کلمه جو
صفحه اصلی

contortion


معنی : پیچیدگی، شکنج
معانی دیگر : (به ویژه چهره و بدن) کج و کولگی، کولگی، هم چلانش، دژ ریختی، اعوجاج، از شکل افتادگی، ازشکل اندازی، کج کردن

انگلیسی به فارسی

ازشکل اندازی، کج کردن، شکنج


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of contorting or process of being contorted.

(2) تعریف: a position in which the body is contorted.

(3) تعریف: a straining or twisting by the intellect; mental gymnastics.

- I could not follow the odd contortions of his logic.
[ترجمه ----] من نمیتوانستم از منطق پیچیده ی او پیروی کنم
[ترجمه ترگمان] نمی توانستم از the عجیب و غریب منطق او پیروی کنم
[ترجمه گوگل] من نمیتوانم از تناقضهای عجیب منطق او پیروی کنم

• twisting, bending; distorting
a contortion is a movement of your body into an unusual shape or position.

مترادف و متضاد

پیچیدگی (اسم)
crank, swathe, crankle, twist, labyrinth, warp, elaboration, clubfoot, complexity, complication, convolution, intricacy, complicacy, furl, contortion, crankiness, intorsion, plexus, knotting, refractile

شکنج (اسم)
labyrinth, contortion

distortion, mutilation


Synonyms: anamorphosis, crookedness, deformation, deformity, dislocation, grimace, malformation, misproportion, misshapement, pout, twist, ugliness, unsightliness, wryness


Antonyms: beauty, smoothness


جملات نمونه

1. Their bodies had suffered contortion as a result of malnutrition.
[ترجمه ترگمان]بدن آن ها در نتیجه سو تغذیه رنج برده بود
[ترجمه گوگل]بدن آنها به علت سوء تغذیه رنج می برد

2. to make a sharp contortion of the face.
[ترجمه ترگمان]تا صورتش را کج و معوج به هم بزند
[ترجمه گوگل]برای تیز کردن چهره تیز

3. By a contortion of semantics he led the so-called Liberal Party.
[ترجمه ترگمان]با a از معانی، حزب لیبرال به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد
[ترجمه گوگل]او با استفاده از معناشناسی، حزب به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد

4. One contortion flows into another, each stunt is more beautiful than the last.
[ترجمه ترگمان]هر شاهکار به شکل دیگری جریان دارد، هر شاهکار بسیار زیباتر از آخرین جریان است
[ترجمه گوگل]یک تکه تکه شدن به دیگری، هر شیرین کاری زیبا تر از گذشته است

5. Ureter straitness, contortion and stone transferring are of important factors influencing on operation outcome.
[ترجمه ترگمان]Ureter straitness، contortion و انتقال سنگ عوامل مهمی هستند که بر پیامد عملیات تاثیرگذار هستند
[ترجمه گوگل]قاعده ی قاعدگی، تیرگی و انتقال سنگ از فاکتورهای مهمی است که بر نتیجه ی عمل تاثیر می گذارد

6. Also yoga is very similar to contortion.
[ترجمه ترگمان]همچنین یوگا نیز شبیه به contortion است
[ترجمه گوگل]همچنین یوگا بسیار شبیه به تیرگی است

7. I went to a gory pile of dead human forms in every kind of stiff contortion.
[ترجمه ترگمان]به طرف توده gory از بقایای انسانی مرده رفته بودم
[ترجمه گوگل]من به یک شمع عجیب و غریب از اشک های انسانی مرده در هر نوع خشم سفتی رفتم

8. The incidents of sexual violence laid bare the horrible contortion of human nature inflicted by war.
[ترجمه ترگمان]حوادث خشونت بار جنسی، contortion وحشتناک طبیعت انسانی را که با جنگ به وجود آمده بود آشکار کرد
[ترجمه گوگل]حوادث خشونت جنسی خشم وحشتناکی از طبیعت انسانی ناشی از جنگ را برانگیخت

9. The outside area of his foot beneath and around the lateral malleolus was the first to require any real contortion.
[ترجمه ترگمان]قسمت بیرونی پایش به زیر و اطراف آن، اولین کسی بود که به هر contortion واقعی نیاز داشت
[ترجمه گوگل]ناحیه بیرونی پای خود را در زیر و در اطراف مالوئل لترال برای اولین بار نیاز به هر گونه تیرگی واقعی بود

10. This sentence was spoken with the bitterness of self - upbraiding, and a contortion of visage absolutely demoniacal.
[ترجمه ترگمان]این جمله با لحن تلخی سرزنش آمیز و سرزنش آمیز ادا شد و چهره درهم و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]این حکم با تلخی از خودپرستی و تضاد دید کاملا دموکراتیک سخن گفته شد

The contortions of the man who had been shot.

کج و کولگی قیافه‌ی مردی که تیر خورده بود.


اصطلاحات

to go through contortions

کج و معوج کردن یا شدن، از شکل افتادن



کلمات دیگر: