کلمه جو
صفحه اصلی

controller


معنی : ناظر، کنترل کننده، بازرس، حسابدار ممیز
معانی دیگر : سرحسابدار، حسابرس کل، رئیس حسابداری (comptroller هم می نویسند)

انگلیسی به فارسی

کنترل‌کننده


بازرس، حسابدار ممیز، ناظر


کنترل کننده، ناظر، بازرس، حسابدار ممیز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who regulates or controls.

(2) تعریف: one who monitors the financial affairs of a business; comptroller.
مشابه: bursar

• inspector, supervisor; comptroller, person in a business or company who is responsible for checking and handling financial matters (such as expenditures, etc.), chief accountant of a company, person in charge of the accounting activities in a company (finance); one who is in control; hardware device that manages a particular physical device (computers)
a controller in an organization is someone who has the responsibility for a particular task or duty.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] کنترلر
[عمران و معماری] دستگاه کنترل - کنترل کننده
[کامپیوتر] کنترل کننده ؛ کنترل شده
[برق و الکترونیک] کنترل کننده 1. مداری الکتریکی یا الکترومکانیکی که با ارسال سیگنالهای مناسب از طریق سیم، هوا، یا آب عملی را کنترل می کند . ارسال را می توان به صورت اکوستیک، رادیویی، یا زیر قرمز انجام داد، به عنوان مثال می توان از کنترل کننده های راه دور دستگاههای صوتی / تصویری و کنترل کننده های رادیویی برای باز کردن در یا کنترل هواپیما، ماشینها، یا قایقهای مدل نام برد . 2. مترادفی برای microcontroller .
[مهندسی گاز] تنظیم کننده، کنترل کننده، ناظر
[حقوق] ذیحساب، کنترلر (بالاترین مقام شرکت یا سازمان)، ممیز
[ریاضیات] حسابرس، ممیز، کنترل کننده، ذیحساب، ناظر

مترادف و متضاد

ناظر (اسم)
proctor, supervisor, superintendent, warden, bailiff, steward, chamberlain, majordomo, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillant, butler, onlooker, looker on, controller, intendant, manciple

کنترل کننده (اسم)
controller

بازرس (اسم)
warden, scrutineer, controller, inspector

حسابدار ممیز (اسم)
controller

جملات نمونه

1. He is the new programme controller for BBC
[ترجمه مجتبی] او ناظر جدید برنامه بی بی سی است
[ترجمه معین] او نظر کنترل کننده ی جدید برنامه bbc است.
[ترجمه melika] او ادره کننده ( کنترل کننده ) برنامه جیدید بی بی سی است
[ترجمه ترگمان]او مسئول برنامه جدید بی بی سی در بی بی سی است
[ترجمه گوگل]او برنامه کنترل جدید برای BBC است

2. That was the year he became Controller of Radio
[ترجمه معین] این همان سالی است که او ناظر رادیو شد.
[ترجمه ترگمان]این همان سالی بود که او به نمایندگی از رادیو انتخاب شد
[ترجمه گوگل]سالی بود که کنترلر رادیو شد

3. During the storm the controller diverted the plane to another airport.
[ترجمه ترگمان]در طی طوفان، این مامور هواپیما را به فرودگاه دیگری هدایت کرد
[ترجمه گوگل]در جریان طوفان، کنترل کننده هواپیما را به فرودگاه دیگری هدایت کرد

4. The display shows now temp, and the controller starts to work after 3 seconds.
[ترجمه ترگمان]نمایش اکنون موقتی است و کنترل کننده بعد از ۳ ثانیه شروع به کار می کند
[ترجمه گوگل]صفحه نمایش اکنون دما را نشان می دهد و پس از 3 ثانیه کنترل شروع به کار می کند

5. The disk controller was chomping all day yesterday.
[ترجمه ترگمان]گر disk تمام روز را در حال خوردن بود
[ترجمه گوگل]کنترل دیسک روز دیواری تمام روز بود

6. His official designation is Financial Controller.
[ترجمه ترگمان]نام رسمی او، کنترل کننده مالی است
[ترجمه گوگل]تعیین رسمی او کنترل مالی است

7. Her official designation is Financial Controller.
[ترجمه ترگمان]نام رسمی او، کنترل کننده مالی است
[ترجمه گوگل]تعیین رسمی او کنترل مالی است

8. Both have something to offer the financial controller concerned to work out how to support a cost-leadership strategy with his accounting system.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها چیزی برای ارائه یک کنترل کننده مالی در رابطه با نحوه حمایت از یک استراتژی رهبری هزینه با سیستم حسابداری خود دارند
[ترجمه گوگل]هر دوی آنها چیزی برای ارائه کنترل کننده مالی مربوطه برای ایجاد چگونگی پشتیبانی از استراتژی رهبری هزینه با سیستم حسابداری خود دارند

9. It ensured that no trigger-happy missile controller would fail to observe the safety precautions and attempt a little target practice.
[ترجمه ترگمان]این امر تضمین می کند که هیچ مامور کنترل موشک خوشحال نمی تواند اقدامات احتیاطی امنیتی را رعایت کرده و یک عمل هدف کوچک را انجام دهد
[ترجمه گوگل]این اطمینان حاصل شد که هیچ کنترل کننده موشک خوشهای نتواند اقدامات ایمنی را رعایت کند و اقدام عملی کمی انجام دهد

10. Use the correct controller for the tube length.
[ترجمه ترگمان]برای طول لوله از کنترل کننده صحیح استفاده کنید
[ترجمه گوگل]برای طول لوله از کنترلر درست استفاده کنید

11. The controller can escape responsibility if he can maintain the position that the individual himself is in control.
[ترجمه ترگمان]کنترل کننده می تواند در صورتی که بتواند موقعیت خود را حفظ کند می تواند از مسیولیت فرار کند
[ترجمه گوگل]کنترل کننده می تواند از مسئولیت اجتناب کند، اگر بتواند موقعیتی را که فرد در کنترل آن است حفظ کند

12. We told the controller that we'd keep clear of the storm as were cleared direct to Dinard.
[ترجمه ترگمان]ما به مامور کنترل گفتیم که از طوفان به طور مستقیم به Dinard پاک سازی شده باشیم
[ترجمه گوگل]ما به کنترل کننده گفتیم که ما از طوفان پاک می شویم چون مستقیم به دینار پاک شد

13. Mr Mayer, 39 years old, was previously corporate controller of Host Marriott Corp.
[ترجمه ترگمان]آقای مایر ۳۹ ساله بود که قبلا مسئول مراقبت از شرکت ماریوت of بود
[ترجمه گوگل]آقای Mayer، 39 ساله، قبلا کنترل شرکت Host Marriott Corp بود

14. In fact, everything but the controller.
[ترجمه ترگمان]در واقع همه چیز جز کنترل کننده
[ترجمه گوگل]در حقیقت، همه چیز جز کنترل کننده

پیشنهاد کاربران

تنظیم کننده

مدیر امور مالی

تنظیم گر

Control = کنترل
Controller = کنترلنده
Controlled = کنترلیده
Controllable = کنترل پذیر
Controllablize = کنترلپذیریدن
Controllability = کنترل پذیری


کلمات دیگر: