making a ring-like structure.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل، این فشرده سازی در امتداد یک کمربند استوایی کارآمدتر بود و ساختار حلقه مانندی درست کرد
[ترجمه گوگل]به هر دلیلی، این فشرده سازی در طول یک کمربند استواوری کارآمد تر بود، ساختار یک حلقه مانند

14. How do I tell the compression ratio and therefore which spark plugs to use?
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانم به نسبت تراکم و در نتیجه آن شمع ها را روشن کنم؟
[ترجمه گوگل]چطور می توانم نسبت فشرده سازی و به این ترتیب که سوکت های جرقه را استفاده می کنم، بگویید؟

the compression of air by the piston

فشرده شدن هوا توسط پیستون


پیشنهاد کاربران

فشار ( زیست شناسی )

غوص

compression ( فیزیک )
واژه مصوب: تراکم 2
تعریف: [فیزیک]‏ کاهش حجم ماده براثر تغییر فشار|||[قطعات و مجموعه های خودرو] فرایند کاهش حجم و افزایش فشار مخلوط سوخت و هوا در سیلندر براثر حرکت روبه بالای پیستون


کلمات دیگر: