کلمه جو
صفحه اصلی

contestant


معنی : عدو، ستیزه جو، مسابقه دهنده
معانی دیگر : (شرکت کننده در مسابقه) هماورد، حریف، رقیب، برتری جوی، پیکارگر، همداو، مدعی، معترض، دادخواه، مدافع

انگلیسی به فارسی

ستیزه‌جو، مسابقه‌دهنده، مدافع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who participates in a contest; competitor.
مشابه: competition, competitor, rival

(2) تعریف: one who challenges or disputes an outcome such as a will, election result, or the like.

• competitor; appellant, one who appeals, one who contests
the contestants in an event such as a competition, election, or quiz, etc are the people taking part in it.

مترادف و متضاد

عدو (اسم)
opponent, adversary, enemy, hostile, foe, antagonist, oppositionist, assailant, contestant, gutfighter

ستیزه جو (اسم)
contestant, ass, bullhead, barrator, bullet head, hector, pettifogger, rooster, teaser, mule

مسابقه دهنده (اسم)
contestant, racer

competitor


Synonyms: adversary, antagonist, aspirant, battler, candidate, challenger, combatant, contender, contester, dark horse, disputant, entrant, favorite, hopeful, member, participant, player, rival, scrapper, team member, warrior


جملات نمونه

1. the contestant parties in a court action
طرفین دعوی در محاکمه

2. A big clap for our last contestant!
[ترجمه ترگمان]یه دست بزرگ برای آخرین شرکت کننده ما
[ترجمه گوگل]یک ضربه بزرگ برای آخرین مسابقه ما!

3. Let's give a big clap to/for our winning contestant!
[ترجمه ترگمان]بیاید برای مسابقه برنده مسابقه دست و پا بزنیم
[ترجمه گوگل]بیایید یک دسته بزرگ برای / برای مسابقه برنده ما!

4. One contestant stood head and shoulders above the rest.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت کننده سر و شانه هایش از بقیه بالاتر بود
[ترجمه گوگل]یکی از طرفداران ایستاده بود سر و شانه بالاتر از بقیه

5. Our first contestant needs no introduction .
[ترجمه ترگمان]اولین شرکت کننده ما نیاز به معرفی نداره
[ترجمه گوگل]اولین مسابقه ما نیازی به معرفی ندارد

6. The next contestant is Alice Myers from Vancouver.
[ترجمه ترگمان]شرکت کننده بعدی، آلیس مایرز از ونکوور است
[ترجمه گوگل]مسابقه بعدی آلیس مایرز از ونکوور است

7. Each contestant has to answer questions on a variety of subjects.
[ترجمه ترگمان]هر شرکت کننده باید به سوالاتی در مورد موضوعات مختلف پاسخ دهد
[ترجمه گوگل]هر مسابقه باید به سوالاتی در مورد موضوعات مختلف پاسخ دهد

8. Please welcome our next contestant.
[ترجمه ترگمان] لطفا به شرکت کننده بعدی ما خوش آمد بگید
[ترجمه گوگل]لطفا مسابقه بعدی ما را بپذیرید

9. Rashly volunteering to be a contestant, I went along the previous Saturday to practice.
[ترجمه ترگمان]داوطلب شدم که به عنوان یک شرکت کننده در شنبه گذشته تمرین کنم
[ترجمه گوگل]Rashly داوطلبانه به عنوان یک مسابقه، من همراه شنبه گذشته به تمرین رفتم

10. Contestant, Fiona, says she's just eager to get on with the game as soon as possible.
[ترجمه ترگمان]فیونا \"،\" فیونا \"، میگه خیلی مشتاقه که هر چه زودتر این بازی رو انجام بده\"
[ترجمه گوگل]رقابت کننده، فیونا، می گوید، او فقط مشتاق است تا با این بازی در اسرع وقت دست و پنجه نرم کند

11. The bout is over as soon as either contestant achieves that score.
[ترجمه ترگمان]مسابقه به محض رسیدن به این امتیاز تمام می شود
[ترجمه گوگل]به محض اینکه هر یک از طرفین این امتیاز را به دست آورد، این رقابت به پایان رسیده است

12. Each contestant took a fixed number of dross leads from a box.
[ترجمه ترگمان]هر شرکت کننده یک عدد ثابت از dross را از یک جعبه دریافت کرده است
[ترجمه گوگل]هر شرکت کننده یک تعداد ثابت از هدر رفتن را از یک جعبه گرفته است

13. I have seen a disengaging contestant step forwards straight into the path of an incoming technique.
[ترجمه ترگمان]من یک نفر را دیده ام که یک قدم به جلو پیش می رود و مستقیما وارد مسیر یک تکنیک ورودی می شود
[ترجمه گوگل]من شاهد یک قهرمان محروم شده ای هستم که به طور مستقیم به مسیر یک تکنولوژی در حال ظهور برمی گردد

14. The next contestant is Diane Massa of Bay Ridge.
[ترجمه ترگمان]شرکت کننده بعدی، Diane سرچشمه از Bay بی بود
[ترجمه گوگل]مسابقه بعدی Diane Massa Bay Ridge است

The contestants were all Iranians.

همه‌ی مسابقه‌دهندگان ایرانی بودند.


the contestant parties in a court action

طرفین دعوی در محاکمه


پیشنهاد کاربران

شرکت کننده در مسابقه

. A person who tries to win a contest
حریف - رقیب - شرکت کننده

Competitor , racer

داوطلب


کلمات دیگر: