کلمه جو
صفحه اصلی

drawing


معنی : گرفتاری، طرح، نقشه کشی، رسم، قرعه کشی، ترسیم، هنر طراحی، تابلو نقاشی
معانی دیگر : نقاشی، تصویر، بخت آزمایی، برداشت (از حساب)

انگلیسی به فارسی

ترسیم، طرح، هنر طراحی، تابلو نقاشی


رسم، نقشه‌کشی، قرعه‌کشی


نقاشی، نقشه کشی، ترسیم، رسم، طرح، قرعه کشی، گرفتاری، هنر طراحی، تابلو نقاشی


انگلیسی به انگلیسی

• sketch, picture, illustration; attraction; random selection of the winning numbers or tickets in a lottery or raffle
a drawing is a picture made with a pencil, pen, or crayon.
drawing is the skill or work of drawing pictures.
see also draw.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] کشیدن - حدیده کردن - نقشه
[کامپیوتر] ترسیم
[برق و الکترونیک] رسم
[مهندسی گاز] نقشه
[نساجی] چندلا کنی فتیله - کشش - کشیدن - کش دادن - رسم فنی - نقشه - شکل - ترسیم - طرح - هنر طراحی - کشیدگی
[ریاضیات] رسم، استخراج، قرعه کشی، ترسیم، طرح، طراحی، کشیدن، رسم، کشش، نقشه، آب گرفتن فلز، نقشه کشی
[پلیمر] کشیدگی
[آب و خاک] طرح، نقشه، ترسیم

مترادف و متضاد

illustration


گرفتاری (اسم)
scrape, ado, involvement, plight, entanglement, captivity, hitch, assurance, constraint, mire, drawing, snarl, encumbrance, nodus, tanglement

طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing

نقشه کشی (اسم)
projection, cartography, drawing, plat

رسم (اسم)
order, way, wont, custom, tradition, mode, rule, picture, method, ceremony, drawing

قرعه کشی (اسم)
draw, drawing, lottery, sortition

ترسیم (اسم)
drawing, tracing

هنر طراحی (اسم)
drawing

تابلو نقاشی (اسم)
drawing

Synonyms: cartoon, commercial art, comp, delineation, depiction, design, doodle, etching, graphics, layout, likeness, outline, painting, picture, portrayal, representation, sketch, storyboard, study, tracing, work of art


جملات نمونه

1. drawing up a family pedigree
تدوین یک تبار نامه

2. a drawing will be made to determine the winner
برای تعیین برنده قرعه کشی خواهد شد.

3. by drawing a few lines, he outlined the general plan of the house
با کشیدن چند خط طرح کلی خانه را رسم کرد.

4. a boat drawing three feet of water
قایقی که به آب دارای سه فوت عمق نیاز دارد.

5. a freehand drawing
رسم کشیده شده با دست

6. a full-scale drawing
نقاشی به اندازه ی اولیه

7. a pencil drawing of his sister
تصویر مدادی خواهرش

8. he was drawing a circle on the paper
او داشت روی کاغذ یک دایره می کشید.

9. winter was drawing on
زمستان داشت فرا می رسید.

10. on the drawing board
در مرحله ی نقشه کشی،مورد مطالعه

11. to retrace a drawing
رسم را از نو کشیدن

12. i made her acquaintance in the queen's last drawing room
در آخرین پذیرایی رسمی ملکه با او آشنا شدم.

13. The drawing depicts her sitting on a sofa.
[ترجمه ترگمان]نقاشی او را به تصویر می کشد که روی کاناپه نشسته است
[ترجمه گوگل]نقاشی روی صندلی نشسته است

14. The laptop drawing tablet is a very useful piece of hardware.
[ترجمه ترگمان]لوح نقاشی لب تاپ یک قطعه بسیار مفید از سخت افزار است
[ترجمه گوگل]قرص قرص رسم یک قطعه سخت افزاری بسیار مفید است

15. Life is the art of drawing sufficient conclusions form insufficient premises.
[ترجمه ترگمان]زندگی هنر کشیدن نتایج کافی و شکل ناکافی است
[ترجمه گوگل]زندگی هنری است که نتیجه گیری های کافی را شکل می دهد

16. The old lady has practised a lot at drawing and she is now a famous painter.
[ترجمه ترگمان]پیرزن در نقاشی خیلی مهارت دارد و حالا نقاش مشهوری است
[ترجمه گوگل]بانوی پیر در نقاشی بسیار تمرین کرده است و او اکنون یک نقاش مشهور است

17. She sharpened her pencils and started drawing.
[ترجمه ترگمان]She را تیز کرد و شروع به نقاشی کرد
[ترجمه گوگل]او مدادش را تیز کرد و شروع به نقاشی کرد

18. Join the dots up to complete the drawing.
[ترجمه ترگمان]به نقاط نزدیک شوید تا نقاشی را کامل کنید
[ترجمه گوگل]برای تکمیل نقاشی به نقطه ها بپیوندید

19. Knowledge of human anatomy is essential to figure drawing.
[ترجمه ترگمان]دانش آناتومی انسانی برای طراحی ضروری است
[ترجمه گوگل]دانستن آناتومی انسان برای طراحی نقاشی ضروری است

a pencil drawing of his sister

تصویر مدادی خواهرش


A drawing will be made to determine the winner.

برای تعیین برنده قرعه‌کشی خواهد شد.


پیشنهاد کاربران

نقاشی بدون رنگ

کشیدن - جذب کردن

1 - نقاشی - ترسیم
2 - طرح
3 - تابلو نقاشی

نقاشی کشیدن

طراحی
طرح


All the time that something is happening

نقاشی

نقاشی ، طراحی 🏴󠁧󠁢󠁷󠁬󠁳󠁿🏴󠁧󠁢󠁷󠁬󠁳󠁿
this drawing is very old and expensive
این طراحی ( تابلوی نقاشی ) خیلی قدیمی و گران قیمت است

بیرون کشیدن ، درآوردن

Painting with black pencil and without color

کشیدن ، نقاشی کشیدن، رسم کردن

کشو/ نقاشی/طراحی. . .

نقشه

برداشت

برداشتی که از پژوهشهای پیشین در مورد میشود . . . .
Drawing on the literature on

drawing ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: طراحی
تعریف: بازنمایی تصویر یا شیء مشخص بر روی سطح به وسیلۀ خطوط

برداشت
This drawing reflects faithfully a central aspect of the film
این برداشت، به وضوح جنبه مرکزی فیلم را نشان می دهد

در معنای "گرفتن" در جمله زیر:
drawing a blood sample


کلمات دیگر: