کلمه جو
صفحه اصلی

woodenly

انگلیسی به فارسی

چوبی


انگلیسی به انگلیسی

• in a stubborn manner; with a frozen expression; in a stupid manner

جملات نمونه

1. She nodded woodenly, her body still numb from the shock.
[ترجمه ترگمان]او با حالت خشکی سرش را تکان داد، بدنش هنوز از شوک بی حس شده بود
[ترجمه گوگل]او با صدای بلند خندید و بدنش هنوز از شوک بیخواب بود

2. She speaks her lines very woodenly.
[ترجمه ترگمان]مثل چوب حرف می زند
[ترجمه گوگل]او خطوط خود را بسیار چوبی صحبت می کند

3. I stood tITe woodenly with my hand in the air . I fell into conflict and worry.
[ترجمه ترگمان]در حالی که دستم را در هوا گرفته بودم، مثل چوب خشک ایستاده بودم من دچار کش مکش و نگرانی شدم
[ترجمه گوگل]من دستم را در هوا گذاشتم من به درگیری و نگرانی افتادم

4. Gan sitting woodenly wake of the front bench, and then suddenly start running.
[ترجمه ترگمان]gan مثل چوب بر روی نیمکت جلو نشسته بود و ناگهان شروع به دویدن کرد
[ترجمه گوگل]گن نشسته به صورت چوبی از خواب بیدار از نیمکت جلو، و پس از آن به طور ناگهانی شروع به کار

5. He watched woodenly as everyone bustled about, while all he did was fork out money.
[ترجمه ترگمان]همان طور که همه با احتیاط به اطراف نگاه می کردند، مثل این بود که همه پول را از جیب بیرون آورده بودند
[ترجمه گوگل]او همه چیز را به هم چسبیده بود، در حالی که تمام کارهای او پول بود

6. Xiangzi had remained silent all along, standing there woodenly.
[ترجمه ترگمان]Xiangzi در تمام این مدت ساکت مانده بود و مثل چوب خشک آنجا ایستاده بود
[ترجمه گوگل]Xiangzi در تمام طول سکوت باقی مانده بود، ایستاده بود چوبی

7. He stood there woodenly.
[ترجمه ترگمان]مثل چوب خشک آنجا ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود در چوبی

8. A he-dryad waiting at the stairs spread his arms wide and grinned woodenly at the figure hurtling towards him.
[ترجمه ترگمان]حوری جنگلی که در پلکان منتظر ایستاده بود، بازوانش را باز کرد و مثل چوب به طرف او پرتاب شد
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که او در حال حرکت در پلهها، سلاحهای خود را گسترش داده و به صورت چوبی به سمت چهره ای که به سمت او میرود، خندان شد

9. Upright at opposite ends of a turbulent field, they point woodenly in the direction of hope.
[ترجمه ترگمان]در دو انتهای یک میدان آشفته، آن ها woodenly را در جهت امید به کار می برند
[ترجمه گوگل]راست به انتهای مخالف یک میدان آشفته، آنها به سمت چوب به سمت امید اشاره می کنند

10. Sandy's face twitched. He rose abruptly and went towards Beardy, who stood there woodenly awaiting punishment.
[ترجمه ترگمان]صورت سندی تکان خورد ناگهان از جا برخاست و به سوی beardy که مثل چوب در انتظار تنبیه ایستاده بود رفت
[ترجمه گوگل]چهره سندی چشید او به طور ناگهانی افزایش یافت و به سمت بدخوی حرکت کرد، که در آنجا ایستاده بود و در انتظار انتظار مجازات بود

11. The child smiled, and got it, began to skin the potato woodenly with her small hands.
[ترجمه ترگمان]کودک لبخند زد و آن را برداشت و با دست های کوچکش شروع به پوست سیب زمینی کرد
[ترجمه گوگل]کودک، لبخند زد، و آن را کردم، شروع به پوست سیب زمینی چوبی با دست های کوچک او

پیشنهاد کاربران

بی احساس. بی روح. خشک


کلمات دیگر: