کلمه جو
صفحه اصلی

consume


معنی : سربه سر کردن، تحلیل رفتن، غذا خوردن، مصرف کردن، از پا درامدن
معانی دیگر : نابود کردن (به ویژه با آتش)، از بین بردن، تلف کردن، (وقت و پول و غیره) بیهوده صرف کردن، به بطالت گذراندن، هدر دادن، خوردن، بلعیدن، آشامیدن، گساریدن، گساردن، (برای مصرف شخصی) خریدن، (فکر و احساسات و غیره) کاملا دستخوش شدن، وسواس پیدا کردن

انگلیسی به فارسی

مصرف کردن، تحلیل رفتن، از پا درآمدن


مصرف کردن، تحلیل رفتن، از پا درامدن، سربه سر کردن، غذا خوردن


انگلیسی به انگلیسی

• eat or drink; destroy; use up
to consume an amount of fuel, energy, or time means to use it up.
if you consume something, you eat or drink it; a formal use.
if a feeling or desire consumes you, it affects you very strongly; a literary use.
see also consuming.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: consumes, consuming, consumed
مشتقات: consumable (adj.)
(1) تعریف: to eat, drink, or ingest.
مترادف: devour, eat, swallow
مشابه: absorb, bolt, drink, gobble, gulp, guzzle, polish off, touch, wolf

- The prisoner hungrily consumed his meal.
[ترجمه ترگمان] زندانی با حرص و ولع غذایش را خورد
[ترجمه گوگل] زندانی به سختی غذا خورد
- You consume quite a lot of coffee every day.
[ترجمه علی] شما هر روز مقدار بسیاری قهوه میخورید
[ترجمه ترگمان] شما هر روز مقدار زیادی قهوه مصرف می کنید
[ترجمه گوگل] شما هر روز قهوه زیادی مصرف می کنید
- It's important to know how many pills the child consumed.
[ترجمه شاهرخ خوشنویس] دانستن این که بچه چند قرص مصرف کرده مهم است
[ترجمه ترگمان] مهم است بدانید که کودک چه مقدار قرص مصرف می کند
[ترجمه گوگل] مهم است بدانید که قرصهای مصرف قرص مصرفی زیاد است

(2) تعریف: to use up.
مترادف: eat up, exhaust, expend, finish, use up
متضاد: save
مشابه: burn, deplete, dispose of, drain, eat, guzzle, kill, run out of, spend, use, waste

- An engine consumes fuel.
[ترجمه ترگمان] موتور سوخت مصرف می کند
[ترجمه گوگل] یک موتور سوخت مصرف می کند
- This old air conditioner consumes a lot of energy.
[ترجمه ترگمان] این کولر کهنه انرژی زیادی مصرف می کند
[ترجمه گوگل] این تهویه مطبوع قدیمی انرژی زیادی مصرف می کند

(3) تعریف: to buy (goods or services).

- Young people are consuming more electronic devices than ever before.
[ترجمه شاهرخ خوشنویس] جوانان بیش از گذشته دستگاههای الکترونیک را مصرف میکنند.
[ترجمه ترگمان] جوانان بیش از هر وقت دیگری دستگاه های الکترونیکی بیشتری مصرف می کنند
[ترجمه گوگل] جوانان دستگاه های الکترونیکی بیشتری را از قبل مصرف می کنند

(4) تعریف: to use wastefully; squander.
مترادف: squander, use, waste
مشابه: blow, dissipate, eat, fritter away, guzzle, kill, misspend

- Idle chatter consumes much of their time at work.
[ترجمه شاهرخ خوشنویس] گپ زن معطل ، وقت بیشتری را در سرِ کار تلف میکند.
[ترجمه ترگمان] گفتگوهای بی کار مقدار زیادی از وقت خود را صرف کار می کند
[ترجمه گوگل] پراکنده بیداری، زمان زیادی را صرف کار خود می کند

(5) تعریف: to destroy.
مترادف: annihilate, destroy, devastate, devour, eat, ravage
مشابه: demolish, engulf, envelop, eradicate, gut, level, obliterate, overcome, play havoc with, ruin, swallow, take, waste, wipe out

- The house was consumed by fire.
[ترجمه ندا] خانه توسط اتش ازبین رفت
[ترجمه ترگمان] خانه با آتش از پا در آمده بود
[ترجمه گوگل] خانه توسط آتش مورد استفاده قرار گرفت

(6) تعریف: to take over or occupy (one's thoughts or attention) completely.
مترادف: engage, engross, occupy
مشابه: absorb, captivate, devour, eat, enthrall, grip, immerse, involve, obsess, possess, preoccupy, swallow, take

- His job consumes his full attention.
[ترجمه ملیحه] تمام توجهش رو صرف شغلش کرده
[ترجمه ترگمان] شغلش تمام توجه او را به خود جلب می کند
[ترجمه گوگل] کار او توجه کامل خود را به خود جلب می کند
- She was consumed with guilt over what happened.
[ترجمه ترگمان] اون به خاطر اتفاقی که افتاده بود احساس گناه می کرد
[ترجمه گوگل] او بیش از آنچه اتفاق افتاده، گناهکار بود

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] مصرف کردن
[نساجی] مصرف کردن
[ریاضیات] در نظر گرفتن

مترادف و متضاد

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

تحلیل رفتن (فعل)
dwindle, gnaw, consume, assimilate, die down, eat, emaciate

غذا خوردن (فعل)
chop, meal, consume, eat, chow down

مصرف کردن (فعل)
use, waste, consume, eat, expend, use up

از پا درامدن (فعل)
consume, tire

use up


Synonyms: absorb, apply, avail oneself of, deplete, devour, dissipate, dominate, drain, drivel, eat up, employ, engross, exhaust, expend, finish, finish up, fritter away, frivol away, go, go through, have recourse to, lavish, lessen, monopolize, obsess, preoccupy, profit by, put away, put to use, run out of, run through, spend, squander, throw away, trifle, utilize, vanish, wash up, waste, wear out


Antonyms: accumulate, collect, gather, neglect, not use, store


eat, drink


Synonyms: absorb, bolt, chow down, devour, down, eat up, feed, gobble, gorge, gulp, guzzle, hoover, ingest, ingurgitate, inhale, meal, mow, nibble, partake, polish off, punish, put away, put down, scarf, snack, stuff one’s face, swallow, swill, take, toss down, wolf


Antonyms: fast, starve


destroy


Synonyms: annihilate, crush, decay, demolish, devastate, eat up, exhaust, expend, extinguish, lay waste, overwhelm, ravage, raze, ruin, suppress, waste, wreck


Antonyms: build, construct


جملات نمونه

1. if you want to lose weight, consume fewer calories
اگر می خواهی وزن کم کنی کمتر کالری مصرف کن.

2. We have no more right to consume happiness without producing it than to consume wealth without producing it.
[ترجمه مهدی.ملاذ] ماحق نداریم شادی وخوشی که دربوجودامدنش نقشی نداریم به هدربدیم همونطورکه مواهب طبیعی رو که نقشی درساختش نداریم ازبین میبریم
[ترجمه ترگمان]ما حق نداریم بدون تولید آن، شادی را بدون تولید آن، بدون تولید آن، مصرف کنیم
[ترجمه گوگل]ما حق نداریم که بدون استفاده از شادی، صرف غذا دهیم، تا بتوانیم ثروت را بدون تولید آن مصرف کنیم

3. Lawsuits consume time, and money, and rest, and friends.
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان زمان و پول و استراحت و دوستان را مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]Lawsuits مصرف زمان و پول و استراحت و دوستان

4. Only 27% of the paper we consume is recycled.
[ترجمه ترگمان]تنها ۲۷ % از paper که مصرف می کنیم بازیافت می شود
[ترجمه گوگل]فقط 27 درصد از کاغذی که مصرف می کنیم بازیافت می شود

5. We need to rethink the way we consume energy. Take, for instance, our approach to transport.
[ترجمه ترگمان]ما باید در مورد نحوه مصرف انرژی تجدید نظر کنیم برای مثال، رویکرد ما برای حمل و نقل
[ترجمه گوگل]ما باید به نحوی که ما انرژی مصرف می کنیم، بازنگری کنیم به عنوان مثال، رویکرد ما را به حمل و نقل بپذیرید

6. The animals do not hunt and rarely consume meat.
[ترجمه ترگمان]حیوانات شکار نمی کنند و به ندرت گوشت مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]حیوانات شکار نمی کنند و به ندرت گوشت می خورند

7. A smaller vehicle will consume less fuel.
[ترجمه ترگمان]یک وسیله نقلیه کوچک تر سوخت کمتری مصرف می کند
[ترجمه گوگل]یک وسیله کوچکتر سوخت کمتری مصرف خواهد کرد

8. Some of the most efficient refrigerators consume 70 percent less electricity than traditional models.
[ترجمه ترگمان]برخی از the یخچال ها، ۷۰ درصد کم تر از مدل های سنتی مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از یخچال های با کارایی کارآمد 70 درصد کمتر از مدل های سنتی مصرف می کنند

9. We consume these calories in the form of food and use them up in maintaining the body's functions and movements.
[ترجمه ترگمان]ما این کالری را به شکل غذا مصرف می کنیم و از آن ها در حفظ کارکردها و حرکات بدن استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]ما این کالری ها را به شکل غذا مصرف می کنیم و از حفظ آنها در عملکرد و حرکات بدن استفاده می کنیم

10. Families in the hills not only consume 25 percent more energy than those on the plains, they also consume more firewood.
[ترجمه ترگمان]خانواده ها در این تپه ها تنها ۲۵ درصد انرژی بیشتری نسبت به مناطق بالای زمین مصرف می کنند و آن ها هم هیزم بیشتری مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]خانواده ها در تپه ها نه تنها مصرف 25 درصد انرژی بیشتری نسبت به دشت ها دارند، بلکه هیزم بیشتری نیز مصرف می کنند

11. We should always consume sufficient calories to keep the metabolism buoyant.
[ترجمه ترگمان]ما همیشه باید کالری کافی مصرف کنیم تا متابولیسم را منظم نگه داریم
[ترجمه گوگل]ما همیشه باید کالری های کافی مصرف کنیم تا متابولیسم را متوقف کنیم

12. Problems occasionally arise when individuals consume a great deal of refined sugar, because this is fuel food that has no B vitamins at all.
[ترجمه ترگمان]مشکلات گاهی زمانی بوجود می آیند که افراد مقدار زیادی شکر تصفیه شده را مصرف می کنند، چون این غذایی است که هیچ ویتامین B ندارد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات مشکلاتی بوجود می آید که افراد مقدار زیادی شکر تصفیه شده مصرف می کنند، زیرا این غذای سوختی است که هیچ ویتامین B ندارد

13. Industrialized countries consume natural resources in huge quantities.
[ترجمه ترگمان]کشورهای صنعتی منابع طبیعی را در مقادیر بسیار زیاد مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]کشورهای صنعتی صنعتی منابع طبیعی را در مقادیر زیادی مصرف می کنند

14. Served in tubs, they're easy to consume. Flip the lid and down it in one, like an oyster.
[ترجمه ترگمان]در tubs خدمت کرد و از آن استفاده کرد در جعبه و آن را مثل یک صدف در آن فرو کنید
[ترجمه گوگل]خدمت به وبا، آنها آسان برای مصرف است درب و پایین آن را در یک تلنگر، مانند یک صدف

The building was completely consumed by fire.

ساختمان در اثر آتش (سوزی) کامل از بین رفت.


He soon consumed his father's inheritance.

به زودی ارث پدرش را به باد داد.


This car consumes too much gasoline.

این ماشین خیلی بنزین مصرف می‌کند.


The guest consumed all of the food.

مهمان همه‌ی خوراکها را خورد.


consumed with envy

کاملاً دست‌خوش حسادت


a consuming interest in (postal) stamps

علاقه‌ی وسواس‌گونه‌ای به تمبر (پست)


پیشنهاد کاربران

شکار کردن

مصرف ، مصرف کردن

به تباهی کشاندن، فاسد کردن

مصرف کردن

رصد کردن
در بحث اخبار more and more people consume news from social media instead of traditional news media.


به مصرف رساندن

غذا یا نوشیدنی خوردن

وسواس فکری دادن ، خوره مغز کسی شدن
He was consumed with guilt after the accident
If you find that you are struggling with being able to articulate your thoughts and ideas and you lack confidence when you’re talking to your boss, or co - workers, or to an interviewer, even if it’s a topic that you know a lot about, it’s likely because you’re consuming yourself with thoughts like “I hope I’m not saying the wrong thing”, “I wonder what he/she is thinking of me”

در نظر گرفتن

صرف کردن/شدن

سر به نیست کردن

غذا خوردن

مصرف کردن ، تلف کردن

Eat

مصرف کردن
( غذا ) خوردن

گُساریدن.

مصرف کردن ؛ خوردن ؛ از بین بردن

– an engine consumes fuel
– It consumes a lot of energy
– They consumed vast quantities of food
– The prisoner hungrily consumed his meal
– The fire consumed fifty houses
– The village was consumed by earthquake

از پا درآمدن، تحلیل رفتن

use
to use sth

Someone can be said to be consumed by/with a feeling if that feeling is extremely strong
تمام وجود کسی را فرا گرفتن / فکر و ذهن فرد را مشغول کردن
مثال: She insulted her father but later was consumed with guilt and shame
او به پدرش توهین کرد اما بعدا حس گناه و شرم همه وجودش را فرا گرفت


کلمات دیگر: