کلمه جو
صفحه اصلی

conqueror


معنی : غالب، فاتح، پیروز، کشور گشا، عالمگیر
معانی دیگر : فاتح، غالب، پیروز، کشورگشا

انگلیسی به فارسی

فاتح، غالب، پیروز، کشورگشا


فاتح، پیروز، غالب، کشور گشا، عالمگیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who gains victory.
مشابه: master, victor

• victor, one who defeats
a conqueror is a person who conquers a country or group of people.

مترادف و متضاد

غالب (اسم)
conqueror

فاتح (اسم)
victor, conqueror, winner

پیروز (اسم)
victor, conqueror, vanquisher

کشور گشا (اسم)
conqueror

عالمگیر (اسم)
conqueror

champion


Synonyms: conquistador, defeater, hero, subduer, subjugator, vanquisher, victor, winner


Antonyms: loser


جملات نمونه

1. they stooped before the conqueror
آنان جلو فاتح کرنش کردند.

2. he lacked the steel of a great conqueror
او فاقد استحکام یک فاتح بزرگ بود.

3. They abandoned the city to the conqueror.
[ترجمه ترگمان]آن ها شهر را به عنوان فاتح ترک کردند
[ترجمه گوگل]آنها شهر را به فاتح فرار دادند

4. We shall never yield to a conqueror.
[ترجمه ترگمان]هرگز تسلیم یک فاتح نخواهیم شد
[ترجمه گوگل]ما هرگز به فاتحان نخواهیم رسید

5. The conqueror tried to make the natives abjure their religion.
[ترجمه ترگمان]فاتحان تلاش کردند که بومیان از دین خود سر باز زنند
[ترجمه گوگل]فاتح سعی داشت بومیان را به دین خود بیفزاید

6. William the Conqueror was the first Norman King of England.
[ترجمه ترگمان]ویلیام فاتح اولین پادشاه انگلستان در انگلستان بود
[ترجمه گوگل]William The Conqueror اولین نورمن پادشاه انگلستان بود

7. He grovelled at the feet of conqueror.
[ترجمه ترگمان]روی پای فاتح دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او به پای فاتحان گریخت

8. A powerful outside conqueror can hold antithetical groups together.
[ترجمه ترگمان]یک فاتح بیرون قدرتمند می تواند با هم در تضاد باشد
[ترجمه گوگل]فاتح جنگجوی قدرتمند می تواند گروه های ضدتروریستی را با یکدیگر اداره کند

9. In 1066 William the Conqueror raised an army and invaded England.
[ترجمه ترگمان]در ۱۰۶۶، ویلیام فاتح یک ارتش را بزرگ کرد و به انگلستان حمله کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1066، ویلیام فاتح یک ارتش را ارتقا داد و به انگلستان حمله کرد

10. The conquered rendered tribute to the conqueror.
[ترجمه ترگمان]پیروزی بر فاتح پیروز شد
[ترجمه گوگل]تسخیر تسلیم شده به فاتح

11. Polo : From William the Conqueror to Elizabeth I, Britain royal families all had blood ties.
[ترجمه ترگمان]چوگان: از ویلیام فاتح به الیزابت اول، خانواده سلطنتی بریتانیا همه پیوندهای خونی داشتند
[ترجمه گوگل]پولو از ویلیام فاتح تا الیزابت I، خانواده های سلطنتی بریتانیا همه روابط خون داشتند

12. The conqueror passed over the bodies into the city.
[ترجمه ترگمان]فاتح از روی اجساد عبور کرد و وارد شهر شد
[ترجمه گوگل]فاتح گذر از بدن به شهر منتقل شد

13. Every Israelite a conqueror that day because of David's victory.
[ترجمه ترگمان]هر Israelite فاتح آن روز به خاطر پیروزی دیوید فاتح بود
[ترجمه گوگل]هر روز اسرائیل یک پیروزی است زیرا پیروزی دیوید است

14. Edward the Confessor was a cousin of the Conqueror, had more Danish and Norman in his ancestry than Anglo-Saxon.
[ترجمه ترگمان]ادوارد the پسر عموی of بود، بیشتر دانمارکی و نورمن در اجدادشان نسبت به Anglo داشت
[ترجمه گوگل]ادوارد استثمار پسر عموی فاتحه بود، دانمارک و نورمن بیشتر از آنگلوساکسون بود

15. "He who supplies a conqueror has conquered, " said the Mawlawi Sahib, quoting a verse from the Qur'an, his eyes still fixed at the floor.
[ترجمه ترگمان]صاحب صاحب یک شعر از قرآن به نقل از قرآن که هنوز به زمین دوخته شده بود، گفت: \" کسی که یک فاتح را تامین می کند مغلوب شده است \"
[ترجمه گوگل]مولوی صاحب با اشاره به یک آیه از قرآن گفت: �کسی که یک فاتح را تأمین می کند، فتح کرده است


کلمات دیگر: