کلمه جو
صفحه اصلی

cone


معنی : مخروط، قیف، میوه کاج، هر چیز مخروطی یا کله قندی، مخروطی شکل کردن
معانی دیگر : قیف (بستنی)، هرچیز مخروط مانند، بتو، نوک قله ی آتشفشان (که به شکل فرورفتگی مخروط مانند است)، (گیاه شناسی) جوز کلاغ، میوه ی کاج، هرتخم یا میوه ی مخروطسان، مخروط کاج، کوکنار، (جانور شناسی - در شبکیه ی چشم بیشتر مهره داران) یاخته ی مخروطی (که نسبت به نور و رنگ حساس است)، رجوع شود به: cone shell، (در میکروفن و غیره) دیافراگم، مخروطسان کردن، برش مخروطی دادن به، (راهنمایی و رانندگی) میله ی مخروطسان، مخروطه (پلاستیکی یا فلزی و قابل حمل که برای هدایت رانندگان در امتداد مسیر و غیره قرار می دهند)، قیف برای بستنی قیفی

انگلیسی به فارسی

قیف (بستنی)، هرچیز مخروط‌مانند


(گیاه‌شناسی) جوز کلاغ، میوه‌ی کاج، هر تخم یا میوه‌ی مخروط‌سان، مخروط کاج، کوکنار


(جانورشناسی) (در شبکیه‌ی چشم بیشتر مهره‌داران) یاخته‌ی مخروطی (که نسبت به نور و رنگ حساس است)


(در میکروفن و غیره) دیافراگم


مخروطی‌شکل کردن، مخروط‌سان کردن، برش مخروطی دادن به


(راهنمایی و رانندگی) میله‌ی مخروط‌سان، مخروطه (پلاستیکی یا فلزی و حمل‌شدنی که برای هدایت رانندگان در امتداد مسیر و غیره قرار می‌دهند)


مخروطی، مخروط، قیف، میوه کاج، هر چیز مخروطی یا کله قندی، مخروطی شکل کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: in geometry, a three-dimensional shape created by rotating a right triangle 360 degrees on its vertical axis.

(2) تعریف: anything having the shape of a cone.

(3) تعریف: the woody, seed-bearing structure of various evergreen trees such as the pine, fir, or hemlock, that has a shape similar to a cone.

(4) تعریف: any of the cone-shaped cells in the retina of the human eye which register color and light.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cones, coning, coned
• : تعریف: to form into a cone or conical shape.

• object with a flat circular bottom whose sides taper into a point at the top; seed bearing part of an evergreen tree; ice-cream cone
shape like a cone
a cone is a three-dimensional shape similar to a pyramid but with a circular base.
the cones of a pine or fir tree are its fruit. they consist of a cluster of woody scales containing seeds.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مخروط - مخروط افکنه - قیف ایمنی - کلاهک ایمنی - مخروط ایمنی - پنجه آبرفتی
[برق و الکترونیک] مخروط دیافراگم مخروطی شکل یک بلندگو.
[مهندسی گاز] مخروط
[زمین شناسی] مخروط (زمین شناسی دریایی): یک نوع بادبزن زیردریایی. این اصطلاح اغلب برای توصیف یک بادبزن عمیق همراه با یک دلتای سازنده اصلی بکار می رود، مانند می سی سی پی، نیل و گنگ.(کلینگ و استانلی 1976). (زمین شناسی یخچالها): یک تپه یا کپه پرشیب ماسه، شن و گاهی اوقات تخته سنگ با یک قائده بادبزن مانند از برون شست که در کنار جبهه یک یخچال توسط رودخانه های برفاب، رسوبگذاری شده اند. (زمین ریخت شناسی): یک کوه، تپه یا سایر زمین شکل ها که شبیه یک مخروط هستند و دارای سرازیری های نسبتاً پرشیب و یک نوک برجسته یا تیز می باشند. به ویژه یک مخروط آبرفتی. (گیاه شناسی): یک شاخه پرمیوه که دارای یک گروه خاص از پولک برگهای دارای هاگ می باشد، مانند آنچه در کاج دیده می شود. مقایسه شود با: Strobilus.
[نساجی] بوبین - بسته نخ - دوک
[ریاضیات] مخروطی، مخروط، کلاهک ایمنی
[پلیمر] مخروط

مترادف و متضاد

مخروط (اسم)
cone

قیف (اسم)
funnel, hopper, cone

میوه کاج (اسم)
cone

هر چیز مخروطی یا کله قندی (اسم)
cone

مخروطی شکل کردن (فعل)
cone

circular-shaped object with pointed end


Synonyms: conoid, pyramid, raceme, strobile, strobiloid


جملات نمونه

1. cone off
(مسیررا) با مخروط مشخص کردن

2. pine cone
میوه ی کاج،مخروط کاج،کاج بر،کاج میوه

3. traffic cone
مخروط پلاستیکی،راه بند پلاستیکی (برای منع توقف و غیره)

4. an ice-cream cone
قیف بستنی

5. an ice cream cone
بستنی قیفی

6. the tip of a cone tapers and ends in a point
نوک مخروط باریک می شود و به یک نقطه ختم می گردد.

7. ablative material on the rocket nose cone
ماده ی فرسایش پذیر در دماغه ی موشک

8. he gave a quick lick at his icecream cone
او لیس سریعی به قیف بستنی خود زد.

9. There were sudden sharp sounds, a fir cone dropping to the ground, a seagull.
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدایی تیز و مخروطی به گوش رسید که به زمین افتاده بود و یک مرغ دریایی روی زمین افتاده بود
[ترجمه گوگل]صداهای ناگهانی تیز وجود داشت، یک مخروط قوسی به زمین افتاد، یک قوزه

10. He walked further into the hall, shifting the cone of yellow light.
[ترجمه ترگمان]او جلوتر رفت و مخروط نور زرد را جابه جا کرد
[ترجمه گوگل]او بیشتر به سالن رفت، و مخروط نور زرد را تغییر داد

11. The nose cone of the plane was shrouded in shadow.
[ترجمه ترگمان]مخروط نوک تیز هواپیما در سایه فرورفته بود
[ترجمه گوگل]مخروط بینی این هواپیما در سایه قرار گرفت

12. Hanging from the ceiling is a cello-size pine cone.
[ترجمه ترگمان]آویزان شدن از سقف یک مخروط pine با اندازه ویولن است
[ترجمه گوگل]حلق آویز از سقف یک مخروط کاج سلولی است

13. Buzzards wavered in a rising cone, spiraling up.
[ترجمه ترگمان]buzzards در مخروط بالا رفته و پیچ وتاب می خورد و پیچ وتاب می خورد
[ترجمه گوگل]بولزرها در یک مخروط در حال افزایش می مانند

14. A cone biopsy, which removes rather more tissue, requires a general anaesthetic.
[ترجمه ترگمان]یک نمونه برداری مخروطی که بافت بیشتری را از بین می برد، به یک داروی بی هوشی عمومی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]بیوپسی مخروطی، که بافت بیشتری را از بین می برد، نیاز به یک بیهوشی عمومی دارد

15. The pine cone appeared on many ancient amulets and was regarded as a symbol of fertility.
[ترجمه ترگمان]مخروط کاج بر روی بسیاری از مهره های باستانی ظاهر شد و به عنوان نماد باروری در نظر گرفته شد
[ترجمه گوگل]مخروط کاج در بسیاری از amulets قدیمی ظاهر شد و به عنوان نمادی از باروری در نظر گرفته شد

16. The little boy is licking the ice - cream cone.
[ترجمه Rozhina] پسر کوچولو بستنی قیفی را لیس می زند
[ترجمه Soroush] پسر کوچک بستنی قیفی را لیس میزند.
[ترجمه LIYAM PROXY] پسر کوچولو در حال لیس زدن بستنی قیفی هست
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولو مخروط cream را لیس می زند
[ترجمه گوگل]پسر کوچک لیسیدن مخروط یخ کرم است

Cone-shaped hill

تپه‌ی مخروط‌سان


Ice cream cone

قیف بستنی


اصطلاحات

cone off

(مسیررا) با مخروط مشخص کردن


دانشنامه عمومی

سَروی. زبانزدِ دانشی. در یونانی هم konos گفته می شود به چَم میوۀ سرو (از واژه یاب استاد پرتو). در زبانِ کوچه "کَله کَندی" (کَله قندی) است.


پیشنهاد کاربران


Cone cells
سلول های مخروطی چشم برای تشخیص رنگ و جزئیات اشیا

A shape with on

ice cream cone بستنی قیفی

A thin for holding ice cream is called a Cone.

. A thin biscuit for holding ice cream is called a Cone

مخروط

قیف بستنی
ice cream یعنی بستنی و cone یعنی قیف بستی
پس ice cream cone یعنی بستنی قیفی

قیف بستنی
A thin biscuit for holding ice cream is called cone.

قیف بستنی/ مخروط / کله قندی 🍦🍦🍦🍦

میوه درخت کاج

قیف
قیف بستنی

کله قندی یا مخروط
معنی 2 میوه کاج

در صنعت نفت، تا حدودی معادل "کاج مته" است.
و به یکی از قسمت های مته های حفاری که دندانه های مته روی آن قرار می گیرد، می گویند.

It's a thin biscuit that is used for making ice cream cone

قیف - مخروط


کله قندی


کلمات دیگر: