1. a drain on the country's resources
کاهنده ی منابع کشور
2. the drain is clogged
راه آب گرفته است.
3. to drain a marsh
باتلاق را زه کشی کردن (خشکاندن)
4. to drain water from a tank
آب مخزن را کشیدن
5. a drain on (something)
آنچه انرژی یا وقت و غیره را بگیرد
6. brain drain
فرار مغزها (از کشور)
7. a clean drain
راه آب (یا زیر آب) باز
8. to foul a drain with grease
راه آب را با گریس بند آوردن
9. (go) down the drain
به هدر رفتن،حرام شدن،بر باد رفتن
10. go down the drain
از بین رفتن،از مزه افتادن،هدر رفتن
11. laugh like a drain
(انگلیس - عامیانه) هر هر خندیدن،بلند و بی ادبانه خندیدن
12. laying out underground tiles to drain a pond
برای خشکاندن سلخ،تنبوشه در زیر زمین کار گذاشتن
13. all his efforts went down the drain
همه ی زحمات او به هدر رفت.
14. The light was beginning to drain from a violet sky.
[ترجمه ترگمان]نور از آسمان بنفش بیرون می امد
[ترجمه گوگل]نور شروع به تخلیه از یک آسمان بنفش کرد
15. Miners built the tunnel to drain water out of the mines.
[ترجمه ترگمان]معدنچیان این تونل را برای تخلیه آب از این مین ها ساختند
[ترجمه گوگل]معدنچیان این تونل را برای تخلیه آب از معادن ساخته اند
16. All my effort went down the drain.
[ترجمه قادر] تمام تلاش های من به هدر رفت.
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش هام از فاضلاب پایین رفت
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های من تخلیه شد
17. I drain the pasta, then I share it out between two plates.
[ترجمه ترگمان]پاستا را خشک می کنم، بعد آن را بین دو بشقاب تقسیم می کنم
[ترجمه گوگل]من پاستا را تخلیه می کنم، سپس آن را بین دو صفحه قرار داده ام
18. Drain any liquid that is left in the rice.
[ترجمه ترگمان]هر مایعی که در برنج باقی مانده را تخلیه کنید
[ترجمه گوگل]تخلیه هر مایع که در برنج باقی مانده است