کلمه جو
صفحه اصلی

allowance


معنی : مستمری، مدد معاش، خرجی، فوقالعاده و هزینهء سفر، فوقالعاده دادن
معانی دیگر : اجازه، رخصت، پذیرش، قبول کردن، تجویز، سهمیه، مقرری، جیره، فوق العاده، هزینه، خرج، کمک هزینه، پول توجیبی، بخش، بهره، پول جیب ماهیانه، پول اضافی بابت چیزی، تخفیف، کاستن، کاهش، کسر، مقرری دادن، سهمیه بندی کردن، جیره دادن، تخصیص دادن

انگلیسی به فارسی

فوق‌العاده و هزینه سفر، مدد معاش، جیره دادن، فوق‌العاده دادن


کمک هزینه، مستمری، مدد معاش، خرجی، فوقالعاده و هزینهء سفر، فوقالعاده دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: make allowance (or allowances) for
(1) تعریف: that which is allowed.
مترادف: authorization, permission
مشابه: approval, assent, dole, quota, sanction

- The weight of their baggage went over the airline's weight allowance.
[ترجمه ترگمان] وزن بار آن ها بیش از حد مجاز وزن هواپیمایی بود
[ترجمه گوگل] وزن غرفه آنها بیش از حد مجاز وزن هواپیمایی بود

(2) تعریف: a sum of money given regularly or allotted for special expenses.
مترادف: allotment, annuity, grant, ration, stipend
مشابه: amount, appropriation, compensation, dole, expense, pay, pension, portion, quantity, quota, remittance, salary, share, sum, wage

- The company's managers get a travel allowance each month.
[ترجمه ترگمان] مدیران این شرکت هر ماه یک کمک هزینه سفر دریافت می کنند
[ترجمه گوگل] مدیران این شرکت هر ماه هزینه سفر را دریافت می کنند
- The children get a weekly allowance that they can spend as they wish.
[ترجمه ترگمان] بچه ها یک مقرری هفتگی دریافت می کنند که می توانند آن طور که می خواهند خرج کنند
[ترجمه گوگل] بچه ها کمک هزینه هفتگی دریافت می کنند که می توانند صرفنظر کنند

(3) تعریف: a concession based on special circumstances.
مترادف: authorization, concession, permission
مشابه: approval, compliance, consent, license, sanction

- In the consideration of student financial aid, there is an income allowance for parents who are near retirement age.
[ترجمه ترگمان] در مورد کمک مالی به دانش آموزان، یک مقرری برای والدینی وجود دارد که در سن بازنشستگی قرار دارند
[ترجمه گوگل] در نظر گرفتن کمک های مالی دانشجویی، برای والدینی که نزدیک به سن بازنشستگی هستند، درآمد حاصل می شود

• stipend; grant; pocket money; discount, deduction; acknowledgment
an allowance is money that is given regularly to someone to help them pay for things they need.
a child's allowance is the amount of money they are given each week by his or her parents; used in american english.
if you make allowances for something, you take it into account in your plans, judgements, or actions.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] فوق العاده
[نساجی] فاصله اضافی - تصویب - اجازه - پاداش - داوطلب - فوق العاده دادن - ملاحظه
[ریاضیات] تغییر مجاز، حد مجاز، مجاز، اجازه، فضای مجاز، مقدار مجاز، فوق العاده، مزایا، مستمری، هزینه ی مجاز
[حسابداری] ذخیره

مترادف و متضاد

Synonyms: accommodation, adaptation, adjustment, admission, advantage, cut, deduction, rebate, reduction, sanction, sufferance, toleration


مستمری (اسم)
allowance, pension, maintenance allowance, scholarship, studentship

مدد معاش (اسم)
allowance, subsistence

خرجی (اسم)
allowance, pocket money, spending money, subsistence allowance

فوقالعاده و هزینهء سفر (اسم)
allowance

فوق العاده دادن (فعل)
allowance

amount of money or other supply


Synonyms: aid, alimony, allocation, allotment, annuity, apportionment, bequest, bite, bounty, commission, contribution, cut, endowment, fee, fellowship, gift, grant, honorarium, inheritance, interest, legacy, lot, measure, part, pay, pension, piece, portion, prize, quantity, quota, ration, recompense, remittance, salary, scholarship, share, slice, stint, stipend, subsidy, taste, wage


discount; concession


جملات نمونه

the allowance of an insurance claim

پذیرفتن ادعای بیمه


1. the allowance of an insurance claim
پذیرفتن ادعای بیمه

2. travel allowance
هزینه ی سفر

3. the dealer gave us an allowance on our old car
فروشنده با گرفتن اتومبیل قدیمی ما تخفیفی در خرید ماشین داد.

4. a teaching method that makes full allowance for individual differences
روش تدریس که ویژگی های فردی را به حساب می آورد

5. each month my father gave us an allowance of ten tumans
پدرم هر ماه ده تومان پول توجیبی به ما می داد.

6. I didn't receive any allowance from my father.
[ترجمه ترگمان]من هیچ پولی از پدرم دریافت نکردم
[ترجمه گوگل]من هیچ کمک مالی از پدرم دریافت نکرده ام

7. The invaders plunder at no allowance.
[ترجمه احمدرضا:] مهاجمان بدون هیچ مجوزی دست به غارتگری زدند.
[ترجمه ترگمان]مهاجمان بدون هیچ گونه پول دزدی غارت می کنند
[ترجمه گوگل]مهاجمان غارت نمی کنند

8. The pension includes an allowance of fifty pounds for traffic expenditures.
[ترجمه ترگمان]این مستمری شامل یک مقرری پنجاه پوندی برای مخارج رانندگی است
[ترجمه گوگل]این حقوق بازنشستگی شامل هزینه ای حدود پنجاه پوند برای هزینه های ترافیکی می شود

9. I get four weeks' holiday allowance a year.
[ترجمه ترگمان]من یک سال است که چهار هفته مرخصی می گیرم
[ترجمه گوگل]من چهار سال حقوق بازنشستگی را در سال دریافت می کنم

10. His father gives him a monthly allowance of £200.
[ترجمه ترگمان]پدرش مقرری ماهیانه ۲۰۰ پوند به او می دهد
[ترجمه گوگل]پدرش به او کمک مالی ماهانه به مبلغ 200 پوند می دهد

11. The plan makes no allowance for people working at different rates.
[ترجمه ترگمان]این طرح هیچ مقرری برای افرادی که در نرخ های مختلف کار می کنند، ایجاد نمی کند
[ترجمه گوگل]این طرح هیچ مشکلی برای افرادی که در نرخ های مختلف کار می کنند نیست

12. "She is entitled to her personal allowance which is three thousand pounds of income. "— 'Yes. but she doesn't earn any money. '.
[ترجمه ترگمان]\" او مستحق دریافت مقرری شخصی است که سه هزار پوند درآمد دارد \" اما او هیچ پولی به دست نمی آورد
[ترجمه گوگل]'او حق بیمه شخصی خود را دارد که سه هزار پوند درآمد دارد - بله اما او پولی به دست نمی آورد '

13. My weekly allowance is 50 yuan.
[ترجمه ترگمان]مقرری هفتگی من ۵۰ یوان است
[ترجمه گوگل]مبلغ هفتگی من 50 یوان است

14. I get a mileage allowance if I use my car for work .
[ترجمه ترگمان]من از ماشینم برای کار استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]اگر از ماشین من برای کار استفاده می کنم، کمک هزینه مسافت پیموده می شود

15. Roman soldiers received a salt allowance, called salarium, the origin of the word salary.
[ترجمه ترگمان]سربازان رومی a نمک به نام salarium دریافت کردند که منشا کلمه حقوق بود
[ترجمه گوگل]سربازان رومی دریافت کمک نمک، به نام salarium، منشاء حقوق و دستمزد کلمه است

16. Do you get an allowance for clothes?
[ترجمه ترگمان]تو پولی برای لباس تهیه می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا برای لباس لباس می گیرید؟

Each month my father gave us an allowance of ten tumans.

پدرم هر ماه ده تومان پول توجیبی به ما می‌داد.


travel allowance

هزینه‌ی سفر


The dealer gave us an allowance on our old car.

فروشنده با گرفتن اتومبیل قدیمی ما تخفیفی در خرید ماشین داد.


A teaching method that makes full allowance for individual differences.

روش تدریس که ویژگی‌های فردی را به حساب می‌آورد.


اصطلاحات

to make allowance(s)

به حساب آوردن، منظور کردن


to make allowance(s) for

1- بخشودن، معاف کردن 2- به حساب آوردن، در نظر گرفتن، پیش‌بینی کردن


پیشنهاد کاربران

خرجی
مقرری

حقوق بازنشستگی

جیره ، میزان مصرف

حد مجاز

کمک ابزار

مجوز دسترسی

subsistance allowance
کمک خرج مثل پولی که صاحب کار برای عایله و تعداد بچه اضافه میدهد

1. میزان مجاز از چیزی
The baggage/luggage allowance for most flights is 20 kilos.

2. پولی که به صورت منظم پرداخت میشه

3. پول تو جیبی والدین به فرزندان


پول تو جیبی - مستمری
مثال :
Why you shoul give your kids an allowance
معنی :

noun
1.
the amount of something that is permitted, especially within a set of regulations or for a specified purpose.
"your baggage allowance"

2.
a sum of money paid regularly to a person to meet needs or expenses.
"the elderly receive a heating allowance every winter"

* معنی دیگش پذیرفتن هست که از allow میادش
- the allowance of an insurance claim
- پذیرفتن ادعای بیمه

پول تو جیبی

مجاز

pocket money

استهلاک.
معافیت ( مالیاتی ) .
مجاز.
Allowances در بحث برآورد هزینه های پروژه: هزینه های فوق العاده. مراد منابعی است که در تخمین هزینه های پروژه به منظور پوشش هزینه های تقریبا قطعی مورد نیازی که میدانیم وجود دارند اما از کم و کیف آنها اطلاع چندانی نداریم، در نظر گرفته میشوند و این هزینه ها با هزینه های احتمالی یا همان Contingencies فرق دارند. در مورد اخیر احتمال رخدادهزینه تنها محتمل الوقوع است و چندان قطعی نیست.

پیش بینی و نیز واژه make an allowance یعنی پیش بینی کردن

پولی که پدر و مادر برای دوران تحصیل فرزند به صورت مرتب کمک میکنند

مقرری، جیره

متغیر کمکی ( در آمار )

خرجی، پولتوجیبی

حق معیشت - کمک هزینه زندگی

مقرری , کمک هزینه ؛ پول تو جیبی ؛ مقدار مجاز

– to make due allowance for sth
– The company gives me a travel allowance
– The children get a weekly allowance
– His father gives him a monthly allowance
– The baggage allowance for most flights is 20 kilos


کلمات دیگر: